اخلاق حافظی

یک نکته در کار هنر و فلسفه هست که بارها تکرار شده است و همه خوانده‌ایم و می‌دانیم. و آن این که یک هنرمند یا فیلسوف واقعی کسی است که نگاهش به دنیا – چه دنیای حقیقت‌ها و چه دنیای مجازها – مانند نگاه یک کودک باشد. یعنی همه چیز را "از نو" و "تازه" ببیند و دریابد و درک ‌کند و ‌بشناسد و بشناساند. چنین کسی است که به جای اسیر شدن در قالب‌ها، می‌تواند به فکر یا خیال خود پروبال بدهد و چیز هایی را ببیند با بسازد که دیگران دیدن یا ساختن نمی‌توانند.

من می‌خواهم بگویم که گاهی بهتر است هنرمند یا روشنفکر را به "نوجوان" مانند کنیم. زیرا کودک اگرچه همه چیز را نو و تازه می‌بیند اما خیلی زود به قالب‌ها و آموزه‌های غالب والدین تسلیم می‌شود و ایمان می‌آورد. از دید کودک، پدر و مادرش بسیار نیرومندو دانا اند و او از هر خطری به دامان ایشان پناه می‌برد و احساس ایمنی می‌کند. و هرچه می‌گویند را با اطمینان خاطر می‌پذیرد.

این نوجوان است که  در اثر "رشد" آن ایمان و باور قبلی به والدین را از دست می‌دهد و یک بار دیگر بندناف خود را از ایشان می‌برد. اگر این جراحی دردناک به درستی صورت پذیرد، فرد به جای ماندن در قید باور مطلق به همه‌توانی و همه‌دانی والدین، پی می‌برد که نه ایشان و نه خود او و نه هیچ کس دیگری کامل و مطلق نیست. نوجوان اگر سرِ این رشته را بگیرد به "آزادگی" می‌رسد. همان که حافظ به آن "رندی" می‌گوید.  

انسان نوجوان (نویالغ) چند تحول(رشد) مهم را تجربه می‌کند:

1-                شک به دگم‌ها (باورها)ی کودکی: مانند "همه‌توان بودن و همه‌دان بودن پدر و مادر" یا "تبعیت از همه‌ی هنجارها و باورهای جامعه و خانواده"

2-                نشاندن آن ارزش‌ها در جایگاه خود: برای مثال، هنوز پدر و مادر خود را دوست دارد اما آن‌ها را مطلق و فوق‌العاده نمی‌انگارد بلکه نقدهایی هم بر ایشان دارد.

3-                رشد(بلوغ) اخلاقی: از "اخلاق" به معنای "تبعیت از پدر و مادر با هدف جلب خوش‌آیند (تایید) آن‌ها" به اخلاق به معنای "تلاش برای تبدیل شدن به خودِ بهتر خود، برای کسب رضایت درونی".

 

به باور من. در تحلیل و تفسیر شعر و اندیشه‌ی حافظ و جایگاه تاریخی آن، بهتر است حافظ را جلوه و تبلوری از "نوجوانی" فرهنگ و تمدن فارسی بدانیم. در ادامه به شرح این مدعا خواهم پرداخت.

 

بعد از شکل گیری زبان فارسی، شعر فارسی در جلوه‌های گوناگون خود فرهنگ فارسی زبانان را بازتاب داد، از جمله :

1-                مدح پادشاهان و حاکمان

2-                شعر بزمی

3-                شعر حماسی-رزمی

4-                 تصوف در انواع خوفی و عشقی

و ....

در میان این انبوه اشعار، "حکمت شعری" فارسی متولد شد. این "حکمت شعری" اصلی‌ترین و گرانمایه‌ترین حامل و تجلی‌گاه فرهنگ و خرد جمعی فارسی زبانان بوده است.

حکمت شعری، اصلی‌ترین محمل خویش را در شعر صوفیانه پیدا کرد. شعر (و ادبیات) صوفیانه، چه در نوع خوفی و چه در نوع عشقی خود، تا حد زیادی نشانگر دوران "کودکی" حکمت شعری ایرانی است. زیرا:

1-                از دگم‌ها و باورهای غالب زمانه پیروی می‌کند. برای مثال، رویکرد کلامیِ اشعری  (رویکرد غالب زمانه) بر آن حاکم است

2-                تاییدگر اتوریته‌ها (مراجع اقتدار) ذهنی و عینی زمانه‌ی خود است و به همین دلیل است که بر زهد و گریز از دنیا تکیه می‌کند

3-                در عمل و در سبک زندگی، آغشته به ریا و تناقض است. برای مثال، برخی از این شاعران – مانند سنائئ- در همان زمان که شعر زاهدانه می‌گفتند، تا خرخره درگیر برخی از مذموم‌ترین مناسبات لذتجویانه‌ی دنیوی نیز بودند.

البته نشانه‌هایی از بلوغ هم در آن میان پیدا می‌شود که غالباً نارس یا افراطی یا تناقض‌آمیز است.

حافظ اولین نشانه یا نشانگان بلوغ اندیشه در حکمت شعری پارسی است. حافظ نه تنها نوعی اندیشه و نگرش به جهان، بلکه نوعی  "سبک زندگی" را معرفی می‌کند که نشان از پختگی و بلوغ در دل جامعه و تاریخی طوفان زده و تعصب زده و بسیار خشن دارد.

نشانگان این بلوغ در چهار نشانه‌ی اصلی قابل توصیف‌اند. هر کدام از این نشانه‌ها، پاره‌ای از "اخلاق" یا "سبک زندگی" حافظی را شکل می‌دهد. در ادامه این چهار نشانه، اجزای هر نشانه، و مثال‌هایی از اشعار حافظ که بیان کننده‌ی هر جزءاند را عرضه می‌کنم:

1-    رندی (آزادگی)

الف: آزادگی از اتوریته‌های ذهنی:

"سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید/تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست" یا "بشارت بر به کوی می فروشان/که حافظ توبه از زهد ریا کرد" یا "ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم/زلف بتان خوش است و می خوشگوار هم"

 

ب: آزادگی از اتوریته‌های عینی:

"شاه اگر جرعه‌ی رندان نه به حرمت نوشد/التفاتش به می صاف مروق نکنیم" یا "ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم/با پادشه بگوی که روزی مقدر است" یا "فغان که نرگش جماش شیخ شهر امروز/نظر به دردکشان از سر حقارت کرد" یا "واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید/من اگر مهر نگاری بگیزنم چه شود؟"

 

ج : آزادگی از جبر روانی (افسردگی):

"بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند/آن کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت/می خور که هر که آخر کار جهان بدید/از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت" یا "بیا که کار جهان را چنان که من دیدم/گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری"

 

2-    عشق (مهر)

الف: مهر به انسان: پرهیز از خشونت

"آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/با دوستان مروت با دشمنان مدارا" یا "مباش در پی آزار و هر چه خواهی باش/که در طریقت ما غیرازاین گناهی نیست"

ب: مهر به زیبایی: نظربازی

"عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش/تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام" یا "در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند/من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند/ عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا/ما همه بنده و این قوم خداوندانند"

ج: مهر به زندگی (وقت)

"فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل/چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن/بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار/کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن" یا "هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار/کس را وقوف نیست که پایان کار چیست"

د: مهر  به اخلاق

"حسن مهرویان مجلس گرچه دل می برد و دین/بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود" یا "دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند/خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش" یا "صد روز مهر گردون افسانه است و افسون/نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا"

 

3-    طنازی (شوخی): پخته‌ترین سازوکار دفاع روانی

الف: با اتوریته‌ها

"نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس/ملالت علما هم ز علم بی عمل است" یا "شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد" یا "فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد/که می حرام  ولی به ز مال اوقاف است"

ب: با جهان و زندگی

"پدرم روضه‌ی رضوان به دو گندم بفروخت/ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم" یا "از خلاف آمد عادت بطلب کام که من/کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم"

ج: با معشوق

"شیوه‌ی چشمت فریب جنگ داشت/ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم" یا "ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز/تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود/ بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد/زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود" یا "طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی/ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟"

د: با خود

"گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ/یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟" یا "این قصه‌ی عجب شنو از بخت واژگون/ما را بکشت یار به انفاس عیسوی"

 

4-    تنعم (کامرانی): غمِ شاد

" چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد/من به امید غمت خاطر شادی طلبم" یا "بر سر آنم که گر ز دست برآید/دست به کاری زنم که غصه سرآید" یا "پند عاشقان بشنو وز در طرب باز آ/کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی" یا "چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن/که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی"

 

فرهنگ ایرانی نوجوانی را با حافظ تجربه کرد اما هیچ‌گاه به بزرگسالی نرسید. یلکه همواره در کشاکش بحران بلوغ باقی ماند. شرح این معنا و مدعا را در مقالی دیگر خواهم آورد.

****

دو نکته‌ی دیگر دارم که عرضه کنم:

یکم این که:

این کلبه‌ی مجازی که من دارم، این وبلاگ را می‌گویم، خیلی پر مهمان نیست. آمارش را که نگاه می‌کنم، روزی حدود شصت، هفتاد نفر به آن سر می‌زنند. بعضی روزها بیشتر، بعضی روزها هم کمتر. متوسطش اما شصت یا هفتاد نفر یا کمی بیشتر یا کمی کمتر است.

عجیب هم نیست که این‌طور باشد. این یک وبلاگ "شخصی" است. نه ادبی و نه سیاسی و نه هنری و نه ..... بلکه یک وبلاگ "شخصی" است و یک شخص خیلی معمولی، فکرها و نظرها و ماجراهای زندگی خیلی ساده‌اش را در آن می‌نویسد. گاهی از شعر، گاهی از بهار، گاهی از سفر، گاهی از فیلمی که دیده و گاهی از صحبتی که با دوستی دور یا نزدیک درگرفته است. بنابراین میهمانان این کلبه، خوانندگان من نیستند. دوستان من‌اند. وقتی می‌آیند به احوال‌پرسی و احساس‌پرسی و افکارپرسی من می‌آیند. نمی‌آیند که چیزی بیاموزند با سخن نغزی بشنوند. اگر چنین قصدی داشته باشند به سراغ کلبه‌ و کتاب آدم‌های حسابی‌تر و متفکرتری می‌روند.

از میان این دوستان دیده و اغلب نادیده‌ام، که سر می‌زنند به کلبه‌ی مجازی من، بعضی‌ها را خیلی دوست دارم. این بعضی‌ها آن‍‌هایی‌اند که یادداشتی هم پشت در می‌اندازند. یعنی به قول معروف نظر یا "کامنت" می‌گذارند.

من هیچ‌وقت به کامنت‌ها جواب نمی‌دهم. حتی وقتی که سوالی طرح می‌کنند یا نظر یا احوال من را می‌پرسند یا انتقاد یا تحسینی می‌کنند که به آن انتقاد یا تحسین باور ندارم و بلکه اعتراض دارم یا ..... در هر حال من به کامنت‌ها جواب نمی‌دهم. چرا؟ نمی‍دانم! یعنی جواب قانع کننده‌ای ندارم. از اول همین سیاست را برای این کلبه برگزیدم که صفحه‌‌ی اصلی مجال من باشد برای گفتن و نوشتن و صفحه‌ی نظرها مجال خوانندگان باشند که بی پاسخ و اعتراض و توضیح و تشکر من، هر چه که می‌خواهند بنویسند.

گاهی اما بعضی از این دوستان مهربانم، آخرینشان سعید عزیز، برایم کامنت خصوصی می‌فرستند که "چرا به نظرها جواب نمی‌دهی؟"  و من در پاسخ دادنشان در می‌مانم. هیچ دلیل خاصی ندارد دوست خوبم! این فقط یک روش و یک الگوی اداره‌ی وبلاگ است که برخی از نویسندگان وبلاگ‌ها دارند. که من هم جزوشان هستم. بعضی هم برعکس، به همه‌ی کامنت‌ها پاسخ می‌دهند. برخی هم راهی میانه را برمی‌گزینند.

هر وقت هم که وسوسه می‌شوم که به کامنتی پاسخ دهم، به جای بخش "نظرات"، در همین صفحه‌ی اصلی پاسخ می‌دهم.

این بدان معنی نیست که من نسبت به خوانندگان و نظردهندگان وبلاگم بی تفاوتم. چنین نیست. اتفاقاً خیلی هم به ایشان دلبسته‌ام. و این دلبستگی را نه انکار می‌کنم و نه پنهان. بسیاری از ایشان را احتمالاً هرگز ندیده‌ام. برخی با نامع مستعار می‌نویسندو من نمی‌دانم که نویسنده را هرگز دیده‌ام یا نه. اما همگی‌شان – حتی "اکبری" که گاهی اینقدر تلخ می‌نویسد- میهمانان عزیز کلبه‌ی مجازی من‌اند که تنهایی مجازی من را با شریک شدن در یک فنجان چای عصرانه پر می‌کنند. من از صمیم قلب دوستشان دارم. اما همچنان صفحه‌ی کامنت‌ها را از خودم خالی می‌گذارم. این شاید تمرینی هم برای من باشد که موقع خواندن کامنت‌ها به جای "جواب دادن" فکرم درگیر "فهمیدن" آن‌ها باشد.

دو دیگر این که:

پیش از نوروز بود که دعوت شدم که در دانشگاه آزاد کازرون درباره حافظ سخن بگویم. من هم قبول کردم. به شوق دیدن شیراز و دوستان شیرازی‌ام که سال‌هاست از دیدارشان دورم. و ممکن است که در آینده‌ی نزدیک هم فرصت دیداری دوباره میسر نشود.

سخنرانی من در دانشگاه آزاد کازرون با عنوان "انسان و عشق از نگاه حافظ" صبح شنبه 21 اردیبهشت است. عصر همان روز ساعت 6 به حافظیه خواهم رفت. به این امید که بر سر تربت حافظ دوستانی چند را دیدار کنم. اگر دوستی شیرازی – از اعضای جلسه‌ی مثنوی خوانی یا دوستان انجمن حافظ یا ....-  این سطور را می‌خواند، بداند که از دیدارش در آن روز و ساعت در "زیارتگه رندان جهان" بسیار دلشاد خواهم شد.

 بعدالتحریر: نمی دانم چرا بلاگفا اعداد را به انگلیسی ثبت می کند. اگر کسی راه حل این مشکل را می داند لطفا به من بگوید.


مطالب مشابه :


6حدیث از امام علی درباره اخلاق

شعر و حدیث. صفحه 6حدیث از امام علی درباره اخلاق. 1.اخلاقت را نیکو کن تا خداوند حسابت را آسان




اخلاق عملي در شعر سعدي

اخلاق عملي در شعر سعدي. حکمت عملی و اخلاق وضعیت مند و وظیفه گرایانه‌ی سعدی: گلستان و بوستان




جشنواره ی سمنان شعر اخلاق شهر فرهنگ

دهکده ی مسابقه - جشنواره ی سمنان شعر اخلاق شهر فرهنگ درباره وب. به نام




اخلاق حافظی

جای پای دوست - اخلاق حافظی - داستانک‌های یک زندگی ساده




ماجرای خواندنی شعر معروف شهريار درباره حضرت علی(ع)

اخلاق و رفتار اسلامی - ماجرای خواندنی شعر معروف شهريار درباره حضرت علی(ع) - رذایل و فضایل از




درباره اخلاق

درنگ(drang) ادب پارسی ولکی - درباره اخلاق - گروه ادبیات فارسی در كوچه باغ شعر




حدیث پیامبر(ص) درباره اخلاق

محمد(ص)رسول مهربانی در شعر و حدیث پیامبر(ص) درباره اخلاق.




شعر در مورد قرآن

این وبلاگ جهت ارایه اشعاری که از آیات قرآنی الهام گرفته اندومطالبی درباره قرآن ایجاد شده است




شعر "اخلاق روابط عمومي"

انجمن علمی دانشجویان روابط عمومی کیش - شعر "اخلاق روابط عمومي" - Association of Public Relation Students uast-kish




10حدیث از امام علی درباره حسد

شعر و حدیث - 10حدیث از امام علی درباره حسد - 6حدیث از امام علی درباره اخلاق.




برچسب :