جانستان کابلستان، رضا امیرخانی
جانمی جان! جانستان کابلستان...
سال قبل در نمایشگاه کتاب، رضا امیرخانی را جلوی انتشارات سوره مهر گیر آوردیم و کتاب «نفحات نفت»ش را دادیم تا برای مان امضا بزند. و او که مشغول گپ زدن با یکی از مخاطبان ش بود، از کتابی که در دستِ نوشتن داشت خبر داد.کتابی با موضوعِ سفرنامهِ افغانستان!. حالا پس از یک سال از آن دیدار، کتابِ جانستان کابلستان، روایت سفر به افغانستان با نشر افقبه چاپ رسیده و من آن را با شوق خوانده و چند سطری را در زیر برای شما، سیاه مشق کرده ام و جوان مرد مردمی هستند، مردم آن دیار!...
رضا امیرخانی اگر نشت نشا بنویسد یا نفحات نفت و یا سرلوحه ها که مجموعه مقالات ش است، آن را داستانی می نویسد. حالا، منِ او و بیوتن و ارمیا و ناصر ارمنی و ازبه را که جای خود دارد. و این، یعنی جانستان کابلستان دومین سفرنامهِ داستانی اش، پس از داستانِ سیستان است. و هر دو با یک سجعِ متوازن.ستان!. و این هنرمندِ متعهد با هنری خاص، در روزگاری که سفرنامه نوشتن از مقبولیت افتاده است. از سفر به افغانستان و سیستان می نویسد، آن جایی که کمتر کسی رفته و دیده و هر آنچه که دیده ایم از صدقهِ سرِ جعبه جادویی ست! عملیات انتحاری، بمب گذاری و کشتار و یا خیلی که خوش بینانه نظر کنیم از طوفان های چند روزه اش برای مان نمایه می کنند. اما امیرخانی برای مان می گوید که افغانستان پاره ای دیگر از جانِ ماست که آن سوی مرز جدا افتاده است... و آن جا پاره ی تن ست و خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روحی ای هستند به «مید این بریطانیای کبیر»!
این کتاب در نه فصل نوشته شده. از مور و تیمور که در آن امیرخانی خود را به جدّ، همان مورِ داستان مور و تیمور می داند، شروع می شود و در مشهوراتِ هرات، متواتراتِ هرات، تحریراتِ هرات، زائرِ زار و نزار مزار، بلخ؛ الخ... و تقابل با کابل ادامه می یابد. و بعدش، بریده ای می زند به نام انتخاباتیات که نگاهی دارد به چهار انتخابات حساس در سالِ سیزده، هشتاد و هشت در چهار کشورِ خاورمیانه. ایران، لبنان، عراق و افغانستان. با نگاهی که الحق و الانصاف کارشناسانه است. و تاسفا که در جایی دیگر در همین کتاب، انقلاب اسلامی را یک انقلابِ مدرن می داند و از سنت به عنوانِ خشونت یاد می کند و عجبا که آیا این سطور را هم امیرخانی نوشته! نه به دلیل آن که با عقیده اش مخالف م، بل به خاطر این که آبکی استدلال کرده! و هدف را با ابزار، غلط و یا خِلط کرده. البته خودش باز هم در همین کتاب و آن هم در فصل مشهوراتِ هرات، می گوید: « ...علی پروین، محمدرضایِ شجریان، مسعود کمیایی، حتا حاج منصور ارضی، شخصیت های سیاسی نیستند. اگر موضعِ سیاسی گرفتند، موضعی دارند غیر تخصصی. این موضعِ شان اصالتا قابل نقد نیست.» و در نهایت با فصل بلاکشِ هندوکش پایان می دهد. آن جایی که می گوید: « روبه روی حرمِ امام رضا (ع)، جانستانِ عالم می ایستیم و سلام می دهیم و برای چشمانِ بلاکشِ هندوکش، برای انسانِ ایرانِ بزرگ دعا می کنیم.»
در یک سفرنامه، نویسنده علاوه بر نوشتن این که چه کردیم و کجا رفتیم، نگاهی نیز دارد به مسایل فرهنگی، دینی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، زبانی و الخِ آن دیار. در باب سیاست، اشاره رفت که در فصلِ انتخاباتیات صحبت به میان آمده و امیرخانی در آن جا می گوید که چگونه داکتر عبدالله و کرزی، بازی را به ژنرال پترائوس آمریکایی باختند. و در باب اقتصادی نیز امیرخانی، این نظر را درباره ی افغانستان دارد «...با همه ی پس مانده گی، اما به دلیلِ فقدانِ زیر ساخت های مخلِ پیش رفت و دیوان سالاری مهار نشدنی، این احتمال وجود دارد که افغان ها با یک مدیریتِ کارآمد و عزمِ ملی، سی ساله از ما پیش بیافتند.». و همچنین نظرها دارد این رضا خانِ امیریِ ما در ابواب دیگر ،که خود شما باید خواند.
و آن حسی که اکنون من بعد از خواندن این کتاب دارم این است، که افغانستان پاره ای از تن من و تو ایرانی ست. من و تویی که هرگاه می خواهیم کسی را حقیر خطاب کنیم می گوییم افغانی. من و تویی که انسانِ افغان برای مان ارزشی ندارد و فقط به دنبال بیگاری کشیدند از آن ها هستیم و حاضریم آن ها را در کوه های بعد از پاسگاه نصرت آباد زاهدان در یک پژوی چهارصد و پنج، هر چه قدر که ماشین جا داشته باشد. ده تا، پانزده تا و یا بیست تا افغانی سوارکنیم و به عنوان نیرویِ کارِ ارزان و قانع به داخل شهرهای ایران بیاوریم و آن وقت دولت و وزارتِ محترمِ کار چنان برخوردی با این ها کنند که انگار هنوز دوره برده داری به پایان نرسیده و عده ای که دم از کرامت انسانی می زنند، اینجاست که دست شان رو می شود. و در آخر باید بدانیم که پشتون غیرت دارد... افغان حرمتِ غریب را دارد... خاک افغانستان کِش دارد... و افغانی در دیدار با من ایرانی در خاکش این گونه می گوید: «ایرانی هستید شما... بَه خیر... بَه خیر... خوش آمَده اید شما... ما از همشهری های شما خوبی زیاد دیدَه ایم.» و این گونه است که امیرخانی در بازگشت به ایران و تَرکِ افغانستان می نویسد: «هربار وقتی از سفری به ایران برمی گردم، دوست دارم سر فروبیافکنم و بر خاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تن م را جا گذاشته بودم پشت خطوطِ مرزی، خطوط بی راه و بی روحِ مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»! پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دخترِ هشت ماهه...بلاکشِ هندوکش...».
مطالب مشابه :
جانستان کابلستان، رضا امیرخانی
شاید - جانستان کابلستان، رضا امیرخانی شهید محمد بهمنی جای من رفت، شهید شد.
به احترام استاد محمد رضا شجریان
آثار استاد غلامحسین امیرخانی - به احترام استاد محمد رضا شجریان - Selected Works of Master Gholamhossein Amirkhani
محمد شمع جمع آفرینش .....
آثار استاد غلامحسین امیرخانی - محمد شمع جمع آفرینش - Selected Works of Master Gholamhossein Amirkhani
چلیپا از استاد غلامحسین امیرخانی (از نمایشگاه جدید استاد)
آثار استاد غلامحسین امیرخانی یادنامه میرزا محمد رضا کلهر – کپی سرمشقهای سر کلاس
9تحریر استاد امیرخانی از حمد
آثار استاد غلامحسین امیرخانی - 9تحریر استاد امیرخانی از حمد - Selected Works of Master Gholamhossein Amirkhani
من او.نويسنده:رضا امیرخانی
رمان «من او» نوشته رضا امیرخانی برای نویسنده آن و همچنین خوانندگان رمان فارسی از جهات
نکات کتابی - شایستگی برلبه آتشفشان بودن - بيوتن رضا امیرخانی
زمبور - نکات کتابی - شایستگی برلبه آتشفشان بودن - بيوتن رضا امیرخانی - عسل زنبورهای نیشدار
4چلیپای عربی از استاد امیرخانی
آثار استاد غلامحسین امیرخانی - 4چلیپای عربی از استاد امیرخانی - Selected Works of Master Gholamhossein Amirkhani
...و دوباره رضا امیرخانی
بسم الله. چند روز پیش رضا امیرخانی به کافه خبر آمد و با خبرنگاران روزنامه و سایت خبر گفت و گو
برچسب :
محمد رضا امیرخانی