مباحث مفاهیم در اصول فقه

                                               بِسْمِ اللهِ الرَحْمنِ الرَّحيمِ

 تطبیق مفاهیم اصول فقه  

فهرست مطالب

اشاره

مقدمه

مفهوم

مفهوم شرط

مفهوم وصف

مفهوم غایت

مفهوم حصر

مفهوم عدد

مفهوم لقب

 اشاره  :

    متنی که در پیش روست  تطبیقی است از موضوعات مفاهیم  اصول فقه  طبق فهرست موجود از  سه کتاب  اصول فقه  ذیل الذکر :

کتاب اصول فقه جلداول  استاد علامه محمد رضا مظفربا ترجمه  استاد محسن غرویان  

کتاب اصول الاستنباط استاد علامه حیدری با ترجمه دکترعباس زراعت ودکترحمید مسجد سرائی

کتاب الموجز فی اصول الفقه آیت الله  جعفر سبحانی  با ترجمه  محسن غرویان و سید محمد رضا طالبیان

 مقدمه :

 علم اصول فقه مجموعه قواعدی است که استنباط احکام جزئی وفرعی شرعی ازمنابع  چهارگانه فقه را ممکن می سازد.این علم ازجمله علوم دستوری بوده  ورابطه ونسبت آن با فقه مانند نسبت ورابطه منطق با فلسفه است.در واقع علم اصول فقه  ازمقدمات علم فقه است. مراد از «احکام جزیی وفرعی »  باید ها ونباید های است که از سوی خدای متعال برا یزندگی روز مره  انسانها  تعیین شده است.قید جزیی وفرعی  درمقابل اصول بنیادین اعتقادی است که از قلمرو فقه بیرون است.

موضو ع علم اصول فقه را قدما  همان منابع چهارگانه کتاب ، سنت ، عقل واجماع  گفته اند واصولین متاخر آن را « حجت در فقه » دانسته اند.

هدف از اصول فقه این است که شخص  توان استخراج یک حکم  فقهی را با دلیل وحجت از منابع اصول داشته باشد.در واقع  علم اصول ، علم ابزاری است که با روش های این علم  دست یابی به احکام فقه ممکن می گردد. با کمک این فن احکام شرعی از بابت دستورات  پنجگانه  وجوب ، حرمت ، استحباب ، کراهت و اباحه  استنباط می گردد.

در آثار اصولین متاخر ازجمله محقق اصفهانی وشاگردش شیخ محمد رضا مظفر  ، مباحث اصول فقه به شرح ذیل تقسیم شده است.

-         مباحث الفاظ مثل ظهور صیغه افعل د روجوب وظهور صیغه نهی درحرمت

-         مباحث عقلی  مثل  وجوب شیء مستلزم وجوب مقدمه آن

-         مباحث حجج مثل حجیت خبر واحد – حجیت ظواهر کتاب  قران

-         مباحث اصول عملیه  نظیر اصل برائت ، احتیاط ، استصحاب

-         مباحث تعادل وتراجیح  را هم بعنوان بحث مستقل به عنوان بخش پنجم  به این مباحث افزوده اند.

مبحث مفاهیم درکتاب اصول مظفر در باب چهارم  از مباحث الفاظ مورد بحث قرار گرفته است.درکتاب الموجز  بعد از مباحث اوامر ونواهی  مبحث مفاهیم در مقصد سوم  ودرکتاب اصول استنباط علامه حیدری هم در بعد از دومبحث اوامر ونواهی بعنوان باب سوم مورد بحث وبررسی قرارگرفته است. عمده مباحث مطروحه  پس از تعاریف مفهموم و منطوق و مفهوم موافق و مخالف  در رابطه با بررسی  اقسام ششگانه  مفاهیم  شرط، وصف ، غایت ، حصر ، عدد ولقب می باشد.

  مبحث مفاهیم

 معنای کلمه  مفهوم از کتاب مرحوم مظفر :

1-       معنائیکه از یک لفظ فهمیده می شود

2-       معنائیکه در مقابل مصداق باشد. ومراد از آن هرچیزیکه مورد فهم قرار می گیرد.

3-       مفهوم درمقابل منطوق که این  معنا اخص از دو مورد بال بوده و مورد بحث مرحوم مظفر می باشد.واین مفهوم  برای جملات ترکیبی اعم از جملات ترکیبی وانشایی دلالت دارد.

-         منظور از منطوق حکمی است که لفظ با نطق برآن دلالت دارد.

-         منظور از مفهوم حکمی است که لفظ با نطق به آن دلالت ندارد 

-         مراد از حکم  همان احکام خمسه  شرعی می باشد.

 اقسام مفهوم؛

1- مفهوم موافق؛ یعنی حکم در مفهوم ازنظر سنخ موافق حکم موجود در منطوق است.

2- مفهوم مخالف؛ یعنی  حکم در مفهوم از حیث سنخ مخالف حکم موجود در منطوق است.

 نظر  علامه حیدری د رمعنای مفهوم :

مفهوم در مقابل منطوق به کار می رود و منظور از منطوق ،معنایی است که مستقیماً از کلام فهمیده می شود و موضوع آن در جمله ذکر شده باشد ولی مفهوم، عبارتست از، معنایی که در کلام بیان نشده و با توجه به ساختمان ترکیبی آن فهمیده  می شودوموضوع آن د رجمله ذکر نشده است.وبه دو قسم می باشد.

اقسام مفهوم؛

1-    مفهوم موافق ؛ آنست که معنای مذکور با معنایی غیر مذکور در سلب و ایجاب یکی باشد.

       2 - مفهوم مخالف؛ آنست که معنایی غیر مذکور با معنای مذکور در سلب و ایجاب مخالف باشد مانند ماده 691 ق.م  که می گوید: ضمان دینی که هنوز سبب آن ایجاد نشده است باطل است و مفهوم مخالف آن اینست که ضمان دینی که سبب آن ایجاد شده باطل نیست.

 نظر آیت الله سبحانی در معناب مفهوم :

معانی جملات به دو قسم است:

1-    عرف درتوصیف جمله میگوید« متکلم به این معنا نطق کرده است».جمله با وضوح وظهور بیان می شود.به این جمله منطوق هم میگویند.

2-     عرف د رتوصیف جمله میگوید« متکلم به این معنا نطق نکرده است»وضوح وظهور جمله مثل اولی نیست و قابل انکار می باشد.به این جمله مفهوم میگویند.

        المفهوم مادل علیه الفظ فی غیر محل النطق؛ مفهوم معنایی است که لفظ، در غیر      

        محل نطق بر آن دلالت نماید.

حاصل سخن اینکه : منطوق معنایی استکه لفظ بصورت ذاتی برآن دلالت میکند بگونه ای که  لفظ حامل آن معنا وقالب آن است.یعنی لفظ بطور مستقیم بر آن دلالت می کند.اما مفهوم،  معنایی است که لفظ حامل آن نبوده بلکه با اعتباری از اعتبارات یعنی با ویژگی های یک جمله  برآن دلالت می کند.

اقسام مفهوم؛

    1 - مفهوم موافق؛ اگر حکم موجود در مفهوم، از حیث ایجاب و نفی، همانند حکم موجود در منطوق باشد، مفهوم موافق نامیده می شود.به مفهوم موافق  «لحن خطاب » «دلالت اولویت» « فحوی» هم گفته می شود.

   2-مفهوم مخالف؛ اگر حکم موجود در مفهوم، از حیث ایجاب و نفی با حکم موجود در منطوق متفاوت باشد، مفهوم  مخالف نامیده می شود .

 * نتیجه بحث اینکه :  مفهوم ازنظر هر سه بزرگوار درمقابل منطوق کلام ودر جمله مورد بحث قرار گرفته است . ازنظر مرحوم  مظفر  وایت اله سبحانی  مفهوم به شش قسم  شرط، وصف ، غایت ، خصر، عدد ولقب واز نظر علامه حیدری به سه قسم  شرط، وصف وغایت تقسیم ومورد بحث قرا رگرفته است.

مبحث اول، مفهوم شرط :

مرحو مظفر:

  منطوق جمله شرطیه با فرض مسئله مقدم و تالی بیان می وشد ومفهوم آن به دو قسم است :

-         جمله شرطیه برای بیان موضوع حکم باشد.یعنی مقدم همان خود موضوع حکم باشد.بگونه ایکه فرض حکم بدون آن شرط معقول نباشد. مثال اگر خدا فرزندی به تو داد ، ختنه اش کن. به دلیل قاعده الانتفاء عند الانتفاء؛ حکم منتفی می شود وقتی شرط منتفی شود. اینگونه جملات شرطی مفهوم ندارد.

-         جمله شرطیه برای بیان موضوع نباشد.به این صورت که فرض حکم بدون شرط، ممکن باشد.مثال اگر دوستت برای تو احسان کرد ، تو هم به او احسان کن. دراین جا فرض احسان  ونیکی به دوست عقلا متوقف بر فرض صدور احسان از جانب دوست نیست. چراکه می توان به دوست احسان کرد چه او احسان کند وچه نکند.این قسمت محل اختلاف درباب مفهوم شرط است.قویترین قول دراین باب اینست که  جمله شرطیه برانتفای حکم درهنگام انتفای شرط دلالت دارد.

      فلذا جمله شرطیه باداشتن  سه مناط  ذیل الذ کر مفهوم دارد :

1- باید بين مقدم و تالي ارتباط و ملازمه باشد و قضیه، قضیه واقعیه باشد يعني اتفاقیه نباشد و این مورد بوسیله وضع دلالت دارد ودلیل آن هم تبادر است (يعني آنچه كه زودتر به ذهن سبقت ميگيرد آنست كه جمله شرطيه براي تلازم به ارتباط بين مقدم و تالي وضع شده است) مثلاً: اگر آفتاب است، روزاست و اگر آفتاب نیست روز هم نیست.

2- جمله شرطیه دلالت نماید بر ترتب تالی بر مقدم كه اين نيز از طريق وضع است ، اما نه بدين معنا كه جمله شرطيه دوبار وضع شده باشد ، يك بار براي تلازم و يك بار ترتب تالي بر مقدم ، بلكه به اين معنا كه جمله شرطيه يك بار وضع شده آن هم براي ارتباط خاص و ملازمه مترتب شدن تالي بر مقدم باشد. مثلاً اگر آفتاب بزند پس روزاست. پس روز ترتب است بر آفتاب و این مورد هم با وضع ثابت می شود و دلیل اش هم تبادر است.

3- سبب منحصر باشد یا انحصار سببيت داشته باشد و این هم با عقل ثابت می شود (از طريق اطلاق). جملات شرطیه دلالت دارد بر سبب منحصره یعنی وقتی گفتند، اگر آیتی دیدي، نماز آیات بخوان، ظهورش در اینست که این سبب ،سبب منحصر است.

 پس از نظر مرحوم مظفر، در جمله شرطیه دو مورد اول  با وضع و یک مورد  هم با عقل ثابت می شود و اگر این سه مورد در یک جمله جمع گردد آن جمله  شرطیه مفهوم دارد .

آیت الله سبحانی:

  اینکه جمله شرطیه بر مفهوم دلالت داشته باشد سه شرط لازم دارد.

-          ملازمه بین مقدم وتالی 

-         ترتب وسببیت مقدم بر تالی

-         علیت انحصاری

این سه امر از طرق دلایل وضع ، انصراف و اطلاق  اثبات  گردیده است.

در جمله شرطیه سه جزء اساسی وجود دارد – موضوع – محمول – شرط

موضوع با زوال شرط باقی است مثل الماء  - لم ینجسه  شئ- اذا کان الماء قدر کر

محمول با زوال شرط ازبین می رود مثل الولد –اختنه – ان رزقت

فلذا جمله شرطیه زمانی  بر مفهوم مخالف دلالت دارد که  شرایط مذکور را  دارا باشد.

علامه حیدری:

 مفهوم شرط عبارتست از اینکه با ازبین رفتن شرط ، حکم یا جزا ازبین می رود.مفهوم شرط حکم جدیدی را ثابت نمی کند.به حکمی که از قبل شرط وجود داشت بر می گردد.یعنی اگر حکم قبل از شرط اباحه بوده  پس از مفهوم شرط هم اباحه خواهد بود. مثال اگر زید نزد تو آمد احترام کن  پس اگر نیامد به این مفهوم نیست که اورا احترام نکنی.

جمله شرطيه به صورت دلالت التزامي بر مفهوم  دلالت مي كند. دليل اینکه  جمله شرطيه مفهوم دارد تبادر است يعني كسي كه با محاورات مردم و اهل عرف آشنا باشد و در آن بررسي و تحقيق كند بسيار بعيد است كه مفهوم  جمله شرطيه را قبول نكند.

   البته بایستی اشاره شود که جمله شرطیه در همه جا دارای مفهوم نیست بلکه دونوع است . اول اینکه  اگر شرط ازبین برود موضوع جزاء  نیز ازبین خواهد رفت زیرا آن شرط برای بیان موضوع آمده ودراین صورت اگر شرط ازبین برود  مفهوم نیز ازبین خواهد رفت. دوم اینکه  آنچه از شرط به ذهن تبادر می کند آن است که شرط علت تامه ومنحصر بفرد جزاء باشد.

 تعدد شرط و وحدت جزاء  ویا تداخل اسباب :

     تعدد شرط یعنی دوجمله شرط  یک جزا  وهمچنین تداخل اسباب یعنی؛ دو سبب یک جزاء داشته باشند یا تداخل اسباب یعنی وحدت جزاء .

نظر مرحوم مظفر در تداخل اسباب اینست که، هر کجا قرینه داریم، آنجا را بحث نمی کنیم، اگر قرینه بر تداخل داریم، می گوییم تداخل و اگر قرینه بر عدم تداخل داریم، می گوییم، عدم تداخل است.

اما دلیل اش؛ اینست که هر جمله شرطیه دو تا ظهور دارد :

1- شرط در آن ظهوریست که استقلال دارند و این ظهور اقتضاء دارد که جزاء نیز متعدد باشد در نتیجه اسباب متداخل نباشند.

2-جزاء در آن ظهور دارد که متعلق حکم، صرف الوجود است و از آنجا که صرف شی امکان ندارد کلمه محکوم به دو حکم باشد و مقتضای آن اینست که همه  اسباب در فرض اجتماع، جزاء واحد و حکم هم واحد باشند و لازمه اش تداخل اسباب است.

وی با قیاس اولویت استقلال با انحصار  دو قول مطزح کرده وسپس قول مرجح را  قول انحصار دانسته است.

 

مرحوم مظفر پس از بیان  مثال های موجود از تعدد شرط و اتحاد جزا چنین نتیجه می گیرد « پس قاعده دراین مقام  عدم تداخل است واین همان رای علمای اعلام است»

  از نظر آیت الله سبحاني:

 اسباب تداخل نمی نمایند دلیلش هم اینست که عرفاً از هر شرطی این مطلب تبادر می نماید که شرط علت متصل برای ظهور جزاء است.در تداخل اسباب، خود جملات شرطیه هیچ دلالتی ندارند بر اینکه آیا می توان با یک مصداق واحد دو جزاء را محقق کرد یا نه ؟

یعنی خود جملات از این حیث، هیچ ظهوری نداشته و به بیان دیگر، دچار اجمال اند بنابراین، از خود الفاظ هیچ چیزی دستگير ما نمی شود و قاعده اینست که وقتی از دلیل لفظی دستمان کوتاه شد، سراغ اصول عملیه برویم  و در اینجا از نظر ایشان اصل عملی احتیاط جاری می گردد چرا که ما یقین داریم که دو واجب در گردن ماست و شک داریم که آیا این دو واجب با یک مصداق خارجی از گردن ما برداشته می شوند یا نه؟ اگر قرینه و دلیل  خاصی داشته باشیم که دلالت نماید بر اینکه یک مصداق خارجی برای رفع چند تکلیف کفایت می کند قطعاً از آن تبعیت می نماییم.

 علامه  حیدری :

   درخلال بحث شرایط به قول کسانیکه  مفهوم جمله شرطیه را قبول ندارند اشاره کرده  وگفته است: دلیلشان این است که شرط دیگری می تواند جانشین شرط اول شود.مانند  این روایت « اگر صدای اذان به گوش نیامد نماز را شکسته بخوان ودر روایت دیگر آمده هرگاه دیوار های شهر ناپدید شد نماز را شکسته بخوان »  ماچنین جملات را قبول نداریمواین جملات از دلالت مفهوم شرط مانعت نمی کند.

نتیجه :

    آنچه از نظرات این سه بزرگوار حاصل می شود این است که  تعدد جملات شرط موجب تداخل اسباب نمی شود.وقاعده عدم تداخل برای این جملات ساری وجاری می گردد.

 مفهوم وصف :

مرحوم مظفر:

    تعریف وصف« انتفای حکم در انتفای  وصف  » مقصود از وصف اعم از نعت وغیر نعت نحوی است.لذا شامل حال ، تمییز و غیر آنها که می توانند قید موضوع تکلیف باشند ، هم می شود. در اصول اگر صفت ، موضوع حکم قرار گیرد ، مفهوم نخواهد داشت. مثل آیه مبارکه «السارق والسارقه  فاقطعوا ایدیهما » .دراین آیه مبارکه  خود وصف ، موضوع حکم است. همچنین  صفت نسبت به موصوف  اخص مطلق یا من وجه باشد.مثال برای من وجه « در گوصفن چرایی ، زکات واجب نیست » مفهومش این است که  درگوسفند غیر چرایی (علوفه ای )  زکات واجب نیست.دراین مثال انتفای حکم موصوف با انتفای حکم وصف ازبین نمی رود. فلذا  وصف مفهوم ندارد.

 نظر علامه حیدری در مورد اینکه آیا وصف مفهوم دارد یا نه؟

ایشان برخلاف  سایر اصولیون عقیده دارد که وصف مفهوم دارد.« ظاهرا جمله وصفیه به صورت التزامی برمفهوم دلالت می کند. البته این درمواردیست که که درکلام قرینه ای موجود نباشد.» طوریکه میان صفت وحکم ملازمه وارتباط تنگاتنگ  برقرار باشد.درضمن اگر جمله وصفیه مفهوم نداشته باشد پس آوردن صفت درجمله وصفیه لغو وبی فایده خواهد بود.

 اما از نظر آیت الله سبحاني در اینکه آیا وصف مفهوم دارد یا ندارد: ایشان می فرمایند که وصف دلالت بر مفهوم ندارند و تنها چیزی که وصف می رساند اینست که، با نبود آن  حکم مذکور در  جمله منتفی می شود اما اینکه کلیت حکم از بین برود از طریق وصف فهمیده نمی شود.

به دیگر سخن؛ ایشان به چیزی فراتر از قاعده احترازی بودن قیود، معتقد نیست و به نظر ایشان، بر فراتر از آن هیچ دلیلی که  مفهوم را ثابت نماید، نداریم.

     نتیجه :

      جمله وصفیه زمانی دارای مفهوم خواهد بود که مثل جمله شرطیه دارای سه مناط ملازم ، ترتب وانحصار باشد.این سه  مورد هم هیچ وقت در جمله وصفی در یک جا جمع نمی گردد لذا جمله وصفیه مفهوم ندارد. نکته مهم اینکه جمله وصفیه در یک جا دارای مفهوم خواهد بود آن هم زمانی است که وصف غیر از مفهوم فایده ای دیگر نداشته باشد. مثل بیع سگ شکاری

 

مفهوم غایت :

   اینکه غایت داخل درمغیی است یانه ، بین علمای اصول اختلاف نظر وجود دارد. قول اول :  باید بین موضوع تفصیل قایل شد.غایت اگر از جنس مغیی است مثل روزه گرفتم تا شب .دراین جا ، شب از نظر زمان از جنس روز است پس غایت د رمغیی داخل است.اما اگر غایت ا زجنس مغیی نباشد ، مثل هرچیزی حلال است تا... دراینجا دو حکم حلال وحرام ازیک جنس نیستند پس غایت در مغیی داخل نیست.

قول دوم : اگر غایت بعد از الی باشد در مغیی داخل نیست واگر بعد ا زحتی باشد مثل ماهی را تا سرش بخور ، داخل در مغیی نیست . حتی هم از حروف جاره است.

ازنظر مفهوم هم بین علمای اصول اختلاف وجود دارد:

غایت مفهوم دارد چون برگشتش به اینست که حکم را تقييد زده نه موضوع را و وقتی حکم قید بخورد غایت مفهوم دارد . مفهوم غایت از جهت   دلالت حکم مثل دلالت  در مفهوم شرط و وصف است، اگر گفتیم ،تقیید، تقیید موضوع است، مفهوم ندارد اما اگر گفتیم، تقیید، تقیید حکم است، مفهوم دارد و به  دلیل ظهور می توانیم بگوییم که تقیید به معناي تقیید حکم است و لذا غایت مفهوم دارد. وقول به مفهوم  غایت،  نسبت به سایر اقوال در نزد ما ترجیح دارد.

 از نظر علامه حيدري :

    مفهوم غایت عبارتست از حکمی که به غایت وابسته شده و بعد از غایت از بین برود. (حکم بعد از غایت ، مخالف  حکم پیش از آن است)

درست آنست كه جمله اي كه به نهايت و غايتي وابسته شده داراي مفهوم است يعني حكم بعد غايت و نهايت منتفي خواهد شد همانگونه كه نظر بيشتر علماي اصول همين است. زيرا از جمله اي كه داراي غايت است آنچه به ذهن تبادر مي كند اين است كه حكم بعد غايت از بين ميرود و اگر جمله اي كه داراي غايت است مفهوم نداشته باشد در اين صورت آوردن غايت لغو و بيفايده خواهد بود و چه بسا در اين موارد به كمك قرينه از مفهوم  خارج ميشود.

مانند این روایت؛ هر چیزی برای تو حلال است تا علم به حرمت آن حاصل شود که ظاهر در اینست که خود غایت داخل در حکم نیست بلکه شناخت هر چیزی انتهای حلیت آنست و گاهی خود غایت داخل در مغيي می باشد که باز هم قرینه بر آن دلالت خواهد کرد.

مانند اینکه گفته شود خوردن ماهی حلال است حتی سر آن، البته هر کجا  که کلام خالی از قرینه باشد، اصل بر اینست که خود غایت داخل در حکم نیست یعنی اصل عدم را اجرا کرده و غایت را داخل در حکم نمی دانیم .

   گاهی غایت قید موضوع است.مانند باقی ماندن تو درخانه من تا روز جمعه حلال وجایز است.

   گاهی غایت قید حکم است.مانند باقی ماندن و د رخانه من حلال وجایز است تا روز جمعه .

آنچه که بدست می آید اینکه اگر غایت قید حکم باشد ، مفهوم مخالف دارد.

اینکه  غایت داخل در مغی است یانه ، ظاهرا هیچ دلالت لفظی برآن وجود ندارد.البته  هرکجا کلام خالی از قرینه باشد، اصل براین است که خود غایت داخل  درحکم است.

 از نظر آیت الله سبحاني :

   منظور ا زغایت درعلم اصول کلمه است که پس از اداتی مثل الی – حتی – لام غایت بیاید. اینکه غایت درمغیی داخل است یا نه ، چهار قول است .

ماحصل کلام اینکه :

آوردن غایت دلالت بر مفهوم دارد یعنی دلالت دارد بر منتفی شدن حکم از ما بعد غایت و حتی  خود غایت و بنابر قول، به عدم دخول غایت در حکم مغيي و دلیلش آنست که، شارع در مقام بیان وظیفه مکلف و آنچه بر او واجب است، می باشد و وقتی کلام خود را مقید به غايت ميكند معنایش در نظر عرف اینست که این وظیفه محدود به غایت است و مکلف نسبت به ما بعد غایت و یا خود غایت وظیفه و تکلیفی ندارد و این همان مفهوم است یعنی ارتفاع حکم از ما بعد غایت و یا خود غایت و ما بعد آن.

 مفهوم حصر:

حصر از دیدگاه مرحوم مظفر دو معنا دارد :

1- قصر در معناي اصطلاحي كه از نظر علماي علم بلاغت مشهور است ‌‌[يعني همان محدود كردن و حبس] فرقي نمي كند كه از نوع حصر « صفت بر موصوف » باشد يا از نوع حصر« موصوف بر صفت».

2- چيزي اعم از قصر و استثناء كه در اين معنا اصطلاحاً حصر ناميده نميشود.

ادات حصر باهم فرق دارند و عبارتند از الا و این الا سه وجه دارد :

1- صفت است برای معنای غیر 2- استثنائيه است 3- ادات حصراست بعد از نفی

اینکه الا استثنائیه است یا وصفیه ، نگاه کن به مستثنی، اگر منصوب باشد استثنائيه است و اگر منصوب نبود وصفیه است .

الای استثنائیه  بدون شک  برمفهوم دلالت دارد.ومفهوم آن ، انتفای حکم مستثنی منه از مستثنی استچراکه الا بای اخراج  یعنی استثنا وضع شده است.

اگر شک شود که الا برای استثناء  دلالت دارد یا برای وصف ، به اصل  مراجعه می شود واصل در کلمه الا بر استثنا دلالت دارد.

کلماتی مانند انما – بل – هم جزو ادات حصر است. هیات دیگر از ادوات حصر هم وجود دارد مثل : تقدم مفعول – تقدم مسند به ال جنس . بطور کلی هر چیزی که بر حصر دلالت داشته باشد بهصورت ملازمه بین برمفهوم دلالت دارد.

  استاد آیت الله سبحانی:

     حصر بر این معنا تعریف شده است،  حصرحکم در موضوع یا حصر موضوع در  حکم است و حصر از طریق اموری فهمیده می شود که آنها عبارتند از؛

الاي استثنائيه 2- انما 3- بل اضرابیه 4- قرار گرفتن ضمیر فصل میان مبتدا و خبر 5- تعریف مسند الیه با ال 6- تقدیم جزئی از کلام که حقش آنست که موخر باشد.

 نظر آيت اله سبحاني در مورد الا :

به نظر ايشان الا بر مفهوم دلالت ميكند و دليل آن هم تبادر قطعي است يعني از جمله اي كه در آن الاي استثنائيه بكار رفته به طور قطعي و بدون هيچ شك وترديدي به ذهن ما مفهوم تبادر مي كند.

 در کتاب علامه حیدری از بحث حصر چیزی تشریح نگردیده است.

مفهوم عدد :

مرحوم مظفر عقیده دارد: تحدید عددی مفهوم ندارد چون محدود ساختن موضوع به یک عدد خاص، دلالت بر انتفای حکم در غیر آن تعداد نمی کند و لذا در مثال كه گفته شده که از هر ماه سه روز را روزه بگیر، این دلالت نمی کند که روزه غیر سه روز استحباب ندارد پس، تحریر عددی مفهوم ندارد. پس به نظر مرحوم مظفر نظر درست آنست كه محدود كردن و مقيد كردن به عدد مفهوم ندارد.

 در کتاب آیت الله سبحانی ؛

گاهی در یک کلام، عددی قید موضوع حکم واقع می شود و مصنف بحث درباره آنرا در دو راستا پی می گیرد:

 الف- مقام ثبوت ؛ مقصود از مقام ثبوت عالم خارج است مصنف می گوید ؛ در عالم واقع، در جملاتی که در آنها، عدد ذکر شده چهار حالت وجود دارد :

حالت اول : گاهی ذکر عدد به گونه ای است که نه عدد بیشتر از آن و نه عدد کمتر از آن ،مانع از ثبوت حکم نیست که اصطلاحاً گفته می شود عدد نسبت به زیادت و نقصان «لابشرط» است.

 حالت دوم: گاهی ذکر عدد به گونه ای است که هم عدد بیشتر از آن و هم عدد  کمتر از آن مانع از ثبوت حکم است که اصطلاحاً گفته می شود عدد نسبت به زیادت و نقصان «بشرط لا» است.

حالت سوم: گاهی ذکر عدد به گونه ای است که عدد کمتر از آن مانع از ثبوت حکم است ولی عدد بیشتر از آن مانع نیست که اصطلاحاً گفته می شود عدد نسبت به نقصان «بشرط لا» و نسبت به زادت «لا بشرط» است.

حالت چهارم: عکس حالت سوم است یعنی ذکر عدد به گونه ای است که عدد بیشتر از آن مانع از ثبوت حکم است ولی عدد کمتر از آن مانع نیست.

 ب- مقام اثبات؛ مقصود از مقام اثبات، مقام «دلالت» است یعنی بحث بر سر آن است که اگر عددی در جمله ذکر شد، بر کدام یک از حالات چهار گانه فوق دلالت می کنند.

به نظر آیت الله سبحانی؛ وقتی عددی در جمله ذکر می شود بنابر ظهور یا انصراف دلالت می کند بر اینکه هم از جانب زیادت و هم از جانب نقصان تحديد ومنع صورت گرفته و حکم در صورت زیادت و نقصان کلاً منتفی می شود که این همان مفهوم است و عبارتست از، صورت دوم از چهار صورت گذشته پس به نظر ایشان، ذکر عدد، دلالت بر مفهوم می کند مگر آنکه قرینه ای بر خلافش وجود داشته باشد.

 «در کتاب علامه حیدری، مفهوم عدد تشریح نشده است»

  نتیجه:

   دراین بحث مرحوم مظفر با  آیت اله سبحانی اختلاف نظردارد.طوریکه مرحوم مظفر تحدید عددی را بی مفهوم م یداند ولی آیت اله سبحانی با توضیحاتی که داده  مطلق مفهوم مخالف عدد را رد نکرده  وتصریح نموده که عدد مفهوم دارد مگر اینکه قرینه ای برخلاف آن وارد شود.

 مفهوم لقب:

به عقیده مرحوم مظفر ؛

     اگر صفت تکیه بر موصوف نکند، لقب است و این اصلاً مفهوم ندارد و مقصود از لقب، هراسمی است که  موضوع حکم قرار گیرد خواه مشتق  خواه جامد باشد؛ و اگر بر فرض کلمه لقب مفهوم داشته باشد، مفهومش اینست که  نفی حکم از چیزی است که عمومیت آن اسم شامل آن نمی شود؛ و نهایت چیزی که از لقب فهمیده می شود، شخص حکم است.

پس از نظر مظفر، لقب مفهوم ندارد و گفته شده است كه مفهوم لقب سست ترين مفهوم است. (مفهوم لقب اضعف المفهومات)

  آیت الله سبحانی :

معنای لقب :هر اسمی است که موضوع حکمی از احکام شرعی باشد که دو حالت دارد. جامد و مشتق

از آنجا که وصف دلالتی بر مفهوم ندارد پس، لقب به نحو اولی بر مفهوم دلالت نخواهد داشت چرا که در لقب، وصف به صورت غیر آشکار و غیر مستقل است در حالیکه در وصف، وصف مستقل از موصوف بیان می شود و در عین، مفهومی نداشت، نهایت چیزی که درباره لقب می توان گفت آن است که کلام دلالتی بر ثبوت حکم در غیر موضوع ندارد و البته دلالتی بر عدم حکم هم ندارد.

 نتایج کلی از مفهوم مخالف:

    مطالعه وبررسی نظرات سه بزرگوار در سه کتاب مورد تطبیق به شرح ذیل می باشد:

1-     از شش موضوع مورد بحث  سه مورد  یعنی مفهوم شرط- مفهوم غایت و مفهوم حصر با  داشتن شرایط  لازم  در علم اصول فقه دارای مفهوم مخالف می باشند

2-    دو مورد یعنی وصف ولقب  بعلت قید بودن به موضوع  مرحوم مظفر و آیت اله سبحانی فاقد مفهوم مخالف می باشند.

3-    ازنظر علامه حیدری  وصف دارای مفهوم می باشد.

4-     تصور مفهوم مخالف برای عدد مورد اختلاف نظر دو بزرگوار مرحوم مظفر و آیت اله سبحانی می باشد. وعلامه حیدری دراین خصوص  ابراز نظر نکرده است.


مطالب مشابه :


الموجز آیت الله سبحانی+اسلاید پاورپوینت

یکی از کتاب‌های خوبی که در علم اصول تالیف شده است کتاب الموجز فی اصول الفقه تالیف آیت الله




متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله جعفر سبحانی

متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله جعفر سبحانی الموجز آیت الله جعفر دو کتاب




مباحث مفاهیم در اصول فقه

کتاب الموجز فی اصول الفقه آیت الله جعفر سبحانی با ترجمه در کتاب آیت الله سبحانی




متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله جعفر سبحانی

متن کامل جلد اول و دوم الموجز آیت الله آیت الله جعفر سبحانی بعنوان دو کتاب دسترسی




مباحث حجت در اصول فقه

کتاب الموجز فی اصول الفقه آیت الله جعفر سبحانی جلد ۲ با آیت اله سبحانی هم بمانند




مشاوره تقاضاي صدور حكم تمكين با وکیل

کتاب الموجز آیت الله الموجز آیت الله سبحانی: 6. 42: اخبار




دروس حوزوي چيست؟

نوشته آیت الله سبحانی الموجز نوشته آیت الله قرآنی آیت الله معرفت، کتاب




کتاب الموجز جواب شبهه ی یک سنی راداد؟

نوشته بودم و همون موقع کتاب الموجز آیت الله سبحانی شجاع شده بودم، کمی هم




برچسب :