همدلی از همزبانی بهتر است

همدلی از همزبانی بهتر است

نگاهی به مستند همزبانی و بی زبانی

اخیراً یکی از شبکه های تلویزیونی ایران، مستندی را منتشر می کند با عنوان: “همزبانی و بی زبانی”.
این مستند که گفته می شود در ۱۳ قسمت توسط تعدادی از فرهنگیان ایرانی -که در آن بین نامهای آقای خالقی و طائفی به چشم می آیند- تهیه شده، در مورد وضعیت فرهنگ و هنر افغانستان و نیز اشتراکات فرهنگی و تاریخی میان افغانستان و ایران ساخته شده است.

دراین مستند، بیشتر پیرامون زبان، تاریخ و فرهنگ مردم افغانستان پرداخته می شود و هنر و رسانه های کشور، بویژه در ده سال پسین به بررسی گرفته می شوند.

از ظاهر قضیه بر می آید که هدف از تهیه این مستند، آشنایی مردم ایران با تاریخ، فرهنگ، زبان و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه افغانی می باشد. دو کشور افغانستان و ایران، در کنارآنکه مشترکات زبانی و فرهنگی بی شمار دارند، مشترکات تاریخی فراوانی نیز دارند و روزگاری طولانی باهم به عنوان یک کشور و یک امپراطوری زیسته اند.

زبان فارسی را کجا آموختید؟!!

 ساموئل هانتینگتون ( فیلسوف و نظریه پرداز معروف امریکایی) نبشته دارد زیر نام ” برخورد تمدن ها “. هانتینگتون، در این مقاله بدین باور است که جهان پس از پایان جنگ سرد میان اتحاد جماهیر شوروی پیشین و غرب –  در رأس، ایالات متحده امریکا، وارد مرحله دیگر از مراحل سیر صعودی و تکاملی خودشده است بگونه ای که دیگر پارادایم حاکم بر روابط بین المللی، ایدئولوژیها و ایسم های غربی نیست و کشورها دیگر خود را درقالب ایدئولوژی ها و صف بندیهای ایدئولوژیک تعریف نمی کنند، بلکه روزگار، روزگار برخورد تمدنها است. به باور هانتینگتون، از این پس صف بندیها میان کشورها و ملت ها، بر محورتمدنها شکل خواهد گر فت و در قالب فرهنگ ها به وجود خواهد آمد. او در این نوشته از هفت – هشت تمدن بزرگی نام می برد که درآینده ماهیت روابط بین المللی را تعریف خواهند کرد: تمدن اسلامی، تمدن کنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلاو – ارتدوکس، تمدن مسیحی، تمدن امریکای لاتین و احتمالا تمدن افریقا.

ساموئل هانتینگتون در این مورد به دلایل زیر متوسل می شود:

۱- واقعی و اساسی بودن
وجوه اختلاف میان تمدن ها

۲- برخورد دوگانه ی غرب

۳- رشد روز افزون خودآگاهی
تمدنی میان ملتهای وابسته به تمدنهای مختلف

۴- روند نوسازی اقتصادی
و تحول اجتماعی که انسانها را از هویت دیرینه و بومی شان جدا می سازد

۵- اینکه کمتر می توان بر ویژگیهای فرهنگی ها وتفاوت های فرهنگی سر پوش گذاشت. از این رو آن ها دشوارتر از مسایل سیاسی و اقتصادی حل می شوند. مثلاً در شوروی پیشین کمونیست ها می توانستند لیبرال شوند و لیبرال ها می توانستند کمونیست شوند. اما یک روسی نمی تواند استونیایی؛ وآذری ها نمی توانند ارمنی شوند.

دربرخورد ایدیولوژیک، پرسش این بود که شما در کدام طرف هستید؟ اما حالا پرسش این است که شما کی هستید؟

۶- تقویت خودآگاهی تمدنی در اثر رشد همکاریهای منطقوی: مثلاً سازمان اقتصادی اکو بر مبنای فرهنگ و مذهب مشترک بنا یافته است. مردمی که هویت خود را  برمبنای مذهب و فرهنگ تعریف می کنند، تبعاً ” ما” را درمقابل ” دیگران ” قرار می دهند .

  اینکه تئوری “برخورد تمدنها ” چه اندازه علمی است و یا نیست، بحثی جداگانه است، اما یک واقعیت را باید پذیرفت و آن اینکه سیاست جهانی همین اکنون به همین سو رانده می شود و این واقعیتی است که حتی منتقدان آن نیز آنرا انکار نمی توانند.

بنابراین، پرسش اصلی و اساسی این است: در دنیایی که پارادایم اصلی فهم روابط بین المللی را برخورد تمدن ها تشکیل می دهد، ملت های وابسته به حوزه تمدنی زبان پارسی در چه وضعیتی قرار دارند و خودآگاهی تمدنی شان درچه سطحی است؟

دراین رابطه باید گفت که – بدبختانه – حوزه تمدنی زبان پارسی از همه بیشتر آشفته حال است، به گونه ای که ملت های پارسی زبان هنوز  – علیرغم برچیده شدن جوامع بسته ی قبیله ای و ورود رسانه ها و سایر انواع فناوری های اطلاعاتی – حتی  جغرافیای زبان مادری شان را نمی دانند چه رسد به دیگر همگرایی ها.

 در یکی از قست های نخستین مستند “همزبانی و بی زبانی” چند نفر از استادان و شاعران معروف کشور قصه می کنند که در سفر  به ایران و در جریان سمینار یا مصاحبه ها، دیدیم که ایرانیان از این که ما به زبان پارسی سخن می گوییم شگفت زده شده بودند و- متعجبانه – از ما می پرسیدند که پارسی را درکجا آموخته اید؟

یکی از این شاعر ان، نویسنده ی توانای کشور، محمدکاظم کاظمی است. آقای کاظمی که سالها است در ایران زندگی می کند، می گوید که وقتی من با این پرسش مواجه شدم و به عمق ناآگاهی برادران ایرانی مان دست یافتم، تصمیم گرفتم که در مورد زبان پارسی و جغرافیای آن چیزی بنویسم که حاصل آن شد کتاب “همزبانی و بی زبانی”.

این بی اطلاعی و ناآگاهی، وضعیتی نیست که تنها در ایران موجود باشد بلکه در افغانستان نیز بیداد می کند. به گونه نمونه؛ بیشتر افغان ها – به استثنای قشر تحصیلکرده و دانش آموخته کشور که اینها نیز به چند دسته تقسیم می شوند –  چنین فکر می کنند که پارسی ایران، زبان مجزایی است. به همین خاطر است که افغانها  وقتی فرزندانشان از ایران بر می گردند برای شان توصیه می کنند که به زبان آبایی و اجدادی شان سخن بگویند نه به زبان ایرانی!

چه چیزی باعث شده است تا ملت های پارسی زبان از هم بیگانه شوند و تمیز”خودی” و ” غیرخودی ” را به آسانی نتوانند؟ دراین رابطه اگرچه می توان ازعوامل و علل بسیاری نام برد، اما مهمترین عامل – ازدیدگاه نگارنده-  ناسیونالیسم دیوانه واری بود که رضاه شاه درایران و خانواده مصاحبان در افغانستان بر مردم تحمیل کردند .

درکشور عزیز ما افغانستان همین اکنون نیز تلاشهایی می شود تا بر روی این واقعیتی اظهر من الشمس که زبان پارسی و دری یک زبان اند، پرده بیفکنند که این  خیال است و محال است و جنون.

ما برای وصل کردن آمدیم، نی برای فصل کردن آمدیم :

مولانا جلال الدین محمد بلخی از کجا است؟ ابوعلی سینا، دانشمند ایرانی بود یا افغانستانی؟ خواجه شمس الدین حافظ شیرازی به کدام زبان شعر سروده است: دری یا پارسی؟ و….

این پرسش ها، ازجمله ی هزاران پرسشی است که همواره در محافل روشنفکری دو کشور مطرح می شود. ایرانی ها حسب معمول تلاش شان این است که همه این  مردان بزرگ را ایرانی ثابت نموده و جزء افتخارات خودشان قلمدادکنند و تریاک و ترور و وحشیگری را مال پدر سوخته افغان. من خودم چندی پیش طی یک ملاقاتی که با یک دانشجوی ایرانی داشتم با همینگونه برخورد مواجه شدم.

در اینسو، افغان ها نیز سعی می کنند تا مولانا و ابوعلی سینا و… را مال افغانها قلمداد کرده و ایرانی ها را متهم به دروغبافی و جعل و تحریف تاریخ نمایند. چندی پیش مطلبی از یک دوست فرهیخته خواندم که در مورد خراسان و جغرافیای آن نوشته شده بود. نویسنده گرانقدر، همه هم و غمش در این نبشته، این بود تا ثابت کند که بیشتر جغرافیای خراسان کهن در افغانستان واقع است و ایرانی ها حق ندارندکه نام یک استانشان را خراسان بگذارند.

من فکر می کنم که این گونه بحث ها و مجادلات بیجا و بی مورد نه تنها که درد هیچ کشوری را دوا نمی کند، افزون برآن تخم نفاق و بدبختی را می کارد و به نفع دشمنان مشترک هر دو کشور تمام می شود. برای روشنفکران هردو کشور، زیبنده این است که به جای تفرقه افکنی و ایجاد مرزهای دروغین و خیالی فرهنگی، به دنبال معرفی و تقویت عناصری باشند که دو ملت کهن را باهم وصل می کند. رسالت روشنفکران هردو کشور این است که مواظب توطئه هایی باشندکه به منظور اضمحلال و ریشه کن ساختن زبان پارسی ازمنطقه، طراحی شده اند؛ از گونه ی همان دسایسی که بساط زبان پارسی را از شبه قاره هند برچید. روشنفکران ما باید در برابر این طرحها بایستند. همچنین این یکی از مسئولیتهای هر دو دولت است که با تهیه ی مستندها و نوشتن کتابها و راه اندازی سمینارهای علمی، سطح آگاهی شهروندان را در مورد فارسی زبانان منطقه و اوضاع و احوال آنان بالا ببرند و زمینه همگرایی را در میانشان به وجود بیاورند. بیجا نبوده است که فرانسیس بیکن گفته است: “دانایی، توانایی است “.

شیر و شکر:

مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر و عارف بزرگ ما، درجایی می سراید که :

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان همدلی خود دیگر است

همدلی از همزبانی خوشتر است

با این مقدمه می خواهم ضمن سپاسگزاری از فرهنگیان کشور دوست و برادرمان ایران که تصمیم گرفته اند با تهیه چنین مستندها آداب، عادات، فرهنگ، رسوم، هنر و تاریخ مردم ستمدیده ی افغانستان را به مخاطبان ایرانی معرفی کنند و غبار ابهام و ناشناختگی را از چهره ی معصوم افتخارات این سرزمین بزدایند؛ این واقعاً اقدام مهم و ارزنده ای است در راستای همگرایی پارسی زبانان منطقه، اما باید گفت که کافی نیست. برای ایجاد همگرایی از تأکید روی همزبانی، ایجاد فضای همدلی موثرتر است. همین اکنون مهاجران بسیاری از افغانستان، در ایران مقیم اند که از برخورد دولت ایران شاکی اند. براساس گزارش های رسانه ها، مهاجران افغان در ایران، افزون برآنکه تحقیر می شوند، نوجوانان افغان از طیف بیگانگان غیر قانونی!!حق رفتن به مدارس و مکاتب را نیز ندارند. مدارس و مکاتب ایران بر روی خیل عظیمی از فرزندان افغان بسته اند. این واقعاً دردآور است و از دولت که بیشترین لاف دوستی با افغانها را می زند و ادعای همزبانی و هم دینی را میکند غیر قابل انتظار. چون بستن دروازه های مدرسه به روی فرزندان افغان، معنایی جز بی مهری با یک ملت همزبان و هم فرهنگ ندارد.

از طرفی، ترسیم کردن چهره ای تبهکار از افغانها در ایران توسط رسانه های ایرانی، طعن و کنایه زدن ها، عدم اجازه تردد افغان ها در شهرها، سختگیری ها در تحصیل دانشگاهی، دریافت هزینه های تحصیل و اقامت و… هرچند که هیچ ربطی به مسائل فرهنگی نداشته باشد اما قابل انتظار از دولت و ملتی با این همه اشتراکات طرفینی نیست.

درست است که ما دارای اشتراکات فراوان بوده و با هم همزبانیم اما می طلبد تا فراتر از همزبانی، در فضا و شرایط موجود، همدلی را نیز پیشه کنیم…


مطالب مشابه :


شعر همدلی

شعر همدلی. همــــدلی . همسری در کنارِ به پراکندن یافته هاست به امید آن که مورد استفاده




روایت همدلی با طعم شعر و هنر

روایت همدلی با طعم شعر و متأسفانه در مورد يگانگي فرهنگي و مشتركات تاريخي از هر دو طرف




شعر محبت

« همدلـــــــــــی » - شعر محبت بگونیا گل مورد علاقه در یافت کد همین آهنگ برای وب




شعر در مورد مردم مظلوم غزه

شعر در مورد مردم مظلوم غزه چهارشنبه یازدهم دی ۱۳۸۷ 12:31




داستانهای کوتاه ازمجموعه کتاب های: تو تو یی

همدلی دوستانه شعر وادبیات می دانم که خدا مرا در آتش رنج فرو می برد ضربات پتکی را که بر




همدلی از همزبانی بهتر است

همدلی از همزبانی خواجه شمس الدین حافظ شیرازی به کدام زبان شعر فرهیخته خواندم که در مورد




همدلی « اخوان » با رهبر انقلاب در دفاع از شعر شکوهمند پارسی

اخوان به نیکی دریافته بود که شعر نیمایی در جامعه و خواص مورد نوعی همدلی و




شعر در مورد دکتر احمدی نژاد

شعر در مورد دکتر احمدی همدلی گفتگوهای مسلمان ایرانی . rss . powered by blogfa.com




شعر شاعر به نام بفرونیوز در مورد مصلی بفروئیه

جشن میلادی متفاوت در بفروئیه با شعر در مورد مصلی همدلی و هم اندیشی جمعی




اعضای گروه ماه

همدلی. همدلی شخصیت شما در موسیقی مورد علاقه تان نهفته است! من طربم؛ شعر: مولانا




برچسب :