ارسطو - قسمت سوم
مكتب و آثار ارسطو
چون مكتب ارسطو ـ برخلاف افلاطون كه داراي ثبات و بگونة ميراث گرانبهاي گذشتگان بوده ـ ثبات نداشته و مراحلي را پشت سر گذاشته، آثار او نيز يكدست و يكنواخت نبوده و گويا تغييرهايي داشته است. به وي نوشتههاي فراواني نسبت داده شده كه حتي نام بسياري از آنها نيز معلوم نيست. برخي را عقيده بر آن است كه بيشتر نوشتة او همان تقريرات درسهاي او در لوكيون و حتي آكادمي افلاطون است، يا مطالبي است كه بصورت يادداشتهاي خصوصي براي خودش فراهم آورده است.
بنظر ما، كتب و آثار ارسطو دو دسته است:
اول، آثار و نوشتهها او پيش از حملة اسكندر به مصر و بابل و ايران.
دوم، آثار او پس از حمله و پيروزي و دست يافتن به كتب و منابع حكمت و علوم مشرقي.
بنظر ميرسد كه عمدة آثار ارسطو كه باقي مانده يا تمام آنها، رسالههايي است كه وي پس از دست يافتن به كتب علمي ايران و مشرق زمين و مصر نوشته و مباني قطعي و نهائي اوست كه بدست آورده و به ما رسيده است. ميدانيم كه ارسطو مانند استاد خود افلاطون و برخي ديگر نتوانست به سفرهاي دوردست بپردازد و به بابل و ايران و هند و حتي مصر و صقليه برود.
از اينرو ـ چه بگوييم كه اسكندر بر اثر تعاليم و مطالب شوق انگيزي كه ارسطو در نوجواني دربارة ايران و شكوه و ثروت و حكمت او آموخته و شايد او را دانسته به جهانگيري تشويق كرده بود، آنگونه با عزمي جزم و بدون ترديد به سوي ايران و مستعمرات آن حمله برد، و درطالع خود پيروزي ديده بود؛ و چه آنكه كارهاي سياسي و نظامي اسكندر جوان را از ابتكار و انديشة خود وي بدانيم كه از پدر به ارث برده بود، اين حقيقت مسلم است كه گويي اسكندر وعده كرده بود كتب تاراج شده خزاين سلاطين و بخصوص آثار گرانبهاي معابد ايرانيان را (هر آنچه كه بكار ارسطو ميآمد) بوسيلة خواهرزاده او ـ كه همراه و در ركاب اسكندر بود ـ به يونان بفرستد، و هر آنچه را كه بكار نميآمد بسوزاند؛ و اين خواهرزاده، همان كليستنوس همشاگرد و يار اسكندر است كه پيش از اين از او سخن گفته شد.
از اينرو، در تاريخ ميخوانيم كه اسكندر كتب گرانبهاي كتابخانههاي دربار يا مغان ايران و معابد آنها را يكجا جمع كرد و سوزاند؛[16] و در جاي ديگر ميبينيم كه در دنبال هر پيروزي كه اسكندر بدست ميآورد، كليستنوس، روي به آتن ميآورد و كتابهايي براي دائي خود ميبرد.[17]
عقيدة بسياري از علما در مشرق و مغرب بر آن بوده است كه ارسطو، علم منطق را از روي آثار باز مانده از مشرق فراهم آورد و تدوين كرد و حتي بعد از ظهور اسلام و پيروزي آن بر ايران، هنوز كتابهايي در منطق يافت ميشدند كه بنام منطق مشرقي معروف شدهاند و با منطق ارسطو فرقهايي داشته است و كتاب منطق المشرقيين ابنسينا ناظر به اين منطق بوده است.
امّا آثار پيشين ارسطو ـ كه چندان چيزي از آنها باقي نمانده يا نسبت آن به ارسطو قطعي و مسلم نيست ـ ممكن است كه بدست خود وي نابود شده باشد.
آثار بازماندة ارسطو را ميتوان در پنج دسته گنجانيد:
1. كتب منطقي او شامل مقولات يا قاطيغورياس (Catagoria) ـ جدل يا طوبيقا (Topica) ـ قياس يا آنالوطيقاي اول (Analytica) ـ برهان يا آنالوطيقاي دوم ـ خطابه يا ريطوريقا (Rhetorica)، كه بعدها شاگردانش آنها را در مجموعهاي به نام ارغنون (يا ارگانون) گردآوري كردند و نام آنرا بايد منطقيات گذاشت.
2. كتب فلسفي او كه چون بعد از كتاب او در طبيعت و طبيعيات نوشته بود نام آنرا مابعدالطبيعه يا متافوسيس (Metaphysis) گذاشته بودند، مسلمين و اروپاييان هم همانگونه ترجمه كردند و بعدها سبب اشتباهات بسيار گرديد.[18]
3. كتب او دربارة طبيعيات (يا فوسيس) كه عمدة آن سماع طبيعي ـ «در نفس» ـ در «كون و فساد» و چند رساله دربارة جانورشناسي وآسمان واجرامسماوي است.
4. كتب او در اخلاق كه معروفترين آن كتابي است كه بنام فرزند خود نيكوماخوس (نيقوماخوس) نوشته ـ ديگر كتاب اخلاق اوذيموس و اخلاق بزرگ و كتاب سياست و قانون آتنيها در52 اصل كه در سال 1891در مصركشف شد!
5. آثار متفرق او درباره شعر و چيزهاي ديگري كه از شأن يك حكيم بدور است.[19]
در يك بررسي و قضاوت كلي و اجمالي دربارة عمق و سليقة علمي و فلسفي ارسطو، نظر هر محقق به چند نقطه از ويژگيهاي او جلب ميشود. نخستين برجستگي شخصي او «ذهن جزئي طلب» و «جزءگرا»ي اوست كه او را در سطح يك عالم آزمايشگاهي و تجربي نگه ميدارد؛ روحية او با فلاسفه و حكما كه «كلي گرا» هستند تفاوت بسيار دارد.[20] همانگونه كه در تعريف فلسفه و موضوع آن آمده است، فلسفه به «موجود» خارجي ميپردازد، اما بآنگونه كه پيراية علم (رياضيات و طبيعيات) بر او نباشد و باصطلاح «غير متخصص الاستعداد» باشد تا طبيعي يا تعليمي يا خلقي و غير ذلك شود؛[21] يعني بتعبير معروف در فلسفه؛ بايد فيلسوف به «موجود» «بما أنه موجود» نگاه كند نه «بما أنّه رياضي»، يا «طبيعي» و مانند اينها. از اين رهگذر است كه فلسفه بالطبع مادر تمام علوم ديگر ميگردد.
بنابرين، كسي كه جزئينگر باشد و از ديدگاه ويژگيهاي طبيعي ـ يا هندسي ـ اشياء به آنها بنگرد، يا فقط يك دانشمند به معناي «ساينتيست» غربي (Scientist) است يا از بيراهه و با ابزار و بينش غير فلسفي به فلسفه پرداخته است.
بعضي از تاريخنويسان، فلسفة افلاطون را ايدآليسم يا خيالپردازانه ميدانند، و فلسفة ارسطويي را واقعگرايي و تحقيق ميخوانند، و حال آنكه شيوة علوم طبيعي و رياضي را در فلسفه بكار بردن، نميتوان فلسفه ناميد و ستايش ارسطو باين عنوان كه «فكر را از آسمان به زمين آورد» بجا و سنجيده نيست، زيرا اين كار بيشتر يك اشتباه روشي (يا متدولوژيك) است تا يك فلسفة خالص.
ارسطو را از اين جهت ميتوان با دكارت مقايسه كرد كه در اصل به رياضيات و علوم طبيعي مايل بود، ولي براي رسيدن به هدف خود ناچار شد به فلسفه بپردازد (مانند كسي كه براي رسيدن به منزل خود ناچار باشد از رودخانهاي بگذرد نه اينكه شناگر باشد). اين گونه فلسفه پردازان را در حقيقت نميتوان فيلسوف خواند، اگر چه هم ارسطو را بزرگترين فيلسوف و در ميان مسلمانان «معلم اول» خواندهاند و هم دكارت را نه فقط فيلسوف كه حتي پايه گذار فلسفه نوين غرب ناميدهاند.
ويژگي منفي ديگر ارسطو كه شايد چندان عموميت نداشته ولي در هر حال در يك حكيم يا دانشمند نكوهش آور است بيتوجهي به واقعيتهاي قابل تجربه خارجي و اعتماد كردن به حدس و گمان و فرضيه در مسائل تجربي و علمي است. يكي از ارسطو شناسان نامي، دربارة وي چنين ميگويد:
... عدد دندانها را در جنس نر و ماده مختلف انگاشته و گفته است كه دندانهاي مرد بزرگتر از دندانهاي زن است. اين گونه مشاهدات نادرست و نادقيق را نميتوان بحساب فقدان وسايل و آلات در دورة باستان گذاشت. راستي اين است كه اين جامع همة علوم و معارف، باري بيش از آنكه طاقت كشيدنش را داشت بر دوش خود نهاده و مجبور شده است كه شناختهاي خود را بيشتر از كتابها و سنتها و معتقدات عامه بدست آورد تا از مشاهدات خويش، و داوريش دربارة اين كتابها و سنتها نيز هميشه درست نبوده است.
او هردوت را افسانهگو ميخواند در حالي كه اين نكوهش در حق خود او صادق است كه به ما ميگويد تلقيح كبك مادينه از طريق بادي صورت ميگيرد كه از جنس نر خارج ميشود، و كلاغها و سارها و پرستوها به علت سرما سفيد ميشوند، و نَفَسِ زنها در حال عادت زنانگي سطح آينه را اندكي سرخ ميكند...[22]
اين خصلت تسامح و بيدقتي در پديدههاي طبيعي موجود در وضعي است كه وي در بيشتر عمر خود قادر به تجربه بوده و به نمونههاي مذكور دسترسي داشته و حتي در لوكيون بهترين نمونههاي نادر گياهان و جانداران وجود داشته است و دست كم ميتوانسته يكبار هم كه شده به دهان همسر خود نگاه كند و از بيتفاوتي ميان دندانهاي دو جنس با خبر گردد.مطالب مشابه :
فرانسیس بیکن
بخش اصلی این کتاب " ارغنون نو" میباشد که برای بچالش کشیدن کتاب ارغنون ارسطو نوشته شده چون
فرانسیس بیکن
بخش اصلی این کتاب "ارغنون نو"می باشد که برای بچا لش کشیدن کتاب ارغنون ارسطو نوشته شده چون
معرفی کتاب
شروح و تفاسیر استادانه وی بر مقالات منطقی کتاب ارغنون ارسطو با مباحث تفصیلی فارابی در
ارسطو
چنین است مرد کامل در نظر ارسطو. در کتاب درباره نفس را پیدا کرد، کتاب « ارغنون » ارسطو در
ارسطو - قسمت سوم
Introduction to World Religions - ارسطو - قسمت سوم - Introduction to World Religions compatible with Islam
زندگینامه ارسطو
ارسطو در سال ,جدلیات ,آنالوطیقای اول و دوم ,قضایا ,ابطال مغالات که در کل در کتاب ارغنون
ارسطو
ارسطو به همراه سقراط و شعر، فن خطابه، کتاب اخلاق که در کل در کتاب ارغنون
فلسفه ی منطق ارسطو
ميان مسلمين به عنوان کتاب ارسطو معروف بوده است و فلاسفه هر دو منطق ارسطو (ارغنون)
دانلود مقالات ارغنون (ويژۀ فلسفۀ اخلاق)
پی دی اف صدها کتاب در حوزه شرق شناسی دانلود مقالات ارغنون سرچشمه ارزش از نظر ارسطو و
روش شناسی
فرانسیس بیکن در کتاب ارغنون جدید -یاد آور ارغنون ارسطو او با انتشار کتاب خود
برچسب :
کتاب ارغنون ارسطو