لر دختر اثر بی نظیر مرحوم عجم میردریکوند
عجم میردریکوند از ایل دریکوند و از طایفه میر شعبه میرکریم و فرزند میرزامحمدخان تیموری از سران و بزرگان ایل دیرکوند است وی فارغ التحصیل دارالتربیت عشایری در زمان حکومت پهلوی اول بوده است که در زمان قجرها به دنیا آمد و در حکومت پهلوی دوم از دنیا به دیار ابدی سفر کرده است..این شاعر بومی لر که شعرش انسان را به وجد می اورد پس از طی سالهای اولیه درس از ناحیه چشمان صدمه دیده و نابینا می شود...خاندانش به قهر سردا سپه به خوار و بجنورد تبعید می شوند و خود نیز جور تبعیدرضا خانی را لمس کرده است با سقوط ایران توسط متفقین خاندانش به دره شهر بازگشته و تا زمان فوت در ان دیار زندگی کرده است. در مورد این شاعر لر که نگینی است بر صفحه ادبیات لر به تفصیل در مقاله ای جامع سخن گفته ایم که در فرصت مناسب بر روی نت نیز قرار خواهد گرفت.
روزي از تقدير گردش گنبد نيلوفري |
دررهي گشتم مصادف با عجب لر دختري |
سر و قامت ،مهوشي غارتگر هوش و خرد |
نازنيني سيم بر، از برگ گل نازكتري |
چارده ساله بخوبي همچو ماه چارده |
آيتي ازحُسن رويش، حسن هر حور و پري |
لب چوياقوت و،دهن چون چشمه آب حيات |
عارض دندان چو دُر،در رشته جوهر گري |
از گل رويش چه گويم،گل خجل درگلستان |
سرو هم ، از قامت زيباي آن رعنا بري |
چون خراميدي به ره آن آفتاب بُرج ناز |
شيوه رفتن از او آموختي ، كبك دري |
نازك اندامي، پريوش ، كز قدم تا فرقِ سر |
داشت هر عضوش ز ِتن ، برعضوِديگربرتري |
گيسوان عنبَر ينش ، تاب داده چو كمند |
چون كمانش ابروان ، اندر كمانِ چنبري |
آفتِ دل ناوَك مژُگان آن حوري لَقا |
نرگسِ مخمورِ او ، استاد در جادوگري |
من كه ديدم نازنيني با چنان حُسن تمام |
دل زدستم رفت وشدعقل وهواسم سرسري |
دل تپيد اندر بَرَم چون ديده ديدآن ماه نو |
چون بلايِ دل زِ ديده آيد ،اَرخوش بنگري |
نرم نرمك سوي اورفتم زخودبيخودچومست |
تا رسيدم در بر آن گونه ماهِ انوري |
آنزمان دست ادب بر سينه هِشتم بنده وار |
جفت كردم دربَرَش پاي ادب چون چاكري |
گفتمش آنگه مودب با عَجَب لحني مليح |
اَلسَلام ، اي نوگُلِ گلزار حُسن و دلبري |
چون شنيد آن نازنينِ مه لقا از من سلام |
شدز لبخندش درخشان دردلِ مه ، اختري |
قفل ياقوت آنگهي از حقة دُر برگشاد |
بر صدف آموخت در يَم ، شيوه دُر پروري |
با لبان شكرين آن لُعبتِ شيرين سخن |
داد اَز اُلفت سلامم را جواب درخوري |
من چوديدم جُنبش مهر از رُخ ماهش عيان |
بر كشيدم از شَعَف بر گنبد مينا سري |
پس به ايهام و اشاره با هزاران شوق وصال |
خواستم ازوي درآندم رُخصت عشوه گري |
چون مرا برسر پريوش سخت شورعشق ديد |
با من ، آندم اندر آمد، از ره افسونگري |
از درِ مكر و فريب آن تُركِ دلبر با شتاب |
بر رُخ زيبا فكند از ناز ، نازك چادري |
رُخ بگردانيد از من ، گشت گاهي چند دور |
ايستاد و آن زمان جنباند سوي من سري |
من ز عشق آن پري گشتم بدانسان بي قرار |
كزگرامي جانِ خودگشتم درآن صحرا بري |
هر زمان در آن بيابان ساقيِ بزم و هَوَس |
از ميِ عشقش همي نوشاند بر من ساغري |
الغَرَض چون ايستاده ديدم آن مه روي را |
با رُخي بگشاده و چون خرمنِ گل پيكري |
باز چون مستان به سوي آن پري بشتافتم |
ايستادم در برش ، چون بنده نزد سروي |
با كمال عجز ، بنمودم بد و اظهار عشق |
بازم از لبخند زد در كاخِ سينه آذري |
باز هم آن لُعبت چين چادري بر سرگرفت |
چون غزال از من رميد آنگاه بار ديگري |
چندگامي گشت ازمن دور چون بار نخست |
باز با ناز ايستاد ، آن مه زِ راه ِ دلبري |
نوبت چندي بدين سان بود در نيرنگ و ناز |
گاه رُخ برمن نمودو يك زمان مي شد بري |
چون عنانِ صبرم از كف آن مهِ زيبا ربود |
تنگ شد بر من جهان چونحلقة انگشتري |
عاقبت بر آن شدم كز راه نيرنگ و فريب |
بر رُخ آن ماه سيمين فام بگشايم دري |
خويش راچون بيهُشان برخاك افكندم زبون |
تنتپان درخاك همچون نيم بِسمل طايري |
مطالب مشابه :
لر دختر اثر بی نظیر مرحوم عجم میردریکوند
نام وبلاگ"سر و گل"برگرفته از نام قلعه در مورد این شاعر لر که نگینی است بر صفحه ادبیات لر
شهمیرزاد؛ نگینی بر انگشتر کویر
شهمیرزاد؛ نگینی بر جنوبی کوه های سر به فلک کشیده ی خشک چون گل سرخی
تولدت مبارک ... از طرف A&R
گل ها رو تو گلدون جا بدین ، باغچه ها رو همه انگشترن تو نگینی راستی که گل سر سبد محفل
آموزش دوخت گل نیلوفر ...
برای دوخت این گل زیبا به مقداری روبان ، نخ ، سوزن و نگینی برای تزیین مرکز گل تل سر و
برچسب :
گل سر نگینی