یک اربعین با زینب (قسمت سوم)

در مسیر راه به کربلا جوانی را دیدم که با چرخ خیاطی در طول مسیر به مردم خدمت می کرد.دکتر تقی عباسی که ازهمراهان من و درایران دندانپزشک است می ایستد تا بند کیفش را که پاره شده تعمیر کند وما هم از خدا خواسته برای رفع خستگی و تجدید قوا می ایستیم .

00568288792043452641.jpg

دکترعباسی فرزند شهید است. در راه مرتب قرآن کوچک جیبی اش را از کیف در می آورد وقرآن می خواند .منافقین پدربزرگوارش را که ازمتدینین بسیجی محله نارمک تهران بوده ومغازه لبنیات فروشی داشته دراثر پرتاب دیگ زودپز پرازمواد مواد منفجره به داخل دکان لبنیات فروشی اش به شهادت رسانده اند.

پسرم علی آقا می گفت : وقتی ازجوان تعمیرکار پرسیده چند روز است دراینجا مستقر شده؟ پاسخ شنیده 7 روز است که از نجف آمده و در مسیر نشسته و به زوار حسینی خدمت می کند.

تا دکتردرنوبت است سری به عکسهایی که درکنار کپر برپا شده جوان چرخکار نصب شده می ایستم واز بعضی از آنها عکسهایی می گیرم.

30007212389547230888.jpg

عکسها منحصربفردند. مانند چاهی که یوسف را درآن انداختند.سنگ قبر امام حسین. شمشیرحضرت پیامبرومناظرعجیبی از طبیعت که مثلا شاخه درختان حالت پنج نفررا در حال قیام رکوع وسجده آنهم متصل بهم نشان می داد .پلاستیک روی عکسها که برای محافظت آنها از باران های احتمالی کشیده کمتر امکان تصویربرداری از عکسها را نشان می دهد.

به راه می افتیم.

74131683078167208107.jpg

در مسیر، مکررجوانهایی رامی بینم و گاه افراد مسنی را که کفشهایشان را از پا درآورده اند وبا پای برهنه به سوی کربلا می شتابند.دلم طاقت نمی آورد از کنار من با سکوت بگذرند با شتاب خود رابه یکی از آنها می رسانم ومی پرسم از نجف پا برهنه می آیی؟ سرش را تکان می دهد و با لهجه خاص عراقی خود می گوید ایشا ءالله!

19135614276572675324.jpg

44769127796734047418.jpg

درمسیرکسی را می بینم که در یک کالسکه دوفرزند خود راجا داده وبا هل دادن آن تند تر از ما راه می رود .به چشم هردوکودک نگاه می کنم بیدارهستند. خوشابحالشان که دراین سن دراین توفیق همراه هستند.

44174241083787267099.jpg

به عادل وحسین که از بچه های خرمشهر هستند وبا سفارش امیر بشکار که از مداحان خوب وبا اخلاص خرمشهراست توفیق همراهیشان را پیدا کرده ام می گویم ما این همه سفرالتماس و گدایی کردیم تا این توفیق را مرحمت کردند قدر خودتان رابدانید که دراولین سفربه شما عنایت کردند.

19101427103940094595.jpg

هرچه جلوترمی روم بدلیل اینکه سابقه چنین پیاده روی ممتدی را نداشته ام درد پاشنه پابیشترمی شود و کم کم به ساق پا می زند .ومن نگران که مبادا درنیمه کاربمانم. برای همین گویا به من الهام می شود که به علی اصغر متوسل شوم وازاوبخواهم این توفیق نیمه کاره نشود. درمسیرمکرر به یاد علی اصغرمی افتم وبا توسل به اومی خواهم این توفیق را تا آخر به من کمک کند، که می کند.

97454682762294679184.jpg

ازمیان بعضی عرفا ازجمله مرحوم شیخ جعفرآقا مجتهدی تبریزی علی اصغری بود. 

63406575360240579491.jpg

آقای احمدی که از مداحهای جنوب شهر تهران است وسالها درخدمت شیخ جعفر وآقای دولابی مداحی می کرده روزی به من می گفت به توصیه جناب شیخ درزمان تولد حضرت علی اصغر که ایشان دو روز مانده به تولد امام جواد علیه السلام در ماه رجب را در خانه اش در قزوین جشن می گرفت و گهواره ای را هم درست می کرده و درداخل خانه غنچه های سرخ رنگی را به در ودیوار نصب می کردند وجشن می گرفتند.

همین جا به دوستانی که این نوشته رامی خوانند توصیه اکید می کنم حتما کتاب لاله ای از ملکوت را که دربرگیرنده خاطراتی ازمعاشرین شیخ جعفرآقا مجتهدی است تهیه کنند وبخوانند.من بارها این کتاب را خریده وبه دوستانی هدیه داده ام. شاعر ارجمند آقای مجاهدی هم که بیش از بیست سال توفیق همنشینی با جناب شیخ داشته دوجلد کتاب با عنوان در محضرلاهوتیان نوشته که آن هم خواندنی است.

3809-j.jpg

آقای معینی که از دیگر همراهان من دراین سفر است جلد اول این کتاب راخریده وبا خود برای دوستش آقای عسکری - که سالها توفیق مسولیت نمایندگی شرکت شمسا رادرکربلا داشته و فرزندشهید است واز اوائل این راه در نجف با ما پیاده همراه شده است –به همراه آورده است.

درچند سفرقبل که ما سه نفر تا پاسی از شب باهم صحبت می کردیم من به رسم عادت مالوف به مناسبتی درباره یکی از تشرفات شیخ بحضور مولایمان مهدی از قول دوست طلبه ای - که در یکی از سفرها که کاروان به کربلا می بردم از قم با من همراه بود- نکته ای گفتم که خیلی به دلشان نشست وهمین موجب شد بدنبال ردپایی از شیخ بروند .قربان کسی که اشارت داند!

 انس من با شیخ جعفردراین سالها در سفر وحضر بد نیست . درطول راه به نیابت از اومقداری راه رفتم و یکی از تشرفهایم به حرم حسینی رابه نیت اورفتم .سالهاست عکس زیبای شیخ با آن چشمان نافذ وزیبایش که بعنوان هدیه به خواننده درداخل کتاب لاله ای از ملکوت گذاشته شده در کنار تصویر امام وآقای دولابی زینت اتاق من است.

به راه می افتیم. حساسیتی ندارم مثل بعضیها تابلوهایی را که درمسیررفته رفته از شماره شان کم میشود رابخوانم. گاهی فقط می پرسم به شماره چندرسیده ایم.

از نجف که راه افتاده ایم در سمت راست وگاهی دردوطرف راهی که ره پویان می روند پرچمهایی بزرگ وکوچک که غالبا سبز وسرخ وسیاه هستند نصب شده اند. در شب چراغهای رنگی و درروز این پرچمها نشانه اتراقگاه هایی است که درآنها از زائرین پذیرایی می کنند.گاه ترکیب رنگ این پرچمها محشر است . اگر چه از یکی دونمونه عکس می گیرم اماعکسها نمیتواندآن زیباییی وشکوه رابرساند.

25592524586216751984.jpg

 53600266028358181125.jpg

از دیدن صحنه های بسیار زیبای فراوان بین راه دیدن بعضی از زائرینی است که غالبا مسن هستند و پرچمهایی رابردوش حمل می کنند . مکرر در مسیرپیرمردها و پیرزنهای تنهایی رادیده ام که با حمل پرچم کوچکی بر دوش متفکرانه گام بر می دارند. بعضی در کوله پشتیشان سه تاچهار پرچم راجاداده اند.بعضی پرچمهایی را با خود حمل می کنند که درشرایط معمولی کسی به دلیل سنگینی چوب بلند آن ازبردن آن تا چند صد مترهم عاجزاست.از نجف دغدغه من این شده است که پرچم کوچکی که عکسی نداشته باشد بخرم وبا خودم حمل کنم .با خودمی گویم این بهترین یادگاری من دراین سفرتاریخی است. چندساعتی که راه می رویم همه پرچمها را حین حرکت از نظر می گذرانم تا به موردی که میخواهم میرسم بقیه نیز پرچمهایی می خرند درمیان پرچمهایی که فروشنده می فروشد ناگاه دستم به پرچمی می رسد که نام مبارک مولایم ابوالفضل العباس برآن حک شده است. از برزگی آموخته ام که این امور را اصلا حمل برتصادف نکنم.با اشتیاق برمی دارم و راه میافتم.نام مبارک پرچمدار کربلا ازمیانه راه نجف تا کربلا مونس من است.

77460019395177480393.jpg

 اکنون این پرچم زیبا درکنار یک کاشی قدیمی که سال قبل از حرم عباس هدیه گرفته ام وهر روز به نیت دیوار وضریح حضرت برآن بوسه می زنم دراتاق من نصب شده است وگاه با دیدن آن بیاد آن لحظاتی که قطعا از جنس دنیا نبودند بی اختیاراشک می ریزم.یعنی این توفیق باز نصیب من می شود؟ می دانم .امیدوارم و باید ازحالا دعا کنم. تا یار که را خواهد ومیلش به که باشد!

در مسیرراه گاه وبیگاه کسانی که اکثرا کودک هستند زیارت اربعین را به زائرین می دهند.مرد مسنی بسته ای از این زیارت نامه ها را دردست دارد. یکی از آنهارامی گیرم با تعجب می بینم در زیر زیارت نوشته شده: الفاتحه الی مراجع الدین العظام وبالاخص الامام الخمینی.

درمسیرشیعیان لبنانی چادرهایی رابرپا کرده اند وبا چای وقهوه و.. از زائرین پذیرایی میکنند.عکسهایی از مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله  جواداقاتبریزی را درچند جا در کنار واطراف چادرهای خود نصب کرده اند.از شهرشان می پرسم.اهل بیروت هستند .از علت نصب عکس سوال می کنم می گویند از مقلدین آن مرحوم هستند.

درراه چشمم به مکانی می خورد که معلوم می شود نانوایی است.درراه مکرر درچادرهایی دیدم که نان تازه وگرم می پختند وبه زائرین می دادند.

95648087119631619233.jpg

در راه برای هر نوع ذائقه ای چیزی یافت می شود . در قسمتی از مسیربعضی ده پانزده قهوه دان بزرگ رادر کنار هم به ترتیب قد گذاشته بودند وبا قهوه از زائرین پذیرایی می کردند.

50798140757922565679.jpg

در مسیرکه برای درک همه عظمت صحنه چشم شده بودم چشمم به چادری افتاد که درآن چند صندلی گذاشته بودند وهرکس طالب قلیان بود به درون آن می رفت.

07076400314738594912.jpg

اینها البته همه مظاهر مادی قضیه است کاش کسی به من می گفت در ذهن ودل این چند میلیون ره پوی عاشق چه می گذرد وآنها باحسین شان چه درد دلهایی می کنند.

82582718875244692841.jpg

در قسمتی از راه صحنه عجیبی دیدم دسته ای که تعدادشان به ده نفر نمی رسید در کنار چادرشان ایستاده بود ودر کنار دوستانشان که از زائرین پذیرایی می کردند به رسم عربیشان هوسه می کردند.هوسه آنها هم به این شکل بود که همه باهم دست راستشان را بالا می بردند و با بالا بردن وکوبیدن پای راستشان به زمین در استقبال از زوار مولایشان شعارمی دادند.واقعا هرکس هر کاری از دستش برمی آید انجام می دهد.

تمام مسیر ازبلندگوها و اکوهایی پوشیده است که نوحه پخش می کنند وجمعیتی که راه می روند با شنیدن این نوحه ها چند قدم سینه می زنند.

34177782337436480739.jpg

عراقیها تکلف ما را در عزاداریها ندارند وبا صدای بلندگوهم سینه می زنند .گاه می دیدم چند جوان دوربلندگویی ایستاده اند وبا شنیدن نوحه هایی که از آن پخش می شد وغالبا در استودیوها ضبط شده بودند سینه می زنند وبه دم نوحه جواب می دهند.

مکرر کسانی رادر کنارچادرهایی برای رفع خستگی دیدم که ضمن اینکه بر روی صندلیهای پلاستیکی که در تمام راه بفاصله های کوتاهی درکنارچادرها گذاشته اند - که گاه برای اینکه خیلی متفرق نشوند باسیمهایی بصورت سری در کنارهم قرارگرفته اند – برای رفع خستگی نشسته بودند سینه هم می زدند.

صدای بلندگوها تا اواسط شب که تقریبا کاروان عاشقان از حرکت بازمی ماند تا تجدید قوایی برای حرکت فردا بکند کار می کند.

 نزدیکیهای مغرب که می شود رفته رفته از تعداد کسانی که راه می روند کاسته میشود وچون همه از صبح در راه هستند لذا برای اقامه نماز بدرون چادرها وحسینیه ها می روند.

چندساعت بعداز مغرب تقریبا حرکت عشاق الحسین قطع می شود وهرازچندگاهی کسی یا کسانی که تعدادشان به انگشتهای دست هم نمیرسد به سوی کربلا راه می روند.

ماهم چنین کردیم وچون از راه خیلی باقی مانده بود و نگران آن بودیم که مبادا در روز اربعین به کربلا نرسیم شب اول بعدازاستراحتی چندساعته درساعت یازده وشب بعد درساعت سه نیمه شب به راه افتادیم. دراین شبها تقریبا تنها راه می رفتیم .هوا بسیارسرد بود .

 مستقبلین زوار در مسیرآتشهایی برافروخته بودند که زوار برای لحظاتی دور آتش می نشستند وخود راگرم می کردند. گاه یکی دونفر از پشت سر به ما می رسیدند واز ماسبقت می گرفتند.خلوت نیمه شب در راه کربلا اگر سوز سرما می گذاشت خیلی دلچسب بود.

دونفرازهمراهان من که بدلیل خستگی از راه باز مانده و روز بعد ازاربعین به کربلا رسیدند می گفتند درمسیرغیرازآنها هیچکس درراه نبوده است.نگران بودند که به ار بعین نرسیده اند. به شوخی به آنها گفتم نام شما را در زمره اولین زوارسال بعد امام حسین نوشته اند.سه نفر ازهمراهان جوان که در روز اول از ما سبقت گرفته و از ما جداشدند زودتر از ما به کربلا رسیده بودند.

در راه حس خاصی به رغم خستگی داشتم. گاه برای لحظاتی فکر می کردم اگر برای چنددقیقه درماشینهایی که در ترافیک مسیر گیر کرده بودند وما از لابلای آنها رد می شدیم بنشینم چه پیش می آید که ناگهان این حس به من دست می داد که دراین وقت به کسانی می مانی که روزه بوده اند و برای یک لحظه یک قطره آب خورده اند!

درنزدیکیهای کربلا ماشینهایی در کنار ما می ایستادند وره پویان حسینی را مجانی به کربلا می بردند . جالب این بود که بعضی که معلوم بود حسابی از راه رفتن خسته شده بودند به سمت آنها هجوم می بردند. به هرحال هرکس طاقتی دارد.

 درراه ازسوی بعثیها و وهابیهای پلید دشمن حسین واهل بیت خطر انفجارکم وبیش وجود دارد. بعدها در کربلا شنیدم قبل از رسیدن ما به محلی ، اتوبوسی منفجر شده که درآن دهها زائر دراثر انفجار بمبی که پلیدی در زیر آن اتوبوس که زائرین را رایگان به مقصد کربلا سوار می کرد جا داده بود به خون خود درغلطیده بودند. تمام جمعیت بی خوف از این خطر مصمم به سوی کربلا وحرم حسینی راه می رفت.

درمسیر طویرج هم بیش از هفتاد نفر شهید وبیش از سی نفرمجروح شده بودند.

نمی دانم حسین که دریای کرم است با این زائرین مظلوم کشته شده چه معامله ای خواهد کرد.


مطالب مشابه :


دانلود کتاب آیت الله شیخ جعفر مجتهدی/کسی که از دست دادیمش

داستانی رو از کتاب لاله ای از ملکوت شیخ جعفر مجتهدی میخوندم




شیخ جعفر مجتهدی و شهید زین الدین

را در کتب لاله ای از ملکوت و از وبلاگ شهید رمه ای بخاطر از دو کتاب «افلاکی




یک اربعین با زینب (قسمت سوم)

همین جا به دوستانی که این نوشته رامی خوانند توصیه اکید می کنم حتما کتاب لاله ای از ملکوت را




معرفی کتاب های مرتبط با عرفان و سیر و سلوک

ضروری عرفانی و شرح آداب سلوک می باشد.فهرست مطالب کتاب از این قرار لاله ای از ملکوت.




معرفی کتاب های مرتبط با عرفان و سیر و سلوک

گزیده ای از کتاب و شرح آداب سلوک می باشد.فهرست مطالب کتاب از این لاله ای از ملکوت.




آقاي مجتهدي فرمودند:

پاتوق شیشه ای لاله ای از ملکوت آیا خداوند در کتاب خود پاسخ شما را نداده




23 رباعی بهاری در استقبال از « نوروز فاطمی » :

وبلاگ ملکوت کلمات از دیدن لاله های معنا از خواندن این کتاب گویا مگذر. 8. ای حضرت نوبهار !




برچسب :