به دیدارت گریزانم

با چشمانی باز اشتباه کرده بودم ، راه افتادم ، خونه رو تنها ترک کردم و کسی خبر نداشت با پاهای برهنه به کجا گریزانم. مقصدی برای زیرپا گذاشتن مسیر نداشتم، و فکر نکرده بودم، ساعت، روز، شب، خانواده، با قدم های عجول و سرزده وارد صحن مسجد شدم. لبه حوض نشستم ، سرریزآب جایی برای نشستن نگذاشته بود.حاج آقایی زیر لب دعایی می خواند و تسبیح می چرخاند و گهگاه نگاهش به من خیره می ماند.

صدای تکبیر جماعت نماز خوان به گوش می رسید، مردها زودتر از شبستانی ها صحن مسجد را پر کردند

- "التماس دعا "

مرد سیدی مرا مخاطب قرار داد ، شوکه شدم ، چرا من ، من که نمازی نخوانده ام ، من که زانویی برای سجده نگذاشته ام ، من که با خدای خود سال هاست که آشتی نکرده ام ... سید با عرق چین سبز شبیه آدم های این اطراف و اکناف نبود ، شاید اصلاً زمینی نبود ، او منتظر جوابی از من ، کنارتر از سایه نور زرد گلدسته ها ایستاده بود و منتظر، و من چشمانم پر بود ازقطره های نابالغ گریه ، مرد چند قدم جلوتر آمد، ایستاد، با چهره ای خشنود کفش چرمی سیاه رنگی جلوی پای من قرار داد ، من پا برهنه و او صاحب کفش های سیاه رنگ ، او دیگر منتظر نماند که من کفش ها را بپوشم و، او رفت . .. . او مرا به مسیری که مقصدش خدا بود دعوت کرد...

سه سال از این خواب لعنتی گذشته ، ولی باز جمعه شب میرم صحن مسجد، و باز لب حوض منتظر سیدی با عرق چین سبز رنگ می نشینم، زیر مهتابی آسمان، آیه ای زمزمه می کنم " قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ " و بازچشمانم دنبال کفش های سیاه رنگ سید.

به دیدارت گریزانم

مطالب مشابه :

چه چیزهایی باعث می شود مردها عاشق شوند؟

چگونه جذاب شویم؟

طلسم برای نابودی دشمن

روش ابراز عشق

دعایی برای بخت گشایی.

ناباروری و پسر شدن جنین

چطور رابطه ام را با همسرم بهتر كنم ؟

با همسر خود چگونه رفتار کنیم

به دیدارت گریزانم

آشنایی با اسپرم جهشی و بارور