داستان هشتمین صعود قلم
داستان هشتمین صعود قلم
چهارشنبه ۱۳ الی جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۹۲(قلعه موران - گلستان)
هشتمین همایش سراسری صعود قلم به میزبانی همنوردان خوب "گلستان ایران" و شهر کنبد کاوس برگزار شد. جذابیت امکان حضور در این گردهمائی سالانه من و بسیاری از همنوردان عزیز را از مدتها قبل به فکر چگونگی شرکت در آن انداخته و همه از گوشه و کنار کشور به فکر یافتن همسفرانی می افتند که با آنها هم مسیر هستند.
رضا حبیب نیا پیشنهاد خوبی برای همراهی دوستان داشت تا مثل یک تور گردشگردی همنوردان جنوب و غرب و مرکز کشور در تهران به هم بپیوندند و زودتر از روز حضور بتوان از جاذبه های گردشگری مسیر دیدن کنند.
من (از طرف کانون کوهنوردان اوراز مهاباد) با فرشید داودی (طنز کوه) و امیر حسین ناظمی (ندای کوهستان) و بهرام پور علی بابا (کوه نامه) و ژینا صدقی(ژینا یعنی زندگی) ساعت 6 صبح روز چهارشنبه از مسیر جاده فیروز کوه – ساری – گرگان با خودروهای شخصی فرشید و بهرام به سوی محل برگزاری همایش حرکت کردیم. در هوائی بسیار گرم و شرجی با ترافیکی سنگین به شهر ساری و ساعت 16 به گنبدکاووس رسیدیم. بچه ها می گفتند هوای گنبد 43 و رامیان در آن روز 41 درجه بوده.
ساعت ۵:۳۰ صبح چهارشنبه میدان محسنی تهران
ساعت ۷ صبح صبحانه در رودهن
در اداره تربیت بدنی توسط شازده و همنوردان خوب باشگاه البرز پذیرش شدیم. از 3 روز قبل شازده برای کمک به علی شاه محمدی و دوستان مجری همایش به گنبد آمده بود. به گرمی پذیرای ما شدند و کمی بعد به سالن اجتماعات دانشگاه آزاد رسیدیم، خیر مقدم دوستان گنبدی با لباس محلی ترکمنی و سایر برگزارکنندگان و اعضای هیات اجرائی صعود هشتم نشان از خوشحالی با روئی بسیار گشاده داشت در صورتی که زحمات بسیار خسته کنندهای متقبل شده بودند و برنامهریزی منظمی داشتند.
ساعت ۱۶:۳۰ چهارشنبه گنبد (پذیرش)
از دیدن دوستان عزیز صعودهای قبلی حاضر در سالن بسیار مشعوف شدیم. حضور دوست داشتنی بسیاری از همنوردان خوبمان نیامدن دوستان دیگر عزیزمان را جبران میکرد. از شازده گزارش کاملی از آنهائی که آمده اند و آنهائی را که هنوز در راه هستند گرفتم و تقریبا از عدم حضور تعدادی مطمئن شدم و افسوس ندیدنشان را خوردم.
ساعت ۱۷ مقابل سالن اجتماعات دانشگاه آزاد گنبد
مراسم افتتاحیه مختصر بود و مناسب و دور از سخنرانی های معمول و وقتگیر. نمی شد این همه راه را آمده باشی و گنبد قابوس را نبینی. شب شده بود ولی هنوز هوا بسیار گرم و شرجی بود، همه با اتوبوسهای شیک و کولر دار حرکت کردیم تا از بلند ترین برج آجری ایران دیدار کنیم و سپس خریدهایمان برای تغذیه دو وعده ناهار و یک صبحانه و یک شام را از فروشگاه "هایپر" انجام دادیم. برای شام به دانشگاه برگشتیم و حضور مهدی و آرزو (ایران سرای جاودان) به همراه دوستانشان جو سالن را عوض کرد و خستگی را از تن من یکی بدر برد.
بعد از شام در خوابگاه مدرسه ای دخترانه مستقر شدیم. (انگار همه جای ایران سرای من است یکی است ! دستشوئی های میان راه تا اتاق های خوابگاه و کمدها و دستشوئی و حمام و سوسک و ... بلی همه خوابگاهها شبیه هم هستند.انگار برای هم شکل شدنشان باید همه را مثل هم خراب کرد!) فورا قبل از هر چیزی سراغ حمام رفتم و با آب سرد خودم و لباسهای خیس عرقم را شستم تا سر حال آمدم. کولرهای اتاقها هم راه افتاد و خوشبختانه از خستگی راحت ترین خواب را داشتم. صبح قبل از بیداری با صدای قار قار موبایل امیر حسین که شبیه آژیر دزدگیر ماشین بود و هی قار زد و هی امیر حسین بیدار نشد ولی هی من بیدار شدم. ساعت 5 صبح بود و هوا داخل اتاق آنقدر خنک شده بود که کولر را خاموش کردم.
در آشپزخانه طبقه پائین که انگار سالن غذا خوری هم بود یکی از همنوردان مسئول خوابگاه، مشغول آماده کردن صبحانه بود کمی به او کمک کردم و فکر کنم اولین کسی بودم که صبحانه خوردم تا بتوانم زود وسایلم را جمع و جور کنم. همگی از گنید به طرف رامیان براه افتادیم و در مسیر جاده رامیان به گردنه النگ – شاهرود برای دیدن "گل رامیان" توقف کردیم.
ابتدای مسیر کوهپیمائی ما از پاکوب جنگلی روستای باقرآباد بود. خودروهای شخصی در حیاط مدرسه پارک شد و ساعت 9 اولین تجربه کوپیمائی من و بسیاری از دوستان در هوائی بسیار گرم و شرجی از جنگلهای "قلعه موران" شروع شد. چه فکر خوبی بود انتقال کوله های سنگین با نیسان به پناه گاه که اگر اینچنین نبود من یکی در میانه راه 5 ساعته صعود حتما تلف می شدم ! (البته این مسیر را در هوای بهاری یا پاییزی احتمالا بشود 3 ساعته طی کرد) شاید 80 درصد مسیر گرم جنگلی که همه اش زیر سایه درختان زیبای جنگلی بود از کنار جوب آبی خروشان طی شد ولی به توصیه دوستان نمی بایست از آن نوشید تا رسیدن به چشمه که 10 دقیقه ای نرسیده به پناه گاه بود . تمام تی شرتم خیس بود و دستمال سرم را بیش از 20 بار از آب کنار گذر شستم ولی هیچ چیزی گواراتر از آب چشمه نبود که وقتی رسیدم از نوشیدنش سیر نمی شدم.
دقت در قدمهای سرقدم و اطلاع از وضعیت دوستان و ارتباط با عقبدار و اعلام استراحتهای میان راه از سوی آقای "کولف" سرپرست برنامه با درایت و حساسیت خاصی همراه بود. مسیر جنگل از قبل با روبانهای قرمز مشخص شده بود و با سلیقه تحسین برانگیزی نام درختان و میوه های جنگلی در مسیر به وسیله طناب به درختان بسته شده بود که تا کاسه قله وجود داشت و هنگام بازگشت جمع آوری شد. صدای دلخراش اره برقی که در طول مسیر طنین انداز بود خستگی و گرما را فراموشمان کرده بود و بشدت دل آزار شده بود.
به محوطه پناه گاه که رسیدیم چادرهای هلال احمر و سرپرستی کمپ برپا شده و کوله های ما هم به محلی نزدیک کمپ منتقل شده بود. در دو کتری بزرگ چائی آماده شده و تا فردا به طور مرتب می شد از آب جوش و چائی بهره برد. بعد از ناهار و عصرگاه زمانی که آفتاب به غروبش نزدیک میشد چادرها برپا شد. سایه که بر زمین مسلط شد حلقه همنوردان دور هنرنمائی سرپرست برنامه که بازیگر هم تاتر بود تشکیل شد. هیات اجرائی نهمین صعود هم به سادگی و بیآلایش انتخاب شدند. میثم که میگفت فکرهائی برای تبدیل کردن وبلاگ صعود قلم به وبسایت داره تا فضائی مطمئن برای آرشیو صعود قلم فقراهم بشه.
دیواره مقابل به طول ۳ کیلومتر کاسه قله است
شب خنک و زیبائی بود و حلقه گرم صحبت دوستان کنار چادرها دیده میشد. برای بیداری صبح ساعت 5 و حرکت به سوی قله من زودتر از بقیه خوابیدم. اتفاقا آن شب هم خوابی بسیار خوش داشتیم به جز چند لقدی که ژینا به من زد تا صبح بیدار نشدم. صدای باران بر روپوش چادر بیدارم کرد. سرم را از چادر بیرون آوردم چراغ پیشانی ها روشن بود و تیم در زیر ریزش باران که شدت میگرفت آماده شد. از کمپ تا کاسه قله که دیوارهای 3 کیلومتری بود هرچه بالا تر میرفتی شیب تند تر میشد به گواه دوستان بیشتر مسیر بالای 45 درجه بود. تعداد تیم امروز از همراهان دیروز کمتر بود. آنهائی که پوتین نداشتند را به شدت از صعود منع کردند. تا مسیر پاکوب لیز و لزج جنگل را در زیر باران نبینی دلیلش را نمیفهمی! سرعت حرکت تیم بالا بود و یکنواخت و گاهی وزش باد ملایم و باریدن گرفتن دوباره باران خنکم میکرد. با دو استراحت کوتاه و گذشتن از مه پای دیواره که رسیدیم مسیر کمی دست به سنگ داشت و پاکوب خطرناک از کنار پرتگاه ما را به کاسه قله رساند چند صد متر جلو تر "آرام راهب " (گوسفندسرا) (در کردی "ههوار") با هوائی بسیار خنک و برعکس پائین پذیرای ما شد. در مسیر از بارش باران خیس شده بودم و اینجا سرمای وزش باد مجبورم کرد کاپشن بپوشم. چائی در "آرام راهب" از قبل برای همه بچه ها آماده شده بود و حتی به خواست دوستان مجری برنامه آب خوردن از چشمه کاسه قله نیز برای همه نگهداری شده بود. تا قله قلعه موران که "گندم سوخته" نام دارد یک ساعت دیگر راه بود. اما جهت بازگشت به موقع و اختتامیه برنامهریزی همایش تا اینجا پیش بینی شده بود.پساز خوردن صبحانه در کنار تعدادی از همنوردان خوبمان (فرشید، بهرام، علی بیات، الهه،میثم، ممصادق و علیرضا، مرتضی ، رضا و عیسی ) برگشتیم پائین. تا کمپ هوا ابری بود و زیر سایهی جنگل، به کمپ که رسیدیم آفتابی شد.
دوستانی که در کمپ مانده بودن جلسهای پیرامون مسایل و دغدغههایشان ترتیب داده و پای صحبت هم نشسته بودند و عکسها گرفتند. ما که رسیدیم بعد از ناهاری مختصر زیر سایه درخت بزرگ کمپ برای مراسم اختتامیه دور هم جمع شدیم. لوح صعود هشتم به وبلاگنویسان اهدا شد. باز هم کولههای سنگین بار نیسان شد و ما پیاده مسیر بازگشت به روستای پاقلعه را در پیش گرفتیم. از پاقلعه تا باقرآباد را با مینی بوس پائین رفتیم تا دوستانی که راهشان دور است بقیه روز را شاید بتوانند به میانه های راه برسند.داستان صعود هشتم با خاطراتی شیرین مثل صعودهای قبل و تجاربی جدید حداقل برای من و ژینا در مسیر شاهرود-سمنان – تهران مرور میشد و خستگی از گرمسار دیگر مجالم را برید و خوابی سنگین در کنار فرشید عزیز که رانندگی میکرد ما را در نیمه شب گرم و پرترافیک به تهران رساند.
زباله ها در کنار کوله برای بازگرداندن به پائین
و سپاس بیکران برای همه دوستان خوبمان که یک بار دیگر وبلاگ کانون را شایسته دریافت عنوان وبلاگ برتر از نظر اخلاق دانستند و این هدیه زیبا را به یادگار نزد ما امانت گذاشتند
این داستان صعود هشتم بود ولی گفتنی های بسیاری از صعود قلم برای گفتن و هم فکری باقی است که در مسیر باقیمانده به صعود نهم میتوان از آن نوشت. میتوان از هیات اجرائی جدید خواست تا به مناسبتهای گوناگونی که پیش میآید گردهمائی یا نشست قلم داشته باشیم.میتوان گفتگوهایمان را به کافه کوه ببریم یا کافه کوه را به شهرهایمان بیاوریم و میزبان نشستی چند ساعته باشیم به دور از هزینههای زیاد ساده و با مشارکت همه دوستان. میتوانیم همفکری کنیم بدون آنکه انتظار داشته باشیم همه مثل ما فکر کنند. بیایید برای آنچه که ارتقاء کوهنوردی و تعمیم فرهنگ و اخلاق انسانی در ارتباطاتمان به آن نیاز دارد، بکوشیم.
مطالب مشابه :
ضرورت تاسیس رشته پزشکی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد گنبد کاووس
20 جولای 2013 ... در تحقق چنین آرزوئی از سالها قبل دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان گنبدکاووس با برخورداری از فضای آموزشی گسترده ، نوساز و بسیار عالی متقاضی
رشته های جدید دانشگاه آزاد اسلامی گنبد و روند اجرایی شدن منطقه آزاد
به گزارش صحرای ما به نقل از سلام گنبد، دکتر سلیمان عباسی در حاشیه. همایش عاشورا و اهل سنت درباره مسائل اخیر پیش آمده در ارتباط با رشته حقوق. دانشگاه آزاد اسلامی
سرفصل دروس تمامی مقاطع تحصیلی دانشگاه آزاد اسلامی بصورت فایلهای PDF
9 سپتامبر 2011 ... ( یک معلم ) - سرفصل دروس تمامی مقاطع تحصیلی دانشگاه آزاد اسلامی ... = دبیربازنشسته و مدرس دانشگاه هستم . ... سامانه آموزشی دانشگاه گنبدکاووس.
منطقه آزاد تجاری ارزش حیاتی برای شهرستان گنبدکاووس دارد.
27 آگوست 2014 ... ( یک معلم ) - منطقه آزاد تجاری ارزش حیاتی برای شهرستان گنبدکاووس دارد. - - ( یک معلم ) ... =دبیربازنشسته و مدرس دانشگاه هستم . = (تحصیلات
گنبد های نمکی جنوب ایران
گنبد های نمکی جنوب ایران. سازند هرمز. در زمين شناسي ايران به مجموعه اي از سنگهاي تبخيري مانند نمك ، انيدريت ، دولوميت به همراه شيل هاي قرمزي را كه كمابيش تنها در
گنبد سیدون شهرستان ابرکوه
گنبد سيدون از بناهاي آرامگاهي ابركوه و متعلق به قرن 8 هـ . ق مي باشد. در ابركوه دو بنا به سيدون مشهور است. يكي سيدون گلسرخي كه اكنون گنبد آن فرو ريخته، جرز هاي
گنبد عالی شهرستان ابرکوه
گنبد عالی شهرستان ابرکوه. بنایی است برج مانند بر فراز کوه سنگی کوچکی مشرف بر شهر که مقبره امیر عمیدالدین شمس الدوله دیلمی از طایفه هزار اسب و مادرش است.
هشتمین همایش صعود سراسری قلم به میزبانی گنبدکاووس
مراسم افتتاحیه همایش صعود قلم روز 13شهریور با حضور اساتید و پیشکسوتان ورزشی ،کوه نویسان و علاقمندان به ورزش کوهنوردی در مکان سالن همایشهای دانشگاه آزاد
احمد دستمرد معاون عمرانی فرمانداری گنبد شد .
23 فوریه 2015 ... احمد دستمرد به عنوان معاون عمرانی فرمانداری گنبد کاووس معارفه شد. ... احمد دستمرد دارای مدرک فوق لیسانس تاریخ و فلسفه از دانشگاه آزاد اسلامی واحد
داستان هشتمین صعود قلم
از 3 روز قبل شازده برای کمک به علی شاه محمدی و دوستان مجری همایش به گنبد آمده بود. به گرمی پذیرای ما شدند و کمی بعد به سالن اجتماعات دانشگاه آزاد رسیدیم، خیر مقدم
برچسب :
دانشگاه آزاد گنبد