عشق فلفلی1
به نام مهربانترین
مقدمه
عشق ها چند مدل هستند....
یا صورتی اند...که از اول دلنشینن....
یا ابیهستند....همیشه این عشق هست ولی گاهی کمرنگ
یا قرمز هستند که همیشه با خطراتی همراهه و باید ازش کمی ترسید
یامشکی هستندکه اصلااسمشونمیشه عشق گذاشت وخیلی وحشتناکه..
و متفاوت ترین صورت عشق ،عشق فلفلی هست .....
عشقی تند و اتشین .....
ولی از چه لحاظ تند و اتشین هست؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ
فصل اول.....
قسمت 1
با اشاره چشم از صبا خواستم بلند شه...اونم بی هیچ حرف بلند شد و نشستم کنار سوگل.دستمو دور شونش حلقه کردم .سرشو گذاشته بود روی میز و زار زار اشک میریخت...دهنمو بردم نزدیک گوشش و گفتم:«سوگل این امتحان اونقدر هم مهم نیست که تو داری براش گریه میکنی.....»
_چی چی رو مهم نیست.....گفت تو معدل تاثیر داره.
_هنوز اول ساله جای جبران هست...
_وای تیام تو که مثل من گند نزدی پس حرف نزن.
سرمو عقب اوردم سعی کردم ناراحت نشم....اروم سرشو بالا اورد تو چشمای قهوه ای تیرش که قرمز شده بود نگاه کردم و گفت:ببخشید....
_برو بابا.
همدیگه رو بغل کردیم و اون همانطور که دماغشو میکشید بالا گفت:«تیام...تو تاحالا تک اوردی...نیاوردی نمیدونی من چه دردی دارم»
دستمو لای موهای خرمایی پر پشتش کردم و گفتم:«دبیرستانه و تک اوردنش»
_دیوونه.
سرشو از روی شونم برداشت که در با یک حرکت باز شد و شیدا و باران هم اومدند تو....با صدای بلند خوندند:
گریه نکن زار زار...
میبرمت بازار...
میفروشمت دوهزار...
دوهزار قدیمی....
به زن عباس قلی....
میخرم ازش یک بطری...
و با خنده به طرف سوگل اومدن.....و مشغول بهم ریختن موهاش شدن اونم با جیغ اعتراض میکرد......
وقتی اون دوتا هم درکنار ما نشستند شدیم 4 نفر روی یک نیمکت و نزدیک بود من از این طرف بیوفتم.....
باران:«بچه ها قراره امروز حسام بیاد دنبالم...دوست دارم شماها هم ببینینش........سلیقمو ببینین»
شیدا با خنده گفت:«سلیقه تو که معلومه ...یا یک مرد چاق و شکم گنده و کچل و قد کوتاه ...یا یک پسرک جفاد(جواد)هست با موهای کفتری و شلوار کردی..»
باران:«خیلی بیشعوری شیدا.»
شیدا:نظر لطفته.
من:«باران.....یعنی جدی پدر مادرت موافقن؟یعنی میخوای به این زودی عروس شی؟»
_نه به این زودی زود....حالا نامزد بشیم....بعد کنکور دیگه...
شیدا:«اخر قضیه اشناییتونو برام تعریف نکردی»
باران:طولانیه یک وقت مناسب الان زنگ میخوره..
شیدا:«پیچوندنت تو حلقم»
سوگل:«پاشین بینم پرس شدم»
شیدا:«باید عادت کنی به پرس شدن...دو روز دیگه میری خونه شوهر...مادر شوهر میاد میشینه روت حرف نباید بزنی»
سوگل:«حالا کسی نمیخواد بره خونه شوهر.»
باران با جیغ گفت:«چرا من میخوام»
باران و شیدا از روی صندلی نیمکت بلند شدند و به نیمکت بغلی رفتن.منم رفتم روی نیمکت جلویی و صبا اومد کنار سوگل.
میزه دوم میشستم.....زنگ خورد و بقیه دانش اموزان وارد کلاس شدند......غزل کنارم مینشست..دختر خوبی بود ولی کمی تنبل.
اون زنگ حسابان داشتیم.....معلم مردی قد بلند و با هیکلی ورزیده که عشق خیلی از بچه ها به خصوص شیدا شده بود.....هر وقت او وارد کلاس میشد..هوش و حواس همه میپرید.....با صدای تقه در همه درجای خود نشستند
مطالب مشابه :
عشق توت فرنگی نیست1
رمان ♥ - عشق توت فرنگی نیست1 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان رمان عشق توت فرنگی نیست.
عشق توت فرنگی نیست17 اخر
رمان ♥ - عشق توت فرنگی قدرت و توان بده چون زحمت میکشن و کسی نیست این همه رنج و زحمت رو
عشق توت فرنگی نیست8
رمان ♥ - عشق توت فرنگی گلپر دختر بد ذاتی نیست ، خدائیشم اولین باری بود که میدیدم اخلاقش
رمان عشق توت فرنگي نيست«11»
زن عمو برامون شربت توت فرنگی آورد که رمان هر اشتباهی عشق نیست رمان به بهانه ی درس خواندن
عشق توت فرنگی نیست7
رمان ♥ - عشق توت فرنگی نیست7 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان رمان عشق توت فرنگی نیست.
رمان عشق توت فرنگی نیست1
رمان عشق توت فرنگی نیست1 رمان هایی برای خواندن رمان عشق توت فرنگی نیست.
عشق فلفلی1
رمان عشق توت فرنگی نیست. رمان
برچسب :
خواندن رمان عشق توت فرنگی نیست