در هویت لُری بابا طاهر عریان نباید شک کرد
در هویت لُری بابا طاهر عریان نباید شک کرد
گردآوری کننده: موسی امیدی- ایلام
نام و القابش:
باباطاهرلر
معروف به باباطاهر عریان از معروفترین عرفا و شاعران قرن چهارم و پنجم
هجرى است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند . بابا در لغت
اوستایی به معنی درخشان یا پدر و طاهر به لغت عربی به معنی پاک ،صدیق.
بابا
لقبی است که مردم از جهت تفخیم ، بر نام اصلی عرفا و اولیا و پیروان می
افزوده اند. زیرا بابا معادل پیر، شیخ و مرشد می باشد و این لقب معمولا به
پیران کامل و مرشدان اطلاق می شد. لفظ بابا در تمام منابع قدیم و متاخر،
به عنوان پیشنام او، آورده شده است. خودش در 3 غزل که به وزن دو بیتی است
طاهر گفته و در یک غزل "بابا طاهر" تخلص کرده است.( مقصود، شرح ، ۱۷۴-۱۷۶)
ولی لقب "عریان" در هیچیک از منابع قدیم و حداقل تا اواسط قرن نهم همراه
نام او نیست. به احتمال بسیار، این صفت "عریان" بیانگر دوری او از علائق
دنیوی است. و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بودهاست. اگر چه این
لقب مایه پدید آمدن پندارهایی همچون سر و پا برهنه بودن بابا (محمد ،
اوحدی ، عرفات العاشقین ،۶۳۳) و برهنه گشتن وی در معابر عمومی شده است ؛ و
روحیه درویشانه و منش قلندرانه و در نتیجه رفتار گاه متفاوت و غیر متعارف
باباطاهر، در پیدایی چنان داوریهایی بی تأثیر نبوده است (نک: زرین کوب ،
۴۴). در برخی مأخذ هم از او با صفت شیفته گونه، دیوانه، دیوانه فرزانه، یاد
شده است. ولی در حافظه بیشتر ایرانیها، او را باباطاهر عریان، می دانند.
بنا بر اقوال مختلف از آن جهت او را عریان دانسته اند ، که به فریب یکی از
شاگردان در پاسخ به سوالش که چگونه این همه درس می خوانی و به خوبی حاضر می
نمایی؟ طلبه می گوید ، من هر روز سحر گاهان یخ های این استخر را می شکنم و
در آن غوطه ور می شوم ! بابا نیز بامداد همان روز لخت و عور در حوض مدرسه
افتاده و چون به در آمد وضع خود را دگرگون می بیند و می گوید : امسیت
کُردیا واصبحت عربیاً .... و از همان روز عریانش می دانند.
بابا طاهر
همواره ساده وبی تکلف می زیسته وگوشه گیر وعزلت نشین بوده است و از جاه و
مقام دوری می جسته است وسخت خواهان آن بوده است که گمنام باقی بماند بدین
لحاظ است که چیز زیادی از شرح حال وزندگی وی بجای نمانده است
مکان و زمان تولد:
از
قدیمترین اسناد تاریخی درباره باباطاهر در راحه الصدورِ راوندی (ص 98ـ99)
آمده است . منبعی کهن تر از راحه الصدور که اشاراتی به طاهر و مزار او در
همدان دارد، نامه های عین القضات همدانی است که میان سالهای 520 و 525
نوشته شده است . در این نامه ها از طاهر در کنار دوتن دیگر از عارفان بزرگ
آن شهر، شیخ بَرَکه و شیخ فَتحه ، یاد شده و به احتمال قریب به یقین منظور
همان باباطاهر همدانی عارف است (پرویز،اذکائی ، دیوان باباطاهر ، ص 76؛
عبدالحسین،زرین کوب ، جست وجو در تصوف ایران ،ص 193).
در مورد سال تولد
و وفات، نحوه معاش و علم و دانش و معرفت و مسلک عارفانه او از منابع قدیم
هیچ اطلاع روشن و دقیقی بدست نیامده ودر هیچ مأخذی کهن سخنی در این باب
نرفته است . برخی از نویسندگان گمانهایی زده اند: میرزا مهدی خان کوکب ،
برپایه یک دو بیتی معماگونه و تفسیرپذیر منسوب به باباطاهر: مو آن بحرم که
در ظرف آمَدَستم/ مو آن نقطه که در حرف آمدستم به هر اَلفی اَلِف قَدّی
برآیه / اَلِف قَدّم که در اَلف آمدستم سال ولادت او را محاسبه کرده ، و
عدد ۳۲۶ [ق ] را به عنوان سال تولد باباطاهر به دست آورده است (نک: I/۸۳۹ ,
۲ ؛ EIایرانیکا، همانجا). به احتمال زیاد این دوبیتی از باباطاهر نیست ،
بلکه ساخته نُقْطَویانی چون ملامحمد صوفی مازندرانی است که از ایران گریخته
و به دربار جلال الدین اکبرشاه تیموری در هند پناه برده بودند و با توجه
به اینکه اهل حق(یارسانیها) باباطاهر را از بزرگان خود می شمارند و این
فرقه با فرقه های دیگر غالیان واسماعیلیان ، و بعدها با حروفیان و
نُقْطَویان ، در مواردی اشتراک عقیده داشته اند، این دو بیتی در برخی از
مجموعه های متأخربه باباطاهر منسوب شده است .
بعضی ها (ادوارد هرون آلن) او را شخصیت مرموز می خوانند. نام پدر او مشخصا معلوم نیست ولی صاحب «الذریعه» او را "فریدون" گفته است.
از
خاندان، تحصیلات و زندگى باباطاهر اطلاعات صحیحى در دسترس نیست.تاریخ تولد
ووفات باباطاهر مورد اختلاف است كه این به دلیل عزلت وگوشه گیری درویشانه
او می باشد بعضی به دلیل ملاقات بابا طاهر با طغرل سلجوقی تولدش را در
اواخر قرن چهارم می دانند . روایات راجع به او به قدری افسانه آمیز است که
وی را از یکسو با آل بویه وابن سینا معاصر جلوه می دهد واز سوی دیگر شاهد
قتل عین القضات وحتی هم عصر خواجه نصیر طوسی می سازد.در هر حال چون قدیمی
ترین مآخذی که درباب وی هست حاکی از آنست که در هنگام ورود طغرل به همدان
هنوز زنده بوده است.
یكى از قدیمىترین منابع تاریخى زندگى باباطاهر
كتاب «راحه الصدور و آیه السرور» راوندى است كه در تاریخ آل سلجوق تألیف
شده است. مؤلف این كتاب چنین نقل مىكند كه هنگام ورود طغرل سلجوقى به
همدان، باباطاهر در قید حیات بوده و ملاقاتى میان وى و امیر سلجوقى روى
داده است.
این دیدار تأثیر شگرفى بر طغرل بر جاى مىگذارد كه شرح آن در
كتاب چنین آمده است :«شنیدم كه چون سلطان طغرل بگ به همدان آمد، از اولیا
سه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر و شیخ همشا كه در كوهكى بر همدان كه آن
را خضر خوانند، ایستاده بودند. نظر سلطان بر ایشان آمد كوكبه لشكر بداشت و
پیاده شد و با وزیر ابونصر الكندرى پیش ایشان آمد. باباطاهر پارهاى شیفته
گونه بود. او را گفت: با خلق خدا چه خواهى كرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایى،
بابا گفت: آن كن كه خدا مىفرماید: ان الله یأمر بالعدل و الاحسان. سلطان
بگریست و گفت: چنین كنم. بابا دستش بگرفت و گفت: پذیرفتى؟ سلطان گفت:
آری.». (راوندی، راحه الصدور،ص ۹۸-۹۹).
بنا به گفته رضا قلی خان هدایت
كه منبع خود را به دست نداده ، باباطاهر در دوران حكومت دیلمیان میزیسته و
در (401ق/1010م) ازدنیا رفته است.
مرحوم دكتر عبدالحسین زرینكوب نیز
ضمن اشاره به این روایت راوندى، چنین مىگوید: این باباى شیفته گونه كه در
وجود این فاتح ناتراش صحراها چنین تأثیرى كرد، بدون شك همان صوفى و عارف
نامآوریست كه هنوز در همدان مقبره او مزار خاص و عام است و وجود او در
چنان هالهاى از قدس و كرامات مستور است كه شناخت حقیقت حالش براى مورخ،
دشوارى بسیار دارد.
دكتر زرینكوب در قسمتى دیگر مىافزاید: چون
قدیمىترین مآخذى كه در باب وى هست حاكى از آن است كه در هنگام ورود طغرل
به همدان هنوز زنده بوده است، سال ۴۱۰ را كه بعضى مآخذ متأخر در باب تاریخ
وفاتش ذكر كردهاند قابل قبول نمىتوان یافت اما ملاقات طغرل با قول كسانى
كه وى را معاصر دیالمه دانستهاند البته منافات ندارد. از روایات دیگر آنچه
وى را با عین القضات و خواجه نصیر هم عصر مىكند نیز نه با یكدیگر مىسازد
نه با این روایت راوندى. معهذا ممكن است از این اقوال استنباط شود كه
باباطاهر همدانى متعدد بوده و یا آن كه شاید این پیوند با نام عین القضات و
خواجه نصیر اشارتى باشد به وجود یك رابطه نامرئى بین وجود باباطاهر از یك
سو و تعالیم عین القضات و بعضى فرقههاى شیعه از سوى دیگر.
وی به
احتمال قوی وطبق شواهد تاریخی بعد از سال 450هجری قمری در همدان وفات یافت
وهمانجا دفن شده و آرامگاه باباطاهر در شمال شهر همدان در میدان بزرگى به
نهام وى قرار دارد. بناى این مقبره كه در ادوار گذشته چندین بار بازسازى
شده، در قرن ششم هجرى برجى آجرى و ۸ ضلعى بوده است كه در دوران حكومت
رضاخان پهلوى نیز بناى آجرى دیگرى به جاى آن ساخته شده بود. در جریان این
بازسازى، لوح كاشى فیروزهاى رنگى مربوط به سده هفتم هجرى به دست آمد كه
داراى كتیبهاى به خط كوفى برجسته و آیاتى از قرآن است و هم اكنون در موزه
ایران باستان نگهدارى مىشود.
ساخت بناى جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدى با
همت انجمن آثار ملى و شهردارى وقت همدان انجام گرفته است و به ثبت آثار
تاریخى و ملى ایران رسیده است..
در شهر خرمآباد بنایى به نام بقعه
باباطاهر وجود دارد كه به اعتقاد برخى زادگاه این عارف و سالك نامدار است.
بیگمان باید یادآور شد كه در سده 5 ق/11م پیوندهای بسیار گستردهای میان
همدان و لرستان وجود داشته و بسا كه زندگانی شاعر در میان این دو جا سپری
گردیده است . ضمن اینکه باید گفت که درمتون تاریخی پس از اسلام به نام
لرستان فیلی بر می خوریم که معرب پهلوی است واین سرزمین از همدان تا
خانقین ومندلی امتداد دارد.
هویت بابا طاهر نسبت
باباطاهر را در منابع ، غیر از «همدانی » گاهی «لری » نیز ذکر کرده اند و
قابل توجه است که در خرم آباد محله ای موسوم به باباطاهر وجود داشته است.
پیوند باباطاهر با لرستان در معتقدات اهل حق نیز حایز اهمیت است .
داستانهایی که نسبت ارتباط باباطاهر با مازندران در آن دیار شنیده می شود
مبنایی ندارد و احتمالاً توسط مهاجران لرستانی (لَکْها) بدان جا برده شده
است . از این گذشته ، همه اقوام ایران مایل اند که باباطاهر را از خود
بشمارند.
عده ای می گویند چون بابا در همدان سکونت داشته است باید
همدانی بدانیم ، قابل ذکر است که در قرن پنجم میان همدان و لرستان رفت و
آمد بسیار وجود داشته است و حتی بخش های زیادی از همدان کنونی؛ قسمتی از
قلمرو لرستان بزرگ بوده است ، که در روزگاری به مدت 9 قرن به همین نامش
خوانده اند و در حال حاضر چند شهر از همدان از جمله : نهاوند ، ملایر ،
تویسرکان و قسمت هایی از اسد آباد، هنوز به گویش لُری تکلم می کنند و این
خود ثابت می کند که در هویت لُری بابا طاهر نباید شک داشت . همدان در آن
زمان تابع حوزه حکمرانی ((علی شَکَر)) بوده و این حوزه شامل ، همدان ، ثلاث
، کرماشان ، و نیمی از کردستان و لرستان بوده است . و این مکان همان است
که هم اکنون الشتر می گویند ، این محل در هشت فرسخی شمال شرقی خرم آ باد و
مغرب نهاوند و شمال غربی بروجرد قرار دارد . از الشتر راهی به سوی همدان و
ثلاث وجود داشته است ، که در آن موقع منحصر به فرد بوده است و از گردنه
((گرازانه)) کوه عظیم گرون را طی می کرده که این راه را به لُری
((ورازونه)) می گویند!. ثانیا شهر همدان نسبت به خرم آباد از این نظر که
مرکز حکومت بوده مورد علاقه ارباب فضل و کمال بوده است و محل تجمع اُدبا ،
شعرا و صاحبان قریحه....
دیدگاهها ی مختلف درباره زبان و گویش بابا طاهر شهرت
اصلى باباطاهر به واسطه دوبیتىهاى زیبا و عارفانه اوست كه نشان از
پیراستگى شیخ و بىاعتنایى او به مادیات دارد. عمده آوازه باباطاهر مرهون
دوبیتی های عوام فهم و خواص پسند اوست. برپایه اسنادی که در دست
است، ایرانیان دستکم در نواحى مرکزی و غرب کشور، از دیرباز به این
نوع شعر ساده مردمى گرایش داشتهاند: صاحب المعجم از شعف و ولع
«کافّه اهل عراق [عجم]» به سرودن و خواندن و استماع اشعار فهلوی
خبر مىدهد (رج: راوندی، ۳۴۴).
اطلاق دوبیتى (و ترانه) به این
نوع شعر، در سدههای اخیر بیشتر رایج شده است و قدما معمولاً به آن
فهلوی و فهلویات مىگفتند (رج: شمس قیس، ۱۱۲-۱۱۳، ۱۶۲). دوبیتی های
موجود منسوب به باباطاهر به احتمال قوی در زمانهای مختلف سروده شده و از
شاعران مختلف است و بسیاری نیز کوشیده اند تا اشعار او یا اشعار منسوب به
او را به گویش محلی یا زبان خود قرائت کنند، پس از راه بررسی این دو
بیتیها، به صورتی که در دیوانهای موجود آمده است ، امید چندانی به احیای
زبان آنها نمی توان داشت . با این حال ، هیچ یک از کسانی که در پی یافتن
گویش بابا طاهر بوده اند به اتفاق نظر نرسیده اند و هر کدام دلایل دیگری رد
کرده است. دکتر آبراهامیان استاد دانشگاه تهران لهجه باباطاهر را یکی از
لهجه های متعددی دانسته که به لهجه کهن یهودیان همدان نزدیک بوده است . این
نظریه را پرویز ناتل خانلری رد کرده ، اما خویشاوندی لهجه باباطاهر را با
دیگر لهجه های کهن گستره زاگرس مردود ندانسته است . (پرویز ناتل
خانلری،دوبیتیهای باباطاهر ، ص ۲۶ـ۳۰، ش ۹، ص ۳۷ـ۳۹، ۶۰). کنت دوگوبینو
معتقد است که بابا به گویش لری سروده است. شودسکو نیز اعتقاد دارد که به
گویش مازندرانی سروده است. نظر مینورسکی که اساس نظر او براین است که زبان
اصلی باباطاهر فارسی دری بوده است؛ نیز پذیرفتنی نیست . اما اشارات منابع
جغرافیایی اسلامی ( المسالک ابن خرداذبه ، ص ۵۷؛ البلدان ابن فقیه ، ص ۲۰۹؛
الفهرستِ ابن ندیم ، ص ۲۵؛ الا´ثارالباقیه بیرونی ، ص ۲۲۹،) به
«بلادالفهلویین » و فقرات منظوم و مثنوری که از زبان مردم مغرب ایران در
دوران اسلامی در متون فارسی و عربی باقی مانده و دوبیتیهای اصیل باباطاهر
تنها اندکی از آن است ، برنادرستی این نظریه دلالت دارد. برخی از صاحبان
کتابهای تذکره و محققان معاصر نیز، زبان وی را «راژی » (اوحدی ، ۶۳ عرفات
العاشقین ،۴)، «راجی » (آذربیگدلى، لطفعلى، آتشكده، ۲۶۳) و «رازی »
(هدایت ، ریاض العارفین ، ۳۱) دانسته اند. پیداست که این هر ۳ لفظ به گویش
قدیم اهل ری بازمی گردد. برخی نیز زبان اشعار او را لری می دانند .(ادیب ،
فهلویات لری، ۳۱۹).
زبان شعر بابا طاهر
آنچه که
می توان نتیجه گرفت این است که زبان شعرهای باباطاهر را پهلوی دانسته اند .
پهلوی به همراه زبان اوستایی ریشه زبان فارسی امروزی هستند.مرحوم
عبدالحسین زرین کوب می گوید:( ترانه های بابا طاهرو کلمات قصار هم از لحاظ
شکل و هم ازحیث مضمون با سروده های زروانی یا مانوی قبل از اسلام پیوندی
نمایان دارد و در صورت قدیمی تر آنها بیشتر مبین یک سلسله سنتهای ادبی محلی
در سر زمین جبال است.(پرویز اذکایی، بابا طاهر نامه) منظور از سرزمین جبال
همان ولایت پهله است که شامل منطقه جنوب غربی ایران می باشد.
فهلوی
معرب پهلوی است و نامی است که به ویژه بر دو بیتی ها و توسعاً بر اشعاری
دلالت دارد که به گویشهای کهن نواحی پهله/فهله سروده شده است. طبق گفته ابن
مقفع پهله یا فهله شامل مناطقی ازاصفهان همدان ، ری، نهاوند، آذربایجان و
کلاً سر زمین ماد را شامل می شد.(دارالفهرست ص 15) از نظر ابن خرذابه
(المسالک و الممالک ص57) فهله شامل : اصفهان ، ری، همدان؛ دینور، نهاوند،
ماسبذان و... می باشد که می توان چنین نتیجه گرفت که زبان فهله تا گیلان
نیز گسترش داشته است.
ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی که در سده چهارم
هجری میزیست، در کتاب «مفاتیح العلوم» در پیرامون زبان پهلوی چنین اظهار
میدارد: «فهلوی (پهلوی) یکی از زبانهای ایرانی است که پادشاهان در مجالس
خود با آن سخن میگفتهاند. این لغت به پهلو منسوب است و پهله نامی است که
بر پنج شهر [سرزمین] اطلاق شده: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و
آذربایجان».
بنا بر آنچه نقل شده دلالت دارد براینکه زبان بومی مردم
همدان در روزگاری بسیارنزدیک به زمان باباطاهر فهلوی بوده ونه فارسی دری ، و
سرودن دوبیتی به این زبان و به وزن دوبیتیهای منسوب به باباطاهر در آن
زمان در میان مردم غرب ایران بسیار رایج بوده است .
تحقیق در تفاوتها و
مشابهت های زبان دوبیتی های باباطاهر با لهجه امروزِ مردم همدان یا بعضی
از لهجه های لری = کردی ، با توجه به اینکه انتساب همه این دوبیتیها به
باباطاهر مسلّم نیست و نیز حتی قدیمترین آنها در طی مدتی نزدیک به هزار سال
بر اثر چیرگی روزافزون فارسی دستخوش تغییرات گوناگون شده است ، نتیجه
چندانی به بار نمی آورد.
ویژگی های زبان فهلوی/ پهلوی
فهلویات
خصوصیات ادبیات شفاهی مانند سادگی، نشاط و سرزندگی و گمنامی سرایندگانش
را دارند. فهلویات مناطق مختلف هر چند از نظر زبانی تفاوتهایی داشته اند
ولی با توجه به ویژگیهای مشترک صرفی و لغوی از مغرب تا مرکز و شمال ایران
بدون توجه به خاستگاه آنها نقل می شده اند.(رجوع شود به: فهلویات، احمد
تفضلی)
فهلویات به لحن هایی به نام اورامان ساخته و خوانده می شده
است.(شمس الدین رازی، المعجم، ص166) شاید بتوان گفت که این اصطلاح با نام
آَورمن در کردستان مرتبط باشد.(همان)
فهلویات که بقایای زبان مادی است
به دلیل تاثیر پذیری زیاد از زبان فارسی با زبان پارتی قرابتهایی دارد. و
بیشتر شامل مضامین تغزلی و عرفانی هستند. به همین دلیل عرفای ایرانی این
اشعار را غالباً نقل می کرده اند.
مجموعه آثار بابا طاهر
از اشعار این شاعر نامی مجموعه کهن و موثقی، در دست
نیست . به همین جهت در باب صحت انتساب تمام اشعاری که به او منتسب می کنند،
نمی توان به یقین رای داد ، به هر روی قدیمی ترین مجموعه خطی که مقداری از
اشعار او را نشان می دهد در موزه قونیه به شماره 2546 از سال 848 هجری
قمری وجود دارد که کاتب آن نسخه بابا طاهر را قدوه العارفین معرفی می کند .
آنچه محققان ایرانشناس اروپایی در قرن اخیر گرد آوری کرده اند 80 دو بیتی
شده ، ولی در نسخه فراهم آمده مرحوم وحید دستگردی بیش از 300 دوبیتی از او
وجود دارد ، کسانی از اهل تحقیق مانند رضا قلی خان هدایت و رشید یاسمی پاره
ای از اشعار بابا را در دیوان ملا محمد صوفی مازندرانی و شاطر بیک همدانی
دیده اند .
بابا طاهر رسالههایی نیز به عربی و فارسی تدوین كرده است.
كه در آن عقاید عرفانی را در علم و معرفت و عبادت بیان كرده است و عقاید
تصوف را در علم و معرفت و ذكر و عبادت و وجد و محبت در جملههای كوتاه و
مؤثر و عارفانه به زبان عربی بیان داشته است. کلمات قصار و مشهور وی به
نام "اشارات" به زبان عربی است و منسوب است که عین القضات آنرا شرح کرده
است ، بر کلمات قصار باباطاهر چندین شرح نوشته اند شرحی به نام ((
الفتوحات الربانیه فی الاشارات الهمدانیه )) بعلاوه شرحی مربوط به سال
890هجری اثر جانی بیک العزیزی ونیز شرحی به وسیله مرحوم حاج ملا سلطان
علیشاه گنابادی به رشته تحریر در آمده است
تعدد این شرح ها نشان دهنده این است که بابا طاهر اهمیت خود را 4 قرن بعد از حیات خویش ، یعنی در قرن 9 هجری قمری بدست آورده است .
باباطاهر و آیین یارسان پیروان
آیین «یارسان»، باباطاهر را از بزرگان و اعاظم آیین خود مىدانند و
او را از جمله یاران هم عقیده و همراز شاه خوشین لرستانى
(406-467ق)، از بزرگان اهل حق، معرفى مىكنند (صفىزاده، 66 ) مأخذ
صفىزاده كتاب دینى نامه سرانجام است كه در آن مطالبى درباره شاه
خوشین و ارتباط وی با باباطاهر آمده است: به باور اهل حق، و بر پایه
مطالب نامه سرانجام الوهیت دارای 7 مظهر است و هر یك از آنها نیز 4
مَلَك درالتزام خویش دارد؛ باباطاهر یكى از ملائك ملتزم باباخوشین
(سوم مظهر حق) محسوب مىشود (رج : مینورسكى، 587). حاصل سخن اینكه؛
باباطاهر از پیروان طریقه مزدایی «دین حق» بوده، كه اصول عقاید آن با
اعتقادات زروانی ـ مانوی و حكمت فهلوی باستانی پیوند داشته است. طایفه
دیگری از اهل حق، یعنى نُصیریها نیز باباطاهر و اشعاری را كه وی
سروده، دارای قدر و منزلت بسیار مىدانند .
عرفان و تصوف در اشعار بابا طاهر باباطاهر
عریان از عرفا واولیاء جبال می باشد که در سیرتکاملی عرفان و تصوف اسلامی
نقش موثری داشته است این عارف صاحب دل دردمندان اشعاری را سروده وکتبی به
زبان فارسی وعربی تصنیف نموده است که عقاید تصوف را بیان نموده است . شهرت
بابا ی سوته دلان بیشتربه خاطر دو بیتی هایی است که در آنها از پریشانی
وتنهایی شکایت کرده واز این راه اشتیاق معنوی خود را بروز داده است.
باباطاهر
عریان عارفی است در نهایت زهد وعابدی است در نهایت عرفان گرچه دوبیتی های
بابای سوته دلان از جنبه های ادبی اجتماعی وغیره شایسته تحقیق وبررسی است .
باباطاهر عرفان را به عنوان راهی جهت آگاهی ونیل به کمالات معنوی
وشناخت بیشتر وجود سرمدی می نگرد. مکتب او مکتب تفکر وجهان بینی است که
عارف با آن پیوسته در کثرت وحدت را نگرد وگوید : در هر چه نظر کردم سیمای
تو دیدم .
به صحرا بنگرم صحرا توبینم به دریا بنگرم دریا توبینم
به هر جا بنگرم کوه و در ودشت نشان از قامت رعنا توبینم
طاهر
از خود فانی ودر دوست باقیست وبی خبر از خویش است وبا خبر از خالق خویشتن
وی خورشید تابان وجود را با نور بی فروغ شمع استدلال نمی جوید وی عارفی است
ملکوتی ولاهوتی که رو به سوی عرفان یکتای عالم وجود وفرمانروای ملک خلود
دارد .
بابا طاهر و اعتقاد به وحدت وجود باباطاهر
عریان، ملبس به حریر توحید و اندیشه وحدت وجودی است و این اندیشه در
سراسر وجود و اندیشه و جهانبینی عرفانی او، با شور و حال تمام، آشکار و
نمایان است .اما رنگ و بوی حریر وحدت وجودی او، با فلسفه فکری سایر هم
مشربانش یک تفاوت اساسی دارد؛ اما این تفاوت را در سرگشتگی و حیرانی و
دربهدری و آوارگی و سرانجام دنیایی غمگین و پراحساس و رنگ، و تو در توی
درونی او میتوانیم پیدا کنیم .
در یک مقایسه اجمالی و سیر گذرا در
آراء و عقاید اندیشه وحدت وجودی عارفان مسلمان و بخصوص شاعران عارف مسلک
وحدت وجودی و در یک نظر روان شناختی شخصیتی آنان، در مییابیم که قریب به
اتفاق شاعران و عارفان وحدت وجودی، در مقام تبیین اندیشههای وحدت گرایانه،
شور و نشاط و شادی و جنبش روحی خاصی از خود نشان دادهاند . یا به عبارتی
دیگر، میتوان گفت هالههای نورانی در سراسر وجود فکری و معنوی آنان به
وضوح مشاهده میشود و غم و سرگشتگی و افسردگی خاطر بر اندیشه و مشرب فکری و
یا وجود روانی آنها حاکم نیست و هر کدام به نحوی از انحاء ممکن به التذاذ
روحی و اقناع معنوی غرایز در منظر زییاییگرایی طبیعی یا روحانی
پرداختهاند . برخی از آنان مانند حافظ و عراقی و سعدی در التذاذ از عشق
مجازی نیز داد سخن داده و گاهی رنگ و بوی آن سخن را نیز غلظت و شدت
بخشیدهاند و گاهی نیز کسانی مانند مولوی، نه تنها سرتا پا مشعوف و شادکامی
(ولو روحانی و عرفانی) اند، بلکه در هنگام مرگ نیز حالت روحی و معنوی خود
را فراموش نمیکنند .
اما در اشعار باباطاهر، جنبش و نشاط محسوسی به
چشم نمیآید و آنچه به طور کامل مشهود و سراسر اشعار عرفانی و جهانبینی
وحدت وجودی سایهافکن است، پیکر عظیم غم و درد و سرگشتگی و دیوانگی است؛
دیوانگیای که توأم با آهنگ حزین و ملالآور فراق و جدایی از معشوق ازلی
است و نی محزون قلب او حکایت از فراق و شکایت از جداییها میکند .
عناصر
طبیعت - کوه و صحرا و گل و گیاه - عواطف لطیف و احساسات رقیق ، درویشی ،
قلندری و ملامتی ، غم غربت و درد دلتنگی ، اندوه بی سامانی و حسرت وصال ،
شکوه از ناپایداری و بی وفایی ، دلدادگی و وفای به عهد، اعتراف به گناه و
پوزش از خالق رحمان ، مویه های حاصل از هجران ، شور و جذبه های عشق
افلاطونی و... از جمله مضامین بارز شعر باباطاهر است.
عشق باباطاهر،
سرگشتگی و جنونآمیز است . همانطوری که مجنون، هیچ تعلق خاطری به دنیا
نداشت و در کمال سادگی و حیرانی، حیات را به سر برد . وی نیز از چنین عشق
جنونآفرینی بهره دارد که او را به طور کلی سرگشته و آواره کوه و بیابان
کرده است . مرگ نیز نوعی جنون است که شاعر، حلاج وار بدان روی میآورد .
زیرا عشق، مایه حیات باباطاهر است و مایه مرگ و نیستی - فنا در معشوق - او
نیز هست . مرگ برای باباطاهر آنقدر نیرومند است که همهچیز او را میرباید
و او را تا کام مرگ میکشاند . و اصولا همهچیز در مقابل مرگ و زندگی است
که معنی پیدا میکند و بر این اساس است که عاشق بر کشتن خود، حریص است زیرا
عالیترین مرتبه وجود یعنی وصال کامل و تمام فقط در آغوش مرگ امکانپذیر
است
نگاهی روانکاوانه به اشعار بابا طاهر روانشناسی
اشعار و دوبیتیهای درونگرایانه باباطاهر، نمایان این واقعیت است که شاعر
در سخنان خود، به دنبال بیان عمیقترین احساسات پرسوز و گداز عاشقانه و شور
و حال روحانی و عارفانه خود است که توأم با یک بینش و روح پرالتهاب و
متلاطم درونی و معطر به مشک مهرآگین عرفان شهودی و وحدت وجودی است . ما طی
مطالعه این قسمت از شخصیت روانی شاعر، با خلق و خوی و خصلتهای درونگرایانه
وی روبرو میشویم که طی آن شاعر سعی دارد و با استفاده از مرکب عشق و نسیم
دلنشین حزن وغم و رایحه فراق، به دنیای عمیق درون و لایههای تو درتوی
اعماق روان انسانی خود سفر کند و سعادت و خوشبختی و کمال روحانی خود را
درونیترین لایههای دنیای غم و افسردگی درون، که نوعی گریز از دنیا و پناه
بردن به عالم بیکران و ناشناخته دنیای «ناخود آگاه» درونی است، جست وجو
نماید .
بابا طاهر علاوه بر توجه عمیق وکاملی که به دنیای درون دارد،
درعنایت به دنیای برون و زیباییهای طبیعی، که مظهر جمال و جلال معشوق
ازلیاند، نیز لذت و خوشی تماشای و جلوه گریهای دلانگیز آنها را با یاد
دوست، دلنشین و گوارا میخواند و با یاد اوست که گل در گلشن و شادی وخنده
در لبها ظاهر میشود؛ همو میگوید:
بی ته گلشن به چشمم گلخن آیو
واته گلخن به چشمم گلشن آیو
گلم ته گلبنم ته گلشنم ته
که با ته مرده را جان برتن آیو
منابع :
1- آذربیگدلى، لطفعلى، آتشكده، آذربیگدلی ، به کوشش جعفر شهیدی ، تهران ، ۱۳۳۷ش
2- آقابزرگ ، الذریعه ، هرمان ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه رضازاده شفق ، تهران ، ۱۳۵۶ش
3- ابن خرداذبه، المسالک والممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷
4- ابن مقفع،دارالفهرست،چاپ تجدد
5- اذکایی، پرویز، دیوان بابا طاهر،»، ش ۱۵۲ خرداد ۱۳۵۴ ش
6- ادیب طوسی ، محمدامین ، فهلویات لری، نشریه دانشكده ادبیات تبریز، 1337ش
7- اوحدی، محمد، عرفات العاشقین،، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک ، شماره ۵۳۲۴
8- تفضلی ، احمد ، فهلویات، ترجه فریبا شکوهی، نامه فرهنگستان، شماره اول، بهار 1385 ش
9- زرین کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵۷ ش
10- راوندی، محمدبن علی ، راحه الصدور و آیه السرور در تاریخ آل سلجوق ، چاپ محمد اقبال ، تهران ۱۳۶۴ ش
11- شمس قیس رازی ، المعجم ، به کوشش سیروس شمیسا، تهران ، ۱۳۷۳ش
12- صفىزاده، صدیق، دانشنامه نامآوران یارسان، تهران، 1376ش
13- ناتل خانلری،پرویز، دوبیتیهای باباطاهر ، پیام نو ، دوره ۱، ش ۸ تیر ۱۳۲۴ ش
14- هدایت، رضا قلی خان، ریاض العارفین ، تهران ، ۱۳۱۶ش
منبع برای لُرویر: مرکز مشترک لُر در عراق
مطالب مشابه :
متن های زیبا در مورد پدر و مادر
متن های زیبا در مورد پدر و مادر دانلود دو اهنگ از پدر میگه :
جملات و مطالب زیبا در مورد پدر و مادر (قربونشون برم)
جملات و مطالب زیبا در مورد پدر و مادر دو ره می دو بیتی های احساسم را همراه با
شعری در مورد پدر و مادر از مولانا
شعری در مورد پدر از مولانا : یک دو بیتی گفتم اما سست با اکراه گفتم / مرتضی امیری
شعری در مورد پدر
شعری در مورد پدر. که به روی ناامیدی در بسته باز کردن دو بیتی ها و
شعری زیبا در مورد خدا
شعری زیبا در مورد تا که يک شب دست در دست پدر تک بیتی و دو بیتی ناب(1)
شعری در مورد اربعین حسینی ـــ اس ام اس و شعر زیبا در مورد اربعین
شعری در مورد اربعین حسینی ـــ اس ام اس و شعر زیبا در مورد دو بیتی در مورد پدر ــ شعر نو
در هویت لُری بابا طاهر عریان نباید شک کرد
در مورد سال تولد و وفات داشته اند، این دو بیتی در برخی از پدر او مشخصا معلوم
صائب تبریزی
تک بیتی های ناب را مورد عنايت قرار اما حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد. در سال 1042 هـ.ق
برچسب :
دو بیتی در مورد پدر