وقایع اتفاقیه................. The END!
- سال 1400 هجری کوکبی
طبق آخرین اخبار رسیده از واحد محیطی خبر آخرین فرد از ورودی پزشکی های مهر 89 ارومیه هم به سرنوشت مشابه سایر همکلاسی ها دچار شد و نتونست به حرفه ی طبابت مشغول شه!!!!! ایشون هم اکنون در روستاهای مرزی ماکو به کارآفرینی و پرورش گوسفندان اصیل ماکو مشغول هست و با گسترش کارش به پرورش انواع گاو با پیشانی های رنگارنگ پرداخته. این فرد کسی نیست جز خون آشام خطرناک کلاس "همت عبرت" . سرنوشت سایر اعضای این کلاس نفرین شده هم به طور مشابهی گزارش شده است. محمد علیشاهی بالاخره تونست به آرزوی دیرینه اش دست پیدا کنه و اولین سینمای قروه رو تو زیرزمین خونشون احداث کنه و به عنوان مدیریت اون مشغول به کار شه!!! فرزام علیزاده با فعالیت های شدید و پارتی بازی های بسیار تونست در سازمان دخانیات به عنوان کارمند استخدام شه اما از اونجا که همیشه تو این سازمان در حال خواب بود از اونجا اخراج شد و هم اکنون یک شرکت دخانیات خصوصی احداث کرده و اونجا مشغول به کار هست. آکام صالحی به شغل شریف آرایشگری مشغول شد و هم اکنون اولین آرایشگاه مختلط در سطح سردشت و خاورمیانه رو افتتاح کرده. نعمان محمدزئی پس از این که به عنوان مدل و خوشتیپ ترین مرد سال 2020 انتخاب شد با فضاپیمای باباش سفری رو به کهکشان راه شیری آغاز کرد و چندی پیش از طریق فیس بوک اعلام کرد که به زودی از مریخ عازم زهره هست و عکسهای فضاپیمای باباش به همراه کره ی مریخ رو بر روی فیس بوک آپلود خواهد کرد. خانم تقی زاده پس از این که به عنوان زندانی سیاسی به حکم حبس ابد محکوم شدند موفق شدن با یک فروند MVM از زندان اوین فرار کنن و هم اکنون در پاریس به عنوان پناهنده ی سیاسی به سر میبرن. شهریار خان احمدی پس از این که پست های مدیریت وبلاگ ، میریت گروه جزوه ، مدیریت پسماند های کلاس ، مدیریت چالش ها و نهادینه سازی آنها و .... را کسب و از آنها اخراج شد هم اکنون 564 مین پست رو هم ایجاد کرده و علی رغم این که سالهاست کلاس پزشکی 89 منقرض شده اما کماکان به عنوان مدیریت بحران کلاس مشغول به فعالیت هست. خانم پاشازاده کارخانه ی ساخت کفش زنانه با سایز بالای 48 رو افتتاح کرد. رضا ندایی غیر از مشاهده ی فیلمایی که بهزاد فرخی در سال 1392 بهش داده بود کار خاصی انجا م نمیده و آخرین خبری که ازش هست اینه که 8مین فرزندش هم چند روز پیش متولد شد و اسمش رو رضاالدین گذاشت. خانم ز.ش. متهم ردیف اول پرونده ی قتل دکتر متذکر در 60مین دادگاهشون هم عین 59 دادگاه قبلی کماکان اعتقاد دارن که همش یک خوابه! مسعود یاسمی در چهارراههای هوایی مشغول به پاک کردن شیشه ی هواپیماهاست ، حامد محمودی به عنوان مکانیک در خوی مشغول به کاره . خانم محبی به دلیل فروش لوازم آرایشی بهداشتی تقلبی ، بنا بر شکایت زنان اغفال شده تحت تعقیب هستن ، مسعود صدیقی آلاء در مدرسه ی Ch.P شهرستان باله آباد از توابع تبریز مشغول به تدریس ادبیات شیرین فارسی هست ، کیا بلورانی به عنوان قصاب نمونه کشوری انتخاب شد ، (ناگفته نمونه که کیا شبها در سازمان دخانیات به شب کاری مشغول هست.) خانم رضازاد هم اکنون در هندوستان یک خواننده هستن و اولین خواننده ی محجبه ی خاورمیانه لقب گرفتن. خانم شعبانی از وقتی که برای ماه عسل به شوره زار دریاچه ی ارومیه سفر کردن هنوز خبری ازشون نشده.... علی قهرمانپور تونست طی یک مقاله که به همراه نوروززاده نوشت ، تمامی نظریات انصاری رو زیر سوال ببره و علم بیوشیمی رو متحول کنه. خانم نگهدار هم اکنون سرپرستی 1856 کودک رو برعهده داره ، عطا خدابنده در بوتیک پدرش به عنوان مانکن فعالیت میکنه و ماهیانه 555 هزار تومان درآمد داره ، خانم پولادی طراحی جزوه های درسی مهدکودک رو برعهده گرفتن ، خانم مقراضی مشغول نوشتن صفحه ی 889546723 جزوه ی باکتری جلسه ی آخر هستن و به همین زودیها این جزوه در چاپ و تکثیر در اختیار دوستان قرار خواهد گرفت ، بهزاد فرخی که معلوم الحال و کماکان در حال دانلود ، آی کریمی پس از این که از مربیگری منچسر یونایتد اخراج شد هم اکنون به عنوان توپ جمع کن باشگاه فرهنگی ورزشی ذرت کاران پارس آباد مغان مشغول به فعالیت هست. حامد ممی زاده با ابداع اولین قرص استرس آور که با اسم قرص ضد استرس در دسترس مردم قرار گرفت! جان خیل عظیمی از انسانهای بیگناه و معصوم را گرفت و به همین دلیل به ترکیه پناهنده شد. خانم سلیمی پس از آخرین باری که در کلاس 205 در حال خواب دیده شد تا به کنون خبر خاصی ازشون منتشر نشده. خانم هاشمی در حالی بالاخره پروژه ی تاثیر خیار بر روده ی موش در حال احتضار رو تموم کردن که بودجه ای بالغ بر 3000 میلیارد دلار رو بر سر این پروژه هزینه کردن. از سایر اعضای این کلاس هم خبر خاصی در دست نیست........
آها ! چرا ! سعید تقوی فر هم در سال 1392 در اثر فرط افسردگی جان به جان آفرین تسلیم کرد........
این بود اخبار امروز.......
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اینجا مرگ تگریبا صددرصد گطعیست.....
حالا استرپتوکوکوس پیوژنز در حال مبارزه با یک سوووووویدومووووووووناس هست ، سوووووویدوموناس یک باکتری خیلی خیلی خطرناکیه. حتی من با همین چشمهای خودم از یک متخصص عفونی شنیدم که میگفت دانشجوی پزشکی به کرررات و به دفعات با این باکتری برخورد خواهد کرد . شما در همه جا به کرررات به دفعات با این باکتری برخورد میکنید ، چه بر روی من ، چه در توالت های عمومی چه در عفونت های مجاری ادراری ، چه بر روی پوست....... در همه جا. این باکتری اگر وارد بدن بشه مرگ تگریبا صد در صد گطعیه .... اگر هم مرگ اتفاق نیوفته باعث ایجاد ضایعاتی در روی پوست خواهد شد شامل پاپول ماکول پوستول موستول اپول موپول کوپول هوپوللللللل.....هههههههههههههههه ........... خب شما به من بگو بکتری مایکو باکتریوم لپره چه میدانید؟ محیط کشت ، جایگاه ، بیماری ، خانواده ، عفونت ، محل کار ، دستشویی ، توالت ، حمام ، آبهای آزاد ، استخر ، آزمایشگاااااااه ...... اتاااااق خوااااب (دقت کنید که استاد اینجا در حال احتضار و جان دادن است!!!!) ...... غذاخوری ....رستوراااااااان........هههههههههههههههههههههههههههههههه.............. حالا که با مایکوباکتریوم لپره آشنا شدیم میریم سراغ......
-استاد ببخشید ادرار 24 ساعته یعنی چی؟
-ادرار 24 ساعته! بسم ال... من دیگر باید برم خودمو از این پنجره پرت کنم بیرون...... من خودم خجالت میکشم به یک دانشجوی پزشکی اینها رو بگم ولی مجبورم ، برنامه ی درسی وزارت بهداشت ، سنجش ، آموزش و پرورش ، کار ، کشور ، اطلاعات ، مالیات ، بازرگانی ، امور خارجههههههههه ، ورزشششششششش ، ........... ههههههههههههههههههه. باید بگم ، ما تو مملکت ایرانیم ، مجبورم بگم ، باید بگم ، یعنی دست من نیست ..... باید بگم ، اگر دست من بود که میگفتم اصلا پاشید برید نیاید . باشههههههههههه؟
فارسی ضعیفه بیایید...... باشههههههه؟ خب سووووویدوموووووناس........ یک باکتری که همه جا .......(و این داستان ادامه دارد...)
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ماجراهای من و حراست
-آآآآآی ........ کجا؟ بیا ببینم اینجا....
-بله؟! با منی؟ بفرما...
-دانشجویی؟ کارت
-بیا
-بفرمایید
این یکی از دیالوگ هایی بود که به دفعات فراوان در ترم های اول بین من و حراست عزیز رد و بدل میشد، گویا اینجا هم ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست صدق کرد.......
دیری نپایید که در ترم 4 این عقده های درون نهفته آشکار شد و ....... و از اینجا بود که ماجراهای من و حراست وارد فاز جدیدی شد......
اولین بار که من با این دوستان دیدار کردم مربوط به زمانی میشه که......
من با "پرایدو"م راه دوستان رو سد کردم و برادر عزیز حامد محمودی حرکات موزونی رو با خودروی مربوطه به منصه ی ظهور رسانید غافل از این که یکی از روسای حراست عزیز در حال دید زدن اینجانبان است و نعمان محمدزی هم در این حین در پشت پرایدوی بنده گیر افتاده بود ...... گذشت تا این که برادران حراست حامد و نعمان رو دستگیر کردن و اینجانب با هوش و فراستی مثال زدنی که از خودم بروز دادم تونستم از این غائله جان سالم به در ببرم....... اما به دلایل مردانگی و جوانمردی و رادمردی و رشادت و دلیری اینجور حرفا فردای روز مذکور خودم را به عزیزان حراست معرفی کردم......
بار بعدی هم مربوط به زمانیه که من و فرزام از پشت خودروی علی قهرمانپور نقده پتویی را کش رفته و در چمنهای ورودی دانشگاه پهن کرده و مشغول تجدید قوا و پالاییدن روح از خستگیهای روزمرگی و پوچی این دنیای فانی و آراستن خویش به فضایل انسانی بودیم (کلا یعنی کپیده بودیم مثل خرس خوابیده بودیم!!!) که ناگاه باز سرو کله ی برادران حراست پیدا شد و چنان بر ما تاختند وکوبیدند که پولاد کوبند آهنگران....... و همان باعث شد که ما به وادی انسانیت بازگشته و با آداب تمدن آشنا گشتیم....
موارد بعدی را هم به علت ضیغ مکان و این که ممکن است از حوصله ی خوانندگان خارج باشد به مجالی دیگر وامیگذاریم....
((کلا خواستیم نشون بدیم چقد خفنیم دیگه..!!!!!!))
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیش گویی های سعیداموس (بر وزن نوستراداموس)
از اونجا که از این به بعد وقایع اتفاقیه ای در کار نخواهد بود تصمیم گرفتم سیر تحولات کلاس در ترم ها و سالهای آینده رو پیش گویی کنم و تغییرات و face off های بچه ها رو حدس بزنم...........
در ترم های آینده شاهد خواهیم بود که آی کریمی لاغر شده و یک ریش بزی به انضمام گیس بلند و شلوار لی و پاره پوره (مدل گدایی) رو بر تن خواهد کرد. فرزام علیزاده با موهای کچل شده ، ریش اسلامی در حد لا لیگا ، شلوار پارچه ای و پیراهن آستین بلند روی شلوار با کفش تابستانی همراه جوراب و از همه مهمتر با وزنی 2 برابر وزن کنونی در عرصه ی عمومی ظهور خواهد کرد. برخی از دوستان با چادر اسلامی و همراه روبند به نحوی که فقط یک سوم یک چشم از محیط قابل تشخیص باشد ، دیده خواهند شد. یکی دیگر از دوستان ایضا با چادر اسلامی و یک کفش صورتی 10 سانت و دوستشون با یک مانتو به رنگ انبه جلوه ی خاصی رو به کلاس خواهند بخشید. شهریار دوباره با بلوز نارنجی اما با موهای غیر فشن ، مسعود آلاء با موهای متری ، مسعود غیر آلاء با کفش ها ی پاشنه بلند صورتی رنگ ، حامد محمودی با یک فروند خودروی BMW که البته سوویچش همواره در دست عطا خواهد بود ، در کلاس دیده خواهند شد. یکی دیگر از دوستان برای راحتی کار با یک مانتوی هزار رنگ ظاهر خواهند شد که دیگه نیازی به تعویض روزانه رنگ نباشه.
آها یک مدی که تازگیا مد شده بود و برخی از دوستان چیزی شبیه حوله ی حمام رو به سر میبستن مدتر خواهد شد، دوستانی که به مناطق دیگه انتقالی پیدا کرده بودن دیپورت شده و برخواهند گشت .....
حامد ممی زاده بالاخره خواهد تونست گاو پیشانی سفید رو به دیوار تکیه بده و با دادن چای زهرآگین بهش ، شاخهاش رو بکنه......
و در طی تحصیل در 10 ترم آتی با موجوداتی من جمله قورباغه ، شتر ، شترمرغ ، گوسپند ، تخم مرغ درس خواهیم داشت که به تناوب بر ما تدریس خواهند کرد (به فراخور القاب رو به یکی از اساتید که هنوز زیارتشون نکرده ایم اما به طور حتم اذیتمان خواهند کرد نسبت بدید!!!)
و همچنین به سلامتی و میمنت ، دانشگاه علوم پزشکی ارومیه بالاخره "کفیلکتومی" (یعنی بریدن و جدا کردن کفیلی از دانشگاه ) خواهد شد و به همین مناسبت خواهد تواست بالاخره به دانشگاه درجه 1 تبدیل شود.......
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فتوگالری وقایع اتفاقیه....
آی کریمی و خانم کریمی
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مسعود یاسمی از نمای خلفی
الیار عطار از نمای Lateral
تکدی گری نوین در دانشگاه
و سرانجام یک عکس دسته جمعی از بخشی از پسران
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
و این بود اختتامیه ی وقایع اتفاقیه........ امیدوارم دوستان فقط جنبه ی طنز و شوخی این مطلب رو در نظر بگیرن ، چرا که من هیچ قصد و منظوری از این نوشته ها نداشتم ، لطفا جنبه ی بالاتون رو نشون بدید. در ضمن به خاطر این که تشنجی در وبلاگ ایجاد نشه و من هم با خاطره ی خوب از وبلاگ خدافظی کنم ، نظر سنجی این پست رو غیر فعال میکنم.
خب ، به نظرم این آخرین پست من در این وبلاگ هست ، جاداره از همه ی دوستان خوبم که در این مدت منو تحمل کردن تشکر کنم ...... دوستان وبلاگی ام ، حاج خانوم ، حامی حاج آقا ، عسل ، تخریبه ، کلم ، من ، همکلاسی و .... خداحافظ . www.blogfa.com خداحافظ ، "ثبت مطلب و بازسازی وبلاگ" خداحافظ .............
مطالب مشابه :
وقایع اتفاقیه................. The END!
دانشگاه علوم پزشکی حراست حامد و نعمان رو دانشگاه علوم پزشکی ارومیه
مدارک تحصیلی و سوابق اجرایی اعضای 14 کمیسیون مجلس نهم( 1)
دکترای پزشکی دانشگاه علوم و مدیرکل حراست دانشگاه تهران پزشکی ارومیه مدیر
مفاخرچورس
40-خانم فاطمه محمدرضایی دانشجوی پزشکی دانشگاه حراست دانشگاه پايه دانشگاه علوم
طنر دانشجویی
علوم خاک ارومیه 90 از با هم بودنمان لذت ببر طنز دانشجویی دوران قبل از دانشگاه =
برچسب :
حراست دانشگاه علوم پزشکی ارومیه