رمان بازی عشق6- پایان


-مهرداد توام باهام میایی - عزیزم من الان کار دارم -سرگرد بهتره با همسرت برگردی خونه مهرداد سلام نظامی داد -جناب سرهنگ اگه اجازه بدین میخوام باشمسرهنگ اخمی کرد -گفتم برو خونه همه اعضا باند دستگیر شدن ..-مرادی چی .. -اونم بچه ها وقتی داشت فرار میکرد دستگیرش کردن حالا دیگه بهتره بری استراحت کنی -وای من دارم از گرسنگی میمیرم ... -دختر جون تا امشب نباید چیزی بخوری ... وای عروس به این شکمویی ندیده بودم تا حالا مهان- هما خانوم دلتون میاد زن داداشم به این خوبی .. خب حق داره دیگه . صبح تا الان چیزی نخورده -ای قربون دهنت مهان جون -اینقد تکون نخور بذار کارمو بکنم وقتی برگشتیم خونه همه از دیدن مهرداد تعجب کرده بودن .. مامان مهرداد تا امد بغلش کنه که غش کرد ... خلاصه مهرداد با عذرخوای از همه براشون همه چیز و توضیح داد .. پدر بزرگ هم جلو همه از من و مهرداد عذرخواهی کرد .. به دو روز نکشید که ارمان هم دستگیر شد .. البته زن عمو و ارزو روزی صد بار اینجا زنگ میزدن و من بدبخت و فحش میدادن .. تنها کسی که چیزی نمیگفت عمو بود .. انگار خجالت میکشید تو رو بقیه نگاه کنه یه هفته بعدش مهرداد مقدمات عروسی اماده کرد -خب تموم شد میتونی بری لباستو بپوشی میخواستم خودمو تو ایننه نگاه کنم که هما خانوم نذاشت .. حتی اجازه نداد مهن و نیلو بیان ببیننم با کمک یکی از ارایشگرا لباس عروسمو که دکلته بود تن کردم .. خداییش لباسم خیلی قشنگ بود .. طرحش خاص بود .. مهان و نیلوفر از تو نت مدلشو در اورده بودن .. پیش خیاطی که مامان مهرداد میشناخت رفتیم تا اون لباس برام بدوزن وقتی لباس و تن کردم -خب عروس خانوم نمیخوای بیایی بیرون ... ز اتاق بیرون امدم .. نگاهم به دهن باز مهان و نیلوفر خورد هر دو تا شون جیغ بلندی کشیدن نیلو- واییییییییییییییییییییییی ییییی نفس ماه شدی .. خیلی خوشگل شدی مهان – من برم زنگ بزنم داداشم نیاد .. اگه ببینتت هیچ تظمینی نمیدم سالم به مجلس برسیبا این حرفش همه زدن زیر خنده به خودم تو ایینه نگاه کردم .. یعنی واقعا این من بودم .. حتی خودم خودمو نمیشناختم ...-داماد امده -بگین اقا داماد بیاد داخل با ورود مهرداد من سرمو پایین انداختم ... وقتی صدایی نشنیدم یرمو بالا اوردم .. نگاهم به نگاه شیطون مهرداد خورد ...دهنشو که ازز تعجب باز مونده بود بست .. لبخند بزرگی زد و به طرفم اومد دست گل و به دستم داد ... بوسه ای روی پیشونیم زد -کیلی لی لی لیییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یییییمهان و نیلو جیغ میکشیدن و دست میزدن وقتی سوار ماشین شدم .. ماشین با سرعت عجیبی از جا کنده شد -وایی مهرداد اروم تر ... الان فیلم بردار ازم جا میمونه هاااااااااا-اصلا مهم نیست .. خودمو خودتو عشق است -مهرداد مگه اتلیه نمیریم -نچ -پس داریم کجا میریم -یه جای خوووووووووووووووببعد نگاه شیطونشو بهم دوخت -اینجوری نگاهم نکن -پس چجوری نگاهت کنم -مهردااااااااااااااااااااا ااااااد-جووونمممممممممممممممممممم ممممممممممممم-اذیت نکن دیگه ماشین ایستاد .. تو یه کوچه خلوت بودیم به طرفش برکشتم .. داشت با شیطنت نگاهم میکرد -اینجا امدیم چکا...با گذاشتن لبای گرمش روی لبام صدام تو گلوم خفه شد .. دستشو پشت گردنم گذاشته بود و میبوسید .. اینقد بوسه هاش گرم و شیرین بود .. که منمزمان و مکان و فراموش کردم شروع کردم به همراهیش-خیلی دوست دارم به چشمای خمارش نگاه کردم -منم دوست دارم -هیچ وقت فکر نمیکردم این بازی به اینجا برسه ... به من و تو ... بازی عشق دوباره با گرمی لباش منو به خلسه برد .. خلسه ای شیرین و دوست داشتنی پایان


مطالب مشابه :


رمان پایان ناپیدا-1 ghazal porshaker

دنیای رمان - رمان پایان ناپیدا-1 ghazal porshaker - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان




شروع از پایان قسمت2

رمان پایان ناپیدا. رمان




رمان بازی عشق6- پایان

رمان رمان رمان ♥ - رمان بازی عشق6- پایان رمان پایان ناپیدا. رمان




پست چهلو نهم رمان عشق بی پایان

رمان رمان رمان ♥ - پست چهلو نهم رمان عشق بی پایان رمان پایان ناپیدا. رمان




پست پانزدهم رمان عشق بی پایان

رمان رمان رمان ♥ - پست پانزدهم رمان عشق بی پایان رمان پایان ناپیدا. رمان




پست چهاردهم عشق بی پایان

رمان ♥ - پست چهاردهم عشق بی پایان - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان رمان پایان ناپیدا.




رمان نقطه پایان

رمان پایان ناپیدا ghazal purshaker. رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل سپندیار) moon shine. رمان تاوان عشق fahime




پست چهلو پنجم رمان عشق بی پایان

رمان رمان رمان ♥ - پست چهلو پنجم رمان عشق بی پایان رمان پایان ناپیدا. رمان




شروع از پایان قسمت5(قسمت آخر)

رمان ♥ - شروع از پایان قسمت5(قسمت آخر) - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان رمان پایان




برچسب :