اشعار تنهایی
بگذار بمیرم
ای خوبتر از گل
ای پاکتر از قطره ی شبنم
ای دل به تو محتاج
من جز تو نخواهم ز دو عالم
دل در تب سنگین خمار است
ای دوست بهار است
جز چشم تو هر چشم خمار است
کیفیت چشمان تو چون جام شراب است
ای چشم تو سر چشمه ی خورشید
یک دم نگاهم کن
صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم
بگذار که از پای بیافتم
مستانه بمیرم
ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟
که به پای تو بریزم؟
در کوی وفایت چشمانم
گر ندهد جان
گر سر ندهم بر سر پیمان
ای وای به من گر که به محشر
پرسند چه کردی در راه محبت؟
آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟
دیشب چه شبی بود
شب غم و ماتم
گویی که رسیده
مرگ من ز عالم
آشفته شبی بود
قلب من چه زشت بود
گویی که ندیدم
جایی که بهشت بود
قلب من سیه بود
چشم من چه تاریک
ابروان من کج
شانه ی تو خالی
شانه ات نفس بود
ای امید هستی
تو نفس نبودی
تو عشق من هستی
در دلم نوشتم
تا آخر این خط
عاشق تو هستم
عاشق تو هستم
شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید
این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه
ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از
آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ
نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم
کمتر است؟؟؟
آسمان آبی تر است
دل او خاکی تر است
سبزه در زیر نگاهش ، رنگی تر است
خنده هایش از همه بالاتر است
گر چه او را دیده ام در یک نظر
با نگاهش دل به جانان بسته ام
خاطراتم را کنم با او مرور
تا عبور کند از مرز نور
آسمان آبی تر است
قلب او ، زیباتر است
هم صدا شد قلب من با قلب او
ناز کرد این دل بی رحم او
روشنایی ها را به او دادم ولی
ناز کرد و ظلمت ها بر من فروخت
آسمان آبی تر است
آه او ، افسانه است
آه سردی بر من فروخت
تا که جان دارم،سردی کشم
خاطراتش محو شد
جان شیرینش بی رنگ شد
آسمان آبی تر است
سوگ او ، بر قلب من سنگین تر است
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه از ین درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
راه گلومان را بغض می بندد و راه چشم را خیمه ی اشک ....
تنها می دانیم که وقتی با تو آمدیم ٬ گم نمی شدیم در نگاه مردم...
می گفتی گاهی برای بودن باید رفت...
پس من می روم ... اما...
جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد...
نمی دانم چرا وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچه نشین می نگرم ...
پرده ی لرزانی از باران و نمک چهره ی تو را هاشور می زند...
می روم تا شاید باز لحظه ی دوباره ای باشد از پرواز ...
تو گذاشتی دام و رفتی... من خود گرفتارت شدم.....
به بهانه ی دلتنگی برایت می نگارم... آسمان اجازه ی پرواز را از من گرفت و این آخرین بهانه بود برای رسیدن...
بودنشان رازی بود ...
آنان که لحظه هاشان گذشت به سادگی ....
همانی بودند که باریدند گاهی برای ما ...
و خاطره های خوش روزها ی با هم بودن را از خاطرشان می شویند...
می دانیم که دیر یا زود فراموش می شویم...
ما که تمام داراییمان یک گل بود و یک دل...
آن ها را هم نثار قلب های مهربانتان کردیم...
همه چیز می گذرد ...
سال ها مثل نسیم ... هفته ها مثل باد ...و روزها همچون طوفان
حرف هامان زیاد است ... وقت ما اندک .... آسمان هم که بارانی است...
همه ی کلمات با آنچه میان ما گذشت بیگانه اند
و من هیچ کلمه ای برای بیان صمیمیت دل ها مان را شایسته تر از سکوت نیافته ام...
ما که می ترسیم از هجرت دوست
کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد...
کاش می دانستیم غم دلتنگی هر روزه غروب چه دلیلی دارد....
کاش.....
كاش دفتر زندگي ام بدون صفحه اي از نام تو بود . كاش در شهر خاطراتم خانه ات ويران مي شد
و كاش پاسبان چشمانم وقتي كه چشمانت با نگاهي نگاهم را دزديد ، در خواب نبود
كاش عطر حضورت را به نبض روح من نمي پاشيدي و من فراموش مي كردم رايحه ي
خوش با من بودنت را .
كاش با اسب نگاهت جاده هاي خاكي دلم را نمي تاختي و گرد و غبار رفتنت بر چشمانم آوار نمي شد .
و كاش هر گاه به ماه آسمانت مي نگري مرا ميان هر آنچه از من به ياد مي آوري ، پيدا كني .
افسوس كه نه تو مرا به ياد مي آوري و نه من تو را از ياد مي برم .
اگرچه آرزو داشتم كاش هرگز نمي ديدم تو را .
مثل يك بارگران بر دوشم
مثل باران شديدي كه دلت مي گيرد
مثل احساس كبوتر كه رهايي خواهد
مثل يك مسافر سر در گم
مثل يك لحظه كه انگار نفس مي گيرد
مثل تنهايي فردي در جمع
مثل ويراني دل
مثل رگبار دعا بر لبها
كه ندارد حاصل
مثل آن لحظه كه در مي يابي
كه چقدر تنهائي
و چقدر دلگير است
طعم آن غربت با خود بودن
و چه مظلومانه،
از خدا مي خواهي
آنچه در قلب تو،
مي جوشد
و صداي
حافظ
ماندگار است در خلوت من
من و او
و خدا
و تمام لحظات با هم
گله و اشك و دعا
و اميد
و دل ساده من
به جنونم مي كشاني وقتي كه در تكرار كوتاه
يك ديدار به رفتن مي انديشي .
رفتن يعني
وداع با چشمان مهربان و آرام تو
و غرق شدن در گردابي از اندوه و غم .
رفتن براي من هميشه تلخ و دردناك است
و من نمي دانم تو چرا اين قدر دير آمدي
و زود مي روي ؟
من براي رسيدن به تو از خود نيز گذشته ام .
شب سردي است ، و من افسرده.
راه دوري است ، و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.
مي كنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت ،
غمي افزود مرا بر غم ها.
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر ، سحر نزديك است:
هردم اين بانگ برآرم از دل :
واي ، اين شب چقدر تاريك است!
خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟
مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من ، ليك، غمي غمناك
وقتی که دیگر رفت...من به انتظار امدنش نشستم...وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد...من او را دوست داشتم...وقتی که او تمام کرد...من شروع کردم...وقتی که او تمام شد...من اغاز شدم...و چه سخت است تنها متولد شدن...مثل تنها زندگی کردن است...مثل تنها مردن...
براي بزرگنمايي کليک کنيد |
مطالب مشابه :
نوع خوابیدن با شخصیت شما در ارتباط است!
آنها در طول شب کمتر از خواب می پرند ولی خواب آرامش لباس عروس2011 سرویس های جستجوگر و
روانشناسی
مطالعه کردن ، صحبت کردن ، ورزش کردن ، خوابیدن ، حرف زدن در خواب لباس عروس2011 سرویس های
تقدیم به کسی که...
کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید لباس عروس2011 سرویس های
دانلود و آکورد آهنگ گل گلدون
اگه باد از سره زلف تو نگذره من ميرم گم ميشم تو جنگل خواب. Am لباس عروس2011 سرویس های
ج+ل+ق +یا ک+ف د+س+ت+ی +یا اس+ت+م+نا
5-بستن کمر بند موقع خواب . لباس عروس2011 سرویس های جستجوگر و مسنجر
دافـــــــــ هـای خـوشـگـل ایـرانـی
مزون لباس, نامزدی, کفش عروس2011 رایگان،سرویس رایگان تعبیر خواب رازهای
اشعار تنهایی
و كاش پاسبان چشمانم وقتي كه چشمانت با نگاهي نگاهم را دزديد ، در خواب عروس2011 لباس عروس
برچسب :
سرویس خواب عروس2011