شيخيه، بستر پيدايش بابيت و بهائيت
شيخيه، بستر پيدايش بابيت و بهائيت<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
شيخيه
فرقه شيخيه، براساس تعاليم عالم شيعى، شيخ احمد احسائى، در نيمه اول قرن سيزدهم به وجود آمد. پيروان اين فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، كربلا، قطيف، بحرين و بعضى از شهرهاى ايران بودند.۱
اساس اين مذهب، مبتنى بر تركيب (تعبيرات فلسفى قديم) متأثر از آثار سهروردى با اخبار آل محمد صلى الله عليه وآله است.(2) آموزههاى ويژه بنيانگذار اين فرقه، غير از آن كه مايه انشعاب داخلى فرقه شد؛ زمينه ساز پيدايش دو فرقه منحرف (بابيت) و (بهائيت) نيز گرديد.
نام ديگر اين گروه (كشفيه) است. كشفيه، كنايه از كشف و الهامى است كه رهبران اين فرقه، براى خود قائل بودند. مدعى جانشينى شيخ، فردى به نام (سيد كاظم رشتى) بود. وى در خصوص نام گذارى شيخيه به (كشفيه) مىنويسد:
)خداوند سبحان، حجاب جهل و كورى دين را از بصيرتها و چشمهاى ايشان برداشته و ظلمت شك و ريب را از قلوب و ضماير آنها برطرف كرده است).۳
اين فرقه به (پايين سرى) - در مقابل (بالاسرى) - نيز ناميده شده است. علّت نامگذارى آن ممنوع دانستن زيارت و اقامه نماز در بالاسر قبر امام معصومعليه السلام است كه مخالفان، آنان را (پايين سرى) مىخواندند.
شيخ احمداحسايى
شناخت شيخيه، با شناسايى (شيخ احمد) گره خورده است؛ چه اين كه شيخيه، به او منسوباند و اساس تعاليم خود را، از او گرفتهاند. مشرب و سيره شيخ احمد، دامنه تأثير او را به پس از حياتش رسانده، و تحولاتى را در تاريخ اماميه - از قرن سيزده به بعد - به بار آورده است. از اين رو، دانستن شرح حال او(4) و ذكر ويژگىهاى علمى و عملى وى، ضرورت دارد.
شيخ احمد، مشهور به (احسايى)؛ فرزند زين الدين بن ابراهيم است كه در رجب 1166 به دنيا آمد و در ذيقعده سال 1241 به ديار باقى شتافت. وى را (عالم)، (حكيم) و (فقيه) نامدارى خواندهاند كه با اظهار بعضى از عقايد و برداشتهاى فلسفى - عرفانى، مخالفت عدهاى از فقيهان و متكلمان را برانگيخت تا جايى كه برخى به (كفر) او شهادت دادند.
زادگاه شيخ احمد احسايى، روستاى (مُطَيرِفى) واقع در منطقه (احساء) در شرق عربستان است. به گفته احسايى، سابقه تشيع در نياكان وى، به جدّ چهارم او (داغر) باز مىگردد. (داغر)، نخستين كس از خاندان او بود كه باديهنشينى را رها كرد و در (مطيرفى) اقامت گزيد.(5) وى پس از مهاجرت، به تشيع گرويد و نسل او همگى بر اين مذهب بودند.
دوران كودكى
شيخ احمد احسايى، در ذكر وقايع دوران كودكىخود، از چند حادثه طبيعى و سياسى ياد مىكند كه در سرزمينشان رخ داده و او را سخت به انديشه درناپايدارى دنيا، وا داشته بود.۶
خاندان او، مانند ديگر مردم ديارشان، به سب دورى از شهر و نداشتن فردى عالم در ميان خود، از معرفت احكام دين بى بهره بودند. او خود مى گويد:
) اهل منطقه ما به غفلت گرد هم مىآمدند و به لهو و طرب سرگرم مىشدند و من در عين خردسالى، به سيره آنان دلبستگى زيادى داشتم؛ تا آن كه خداوند خواست كه مرا از آن حالات رهايى بخشد).۷
دوران تحصيل و رؤياهاى احسايى
روزى يكى از خويشاوندان شيخ احمد، نزد او از علم نحو نام برد و گفت: كسى كه (نحو) نداند، به معرفت شعر راه نمىيابد. اين سخن، شوق آموختن را در وى برانگيخت. پدرش از عزم او آگاه شده، وى را به روستاى (قُرَين) در (يك فرسنگى زادگاهش) نزد يكى از خويشاوندان (به نام شيخ محمد بن شيخ محسن) فرستاد و احسايى، مقدمات ادبيات عرب را، از او فرا گرفت.
شيخ احمد، از رؤيايى در ايام تحصيل خود ياد مىكند كه در آن، شخصى تفسير عميقى از دو آيه قرآن به او ارائه كرده بود:
)اين رؤيا، مرا از دنيا و آن درسى كه مىخواندم، روىگردان ساخت. از زبان هيچبزرگى كه به مجلس او مىرفتم، نظير سخنان آن مرد را نشنيده بودم و از آن پس تنها تنم، در ميان مردم بود).۸
اين حالت، سرآغاز تحوّلى معنوى، در زندگى احسايى بود كه رؤياهاى الهام بخش ديگرى را در پى آورد! او يك سلسله از اين رؤياها را براى فرزندش، بازگو كرده است:
)پس از آن كه به دلالت يكى از رؤياها، به عبادت و انديشه بسيار پرداخته است، پاسخ مسائل خود را در خواب از ائمه اطهارعليهم السلام دريافت مىداشته و در بيدارى به درستى و مطابقت آن پاسخها با احاديث پى مىبرده است).۹
گزارش احسايى، جنبههاى بارزى از مشرب او را نشان مىدهد كه نوعى گرايش به (باطن شريعت) و تأكيد بر مرتبه (قدسى امام) است. همين گرايش، موجب برداشت ويژه او، نسبت به بعضى از مفاهيم دينى گرديده، وى حتى پاى استدلال را بست و بدون اقامه دليل، ادعاهاى خويش را نشر داد؛ چنان كه در هنگام مباحث علمى، هرگاه بر آراى وى ايرادى وارد مىشد، مىگفت: (در طريق من مكاشفه و شهود است نه برهان و استدلال)۱۰
بديهى است كه چنين طرز تلقّى، خطرناك بوده و جايگاهى در ارائه نظريات علمى نخواهد داشت و چه بسا سر از شرك و كفر درآورد. به عنوان مثال، حكيم متألّه حاجى سبزوارى در حواشى بحث (اصالت وجود) مىنويسد:
)از معاصران ما، برخى قواعد حكمت را قبول ندارند و به (اصالت وجود و ماهيت) قائل شدند و در بعضى از تأليفات آوردهاند: (وجود)، منشأ كارهاى خير و (ماهيت)، منشأ كارهاى شر است و همه اين آثار، اصيلاند. پس منشأ صدور آنها، به طريق اولى اصيل خواهد بود؛ در حالى كه شرّ، عدم ملكه است و علّة العدم، عدم و ماهيت اعتبارى را توليد مىكند(
علاّمه حسن زاده آملى در تعليقه بر اين سخن، آورده است:
)شيخ احمد احسايى كه قائل به اصالت وجود و ماهيت است و قواعد فلسفى را معتبر نمىداند، بدون آن كه متوجه باشد، در گرداب ثنويت افتاده است كه قائل به يزدان و اهريمن هستند و سهمى از توحيد ندارند...).۱۱
سفرهاى گوناگون و پىدرپى
احسايى، در پى شيوع بيمارى طاعون، در عراق، به وطنش (احساء) بازگشت و پس از اقامتى چهار ساله، در سال 1212 ه. ق رهسپار عتبات شد. در بازگشت، بعد از مدتى اقامت در بصره، به (ذورق) در نزديكى بصره رفت و تا سال 1216 ه. ق در آن جا ماند. پس از آن نيز تا 1221 ه. ق چندين بار به طور موقّت در بصره و روستاهاى اطراف آن اقامت داشت. در اين سال به عتبات رفت و از آنجا عازم زيارت مشهد رضوى شد و بين راه، در يزد توقفى كرد. اهل يزد، از او استقبال گرمى به عمل آوردند و وى به اصرار ايشان، پس از بازگشت از مشهد، در يزد مقيم شد.۱۲
در اين زمان كه آوازه احسايى در ايران پيچيده بود، فتحعلى شاه قاجار،(13) باب نامه نگارى را با او گشود و از وى براى ملاقات در تهران، دعوت به عمل آورد.(14) احسايى براى آن كه دعوت شاه را نپذيرد، بهانه مىآورد تا آن كه شاه در نامهاى ديگر، بدو نوشت كه آمدنش به يزد با قشون بسيار، تهديدى براى ارزاق مردم آن جا خواهد بود و بار ديگر خواستار آمدن احسايى به تهران شد. وى بالاخره به تهران رفت ولى اصرار شاه را مبنى بر مقيم شدن در تهران نپذيرفت و در سال 1223 ه. ق به همراه خانوادهاش به يزد بازگشت.
احسايى در سال 1229 ه. ق در راه زيارت عتبات، به كرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمد على ميرزاى دولت شاه (حاكم كرمانشاه) روبهرو گشت. حاكم اصرار به ملاقات وى، در كرمانشاه داشت و با تعهّدى كه در مورد تدارك سفر هر ساله او به عتبات داد، وى را به اقامت راضى كرد. اين اقامت در كرمانشاه - به جز سفرى دو ساله به حج و عتبات - حدود ده سال به طول كشيد. سپس به مشهد، يزد، اصفهان و كرمانشاه رفت و پس از يك سال اقامت در كرمانشاه، رهسپار عتبات شد و چندى بعد آن جا را نيز به عزم مكه ترك كرد؛ اما در دو منزلى مدينه، درگذشت و در قبرستان بقيع، دفن گرديد.۱۵
مقام علمى و اجازه روايت
شيخ احمد تا بيست سالگى در (احساء) علوم دينى متداول را فرا گرفت؛ اما جز درس آغازين او، از زندگى تحصيلى وى چيزى در دسترس نيست، لذا برخى بر اين عقيدهاند: وى در مراحل بعد، استاد خاصى نداشت و استفادههاى او، از مجالس درس عالمان، تحصيل به معناى متعارف نبود. به ويژه آن كه او در جايى از آثارش، به كسى به عنوان استاد، استناد نكرده است.۱۶
البته مهاجرت او به كربلا و نجف و حضور در درس استادان بزرگ و كسب اجازه روايت، نشانگر حضور تحصيلى او است؛ گرچه مدت آن كم بوده است.
احسايى در سال 1186 ه. ق ، مقارن با آشوبهاى ناشى از حملات عبدالعزيز حاكم سعودى به »احساء«، به كربلا و نجف مهاجرت كرد و در درس عالمانى چون سيدمهدى بحرالعلوم و آقامحمدباقر وحيد بهبهانى، حضور يافت و مورد توجه آنان قرار گرفت.
وى در مدمت اقامت در عتبات، اجازههاى متعدد روايى، از مشاهير عالمان دريافت كرد. حسين على محفوظ مجموعهاى از اين اجازهها را - كه حاوى آگاهىهاى سودمند رجالى است - جداگانه انتشار داده است. يكى از كسانى كه به احسايى، اجازه روايت داده است، شيخجعفر كاشفالغطا است. او براساس دو اثرى كه از احسايى، در فقه وعقايد ديده بود، مقام علمى وى را در اجازهاش ستوده است.۱۷
ديگر مشايخ اجازه احسايى عبارت اند از: سيدمهدى بحرالعلوم، ميرزا محمدمهدى شهرستانى، آقا سيد على طباطبايى (معروف به صاحب رياض)، شيخ احمد بحرانىدهستانى، شيخ موسى فرزند شيخ جعفر كاشف الغطاء، شيخ حسين آل عصفور و برادر او شيخ احمد.18
از آثار به جاى مانده احسايى، برمىآيد كه وى علاوه بر فقه و ديگر علوم دينى متداول، در فلسفه تبحّر داشته و به دانشهاى گوناگون، مانند رياضيات، طبيعيات قديم و علوم غريبه، (علم حروف، اعداد و طلسمات) نيز آگاه بوده است. تعابيرى كه مشايخ اجازهاش، درباره او به كار بردهاند، از دانش گسترده وى در فقه و حديث، حكايت مىكند.
شاگردان و دريافت كنندگان اجازه از احسايى
براى شناخت فرقه شيخيه و انشعابهاى به وجود آمده در آن، آشنايى با شاگردان احسايى ضرورى است. البته ما در اين جا در صدد برشمردن همه شاگردان وى نيستيم؛ چنان كه در صدد بيان همه اساتيد وى نبوديم.
پی نوشت :
1- ر.ك: معجم الفرق الاسلاميه، شريف يحيى الأمين، ص 149.
2- فرهنگ فرقههاى اسلامى، دكتر محمد جواد مشكور، با مقدمه و توضيحات، كاظم مديرشانهچى، ص 266.
3- دليل المتحيرين، سيدكاظم رشتى، ص 11 - 10.
4- منابع عمده شرح حال شيخ احمد احسايى عبارت است از:
الف) رسالهاى كوتاه كه وى به درخواست فرزند بزرگش محمد تقى نگاشته و در آن از سالهاى نخست زندگى و احوال درونى خود گفته است.
ب) اثرى است از فرزندش شيخ عبدالله.
بخشهايى از كتاب (دليل المتحيرين) شاگرد و مدعى جانشينى او سيد كاظم رشتى كه حاوى مطالبى است افزون بر دو مأخذ پيشين.
در اين گفتار، بخشهايى از مقاله آقاى زينالعابدين ابراهيمى كه در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ذيل احسايى با استناد به مدارك و منابع مذكور آمده، استفاده شده است، چنان كه مصادر ديگر هم مورد توجه قرار گرفت.
5- ميان (داغر) و پدرش رمضان، نزاعى درگرفت و (داغر) منطقه زندگى پدر را ترك گفت و در مطيرفى (يكى از روستاهاى احساء) سكونت گزيد. اجداد شيخ احمد، تا داغر چنين است: احمد بن زين الدين بن ابراهيم بن صقر بن ابراهيم بن داغر. ر.ك: شيخىگرى بابىگرى از نظر فلسفه، تاريخ و اجتماع، مرتضى مدرّس چهاردهى، ص 7.
6- ر.ك: شرح احوال شيخ احمد احسايى، عبدالله احسايى، ترجمه محمد طاهر كرمانى، كرمان، سال 1387 ه ق، ص 134 - 133.
7- همان، ص 134.
8- همان، ص 136 - 134.
9- همان، ص 141 - 139.
10- ر.ك: قصص العلماء، تنكابنى، ص 35.
11- ر.ك: شرح منظومه سبزوارى، ج 2، ص 65.
12- شرح احوال شيخ احمد احسايى، همان، ص 23 - 19.
13- وى از سال 1212 تا 1250 ه ق سلطنت كرد.
14- براى متن يكى از نامهها ر.ك: فهرست كتاب مشايخ عظام، همان، ص 166.
15- شرح احوال شيخ احمد احسايى، همان، ص 40 - 26.
16- دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 662.
17- همان، ص 663 به نقل از: اجازات الشيخ احمد الأحسايى، حسين على محفوظ، صص 40 - 37، نجف، 1390 ق / 1971 م.
18- همان، به نقل از: انوار البدرين، على بحرانى، به كوشش محمد على طبسى، نجف، 1377 ه ق، ص 407 - 406؛ (چند اجازه)، احمد احسايى، ص 1 و 7 2؛ دليل المتحيرين، سيد كاظم رشتى، صص 55 - 51.
پديد آورنده : عزّ الدين رضانژاد
مطالب مشابه :
لباس مجلسی ساده و شیک
ღ♥ღღکــویــــ ر سـبــ ــز لباس مجلسی ساده و شیک
شيخيه، بستر پيدايش بابيت و بهائيت
دسترسی سریع و آسان به بخش های ویژه وبلاگ ظهور مهر
یه سفر سه نفره(سفرنامه 5 استان اصفهان چهار محال بختياري خوزستان بوشهر کهکيلويه و بوير احمد)
محلي در حال رقصيدن بودن به عزيزيم گفتم ببين هي بهت ميگفتم برام لباس لباس مجلسی شیک و
رمان جدال پرتمنا 8
برای همین هم جین تنگ سورمه ای انتخاب کردم همراه یه تاپ ساده ولی شیک سب و گل ها رنگ و لباس
رمان ماتیسا 16
موهام رو از بالا سفت بستم تا نیاد پایین و با لباس جلوم سب شد. دسته مجلسی خیلی شیک
برچسب :
لباس مجلسی شیک سب