در استانبول چه گذشت؟

 

سلام به همه

ممنونم ازدوستان عزیز و صبور من و چی نپوشیم که در 15 روز اخیر منتظر من موندند و من رو از مهر و محبتشون بی بهره نگذاشتند.

 من نمی تونم محبت و صبوری شما رو جبران کنم، اما حس می کنم کوچکترین کاری که از دستم بر میاد اینه که با نوشتن یک سفرنامه کوتاه یا بهتر بگم مشاهده نامه با تم آراستگی و استایل یا همون فشن نامه (!) براتون کمی از سفرم تعریف کنم.

 

سفر 15 روزه من به استانبول در دو بخش کاری و غیر کاری انجام شد. 10 روز اول که مخلوطی بود از کار و گذروندن یک دوره کاری و دادن 5 تا امتحان سخت رو من در استانبول تنها بودم و روزهام اینجوری می گذشت که صبح زود پا می شدم، آماده می شدم و صبحانه می خوردم و وارد جلسات می شدم و 6 بعد از ظهر پس از اتمام جلسات با کوله باری از مشق (!!) یا همون تکالیف انجام دادنی به شکل مقالات خوندنی و پروژه های فردی و گروهی و ... بر می گشتم به اتاقم در هتل که تا حدود ساعت 2-3 صبح اونها رو انجام بدم و برای روز بعد آماده شم! اینجوری بود که با داشتن اینترنت سرعت خفن و بدون محدودیت هتل و 2-3 جور وسیله الکترونیکی که همراهم داشتم، نا و رمق و وقتی برای رسیدگی به وبلاگ نمونده بود و مجبور شدم به گذاشتن چند تا پست کوتاه در اینستاگرام اکتفا کنم و هنوز هم با نهایت شرمندگی 50 تا سوال پاسخ نداده از پست قبل دارم.

 

بخش دوم سفر یا 5 روز آخر همسرم همراهم شد و این روزها رو صرف استراحت نسبی و تفریح/گردش/خرید کردیم. چون استانبول جزو شهرهاییه که از مراکز کوچک مد دنیا محسوب می شه و همین طور مردمش به خاطر همسایگی و هم دینی با فرهنگ ما تشابهاتی دارند، تصمیم گرفتم براتون از مشاهداتم چیزهایی بگم.

 

اول از همه عرض کنم که چتری های من بسیار پیروزمندانه موفق شدند یک تنه من رو در این سفر بدبخت کنند! یعنی یه چیزی می گم و یه چیزی می شنوید! باید قیافه من رو 6 صبح توی حموم هتل در حال سشوار کشیدن صدباره چتری های بی شعورم می دیدید!!! مهمترین دستاورد من از این سفر این بود که خودم بفهمم و به شما هم عرض کنم که چتری و مدل موهای خورد و لِیِر در هوای مرطوب می شه قاتل روح و روان و وقت شما! یعنی موهای لخت و صاف و نرم من در استانبول تبدیل شده بود به پنبه هایی شل و بی جون و آویزون وبسیار ضایع!

 

حالا درسی از خانمهای این شهر: موهای خانمها همه و همه یکدست بلند بود. یعنی اصلا مدل خورد و چتری و غیره وجود نداشت. اونهایی که موهای صاف یا فرِ خوش فرم داشتند موهاشون رو کاملا طبیعی دورشون می ریختند و اونهایی که موهاشون ذاتا مجعد یا وز یا نامرتب بود به کمک روشهایی که در آرایشگاهها متداوله، به خصوص صافی ژاپنی، موهاشون رو صافِ صافِ صافِ خط کشی می کردند. این از موها... در ضمن موهای همه باز بود. یک نکته هم که به چشم من اومد این بود که اکثرا موهاشون از موهای ما بلند تر بود. یعنی اکثر خانمهای ایرانی موهاشون حداکثر تا پایین کتفه حدودا ولی اینجا غالبا قد موها در فاصله بین کتف و کمر بود.

 

رنگ موها اکثرا طبیعی بود و از مشکی تا قهوه ای های روشن و تیره همراه با هایلایت های خیلی محو بود. اتفاقا می شد خانمهای ایرانی توریست رو از رنگهای زرد و خردلی تابلوی موهاشون و اینکه اعتماد به نفس باز گذاشتن موهاشون رو نداشتند و اکثرا موها توی کلیپس بود، مثل همه جای دیگه دنیا شناخت.

 

نکته دیگه در سبک لباس پوشیدن خانمهای استانبول بود که بسیار ساده پوش بودند و در این روزهای زمستونی به صورت متحدالشکل اکثرا یک شلوار جین تقریبا چسبون پوشیده بودند همراه با پولیور رنگی و بوتهای بلند ساده (تا زانو یا تا وسط ساق) که روی شلوارشون کشیده بودند. روی این ترکیب بعضی ها کاپشن یا کت چسبون که تا بالا یا اواسط باسن بود می پوشیدند که البته در ایران قابل اجرا نیست و گروه دیگه ای پالتو یا کاپشن بلند که تا زانو یا بالاتر از اون می رسید. جنس بوتها اغلب چرم بود و جیر و ورنی تقریبا دیده نمی شد. بوتها اکثرا تخت یا با پاشنه 3-5 سانتی بود و بوتهای خیلی تابلو و عجیب غریب زیاد استفاده نمی شد.

 

 

شال و کلاه معمولا شبها استفاده می شد. اما نکته جالب اینکه خانمهای استانبول معمولا شالها و کلاههای ساده بافتنی استفاده می کردند و این شال های رنگی یا کلاههای پف دار مدل کج و صاف و مثل در قابلمه و منگوله دار و... اصلا استفاده نمی شد. کلاه ساده بافتنی بی لبه، موهای باز بلند از زیرش پخش و زیرش هم شال ساده.

 

مهمترین لباسی که در خیابون دیده می شد و تهران کمتر دیده می شه، کاپشن بلند پف پفی البته با کمر جمع بود که به دلیل سرمای اونجا تنها گزینه ایه که جواب می ده و از تنوع رنگی و جنسی و مدلی اش در مغازه ها سرگیجه می گرفتم!

 

 

همین جا بگم که دوستانی که اهل خریدن لباسهایی با مارک مثلا زارا یا منگو و مشابهشون در تهران هستند، بدونن و آگاه باشند که به شدت سرشون داره کلاه می ره. من یکی از این کاپشنها رو در منگوی هایپر استار در تهران از اول فصل نشون کرده بودم، قیمتش 800 هزار تومن بود که نخریدم! دقیقا قبل از سفرم رفتم دیدم در حراج که به شدت آف خورده بود گذاشته بودند 530 هزار تومن ولی بازهم نخریدم و بالاخره دقیقا همون مدل رو (با مطابقت سریال کد) از استانبول و منگوی خیابون استقلال خریدم 300 هزار تومن که واقعا هم کیفیت خوبی داره و بسیار گرمه (من وحشتناک سرمایی هستم) و توش پرشده از پر غازه! یعنی اگر فقط کمی معتقد بودم، دیگه مطمئن شدم که هرگز نباید این طور مارکها رو از ایران خرید. می شه لباس ایرانی با کیفیت مناسب از ایران تهیه کرد یا در سفرهای خارجی این نوع لباسها رو خریداری کرد. اما امان از انصاف مغازه دارهای ایرانی....

 

خلاصه جونم براتون بگه که حسابی دلم براتون تنگ شد. امیدوارم این فشن نامه کوتاه رو به عنوان سوغاتی از من بپذیرید و اینکه به زودی سورپریز جالبی براتون دارم. منتظر باشید.

 

 پی نوشت:

من بخش نظرات این پست رو نمی بندم چون دلم براتون تنگ شده. اما هنوز 50 سوال امانت از قبل دستم دارم. می شه فعلا سوال جدید نپرسید تا اونها رو پاسخ بدم؟ مرسی!

 

پی نوشت 2:

من سوال دوستانی که به خواهش من بی توجهی کردند رو پاسخ نمی دم.


مطالب مشابه :


متفرقه در مورد استانبول

متفرقه در مورد استانبول. برندها هم 50 تا 70 درصد off خورده بودند با اینکه الان تو فصل حراج نبود.




حراج آنتالیا به‌خاطر ایرانی‌ها!

93» این، یک پیام آشناست که این روزها زیاد روی صفحه‌ تلفن همراه، در فصل شلوغی سفر حراج




در استانبول چه گذشت؟

یعنی موهای لخت و صاف و نرم من در استانبول در تهران از اول فصل در حراج که




سفر به آنتالیا

سفر ارزان به استانبول کمرو انکارا در با توجه به فصل تابستون ، هواش




سفربه استانبول

(پشت ایستگاه اتوبوسه،در فصل تابستون در استانبول به غیر بلیط را حراج میگزارند




اقتصاد در زندگی روزمره (اصل عرضه و تقاضا)

مثلاً در شروع یک فصل چون تقاضا لباس در پایان فصل‌ها حراج می به استانبول




سفرنامه ترکیه زمینی-روز پنجم

در استانبول به لطف فستیوال همه جا حراج خورده بود و لباس های فصل رو با قیمت خیلی




پیروزی های پی در پی رئال مادرید

در استانبول گالاتاسرای در بیستمین برد رئال در فصل جاری لیگا به ثبت را به حراج




برچسب :