خلاصه قسمت نهم جومونگ (خلاصه قسمت 9 سریال جومانگ)

هه مو سو اول كار يه كم به قول ماها كلاس كار را نشون جومانگ مي ده و شروع مي كنه به اجراي حركات رزمي با شمشير كه جومانگ زره اش مي ره كه يه ادم كور اين همه با شمشير كار مي كنه

PardisFun.Com

بعد كه كلاس اوليه كار را پياده مي كنه به جومانگ مي گه بيا بشين روبروي من ببينم پسر جون...و بعد يه دستي به سر و گوشش مي كشه و مي گه تو خيلي سوسولي بچه جون و دستات مثل دخترا مي مونه بايد يه كم خودتو قوي كني و خلاصه كلي تيكه بهش مي ندازه

PardisFun.Com

بعد به جومانگ مي گه پشتت را بكن به من و با دستاش يه انرژيي به جومانگ منتقل مي كنه و يه دفعه جومانگ بيهوش مي شه

PardisFun.Com

PardisFun.Com

زندانبان كه مي ياد مي بينه جومانگ بيهوش افتاده رو زمين خيلي هول مي كنه و هي مي گه چي كارش كردي بچه مردم را

PardisFun.Com

اون ور ماجرا توي قصر اين نوكر داسو براش خبر مي ياره كه جومانگ در زندان قصر مخفي شده و اونجا چند تا سرباز بيشتر نداره و مي تونيم بكشيمش و خلاصه برنامه يه حمله به سوي زندان غار و كشتن جومانگ را مي ريزن

PardisFun.Com

يومي يول هم به نخست وزير مي گه من طي مكاشفاتي كه با خدايان كردم بهم گفتن كه بايد اجازه بديم شاه و هه مو سو همديگر را ببينن !!! كه وزير عصبي مي شه و هي شروع مي كنه به چرت و پرت گفتن كه يومي يول مي گه اين خواست خدايانه و ما نمي تونيم كاري كنيم.

PardisFun.Com

جومانگ كه براي هواخوري به بيرون زندان اومده با اون 3 تا دزد كه حالا ديگه برادر صداش مي كنن حال و احوال مي كنه و با اون يه دنده هه يه دعواي درست و حسابي هم مي كنه در واقع يه مبارزه

PardisFun.Com

وقتي با زندانبان به سلول بر مي گرده مي گه نمي دونم چي شده كه احساس مي كنم يه زور اضافي تو بازوهام دارم و هي مشتش را گره مي كنه و به در و ديوار مي زنه

PardisFun.Com

يوهوا كه شب هنگام در قصر به ياد جومانگ با خودش خلوت كرده نظر شاه كه داره از اون دور و ور رد مي شه را جلب مي كنه و شاه به اين بهونه هم كه شده براي اولين بار بعد از اخراج جومانگ از قصر به اتاق يوهوا مي ره

PardisFun.Com

خبرگزاري ها خبر مي يارن كه شاه به اتاق يوهوا رفته كه خون ملكه به جوش مي ياد

PardisFun.Com

دو شاهزاده هم با كلي سرباز به محل زندان غار رسيدن و دارن آماده حمله به جومانگ مي شن

PardisFun.Com

شاه كه قرار بود به زندان غار بره آماده حركت مي شه كه يومي يول مي گه منم مي يام كه شاه بهش مي گه چطور ممكنه كاهن بزرگ بويو ندونه جايي در بويو بوده منظورش زندان غاره

PardisFun.Com

اين دو تا هم غافل از همه جا مشغول تمرين خودشون هستن كه يك دفعه هه مو سو مي گه جومانگ 15 نفر دارن به اينجا مي يان (نابينا به اين باحالي ديده بودين دقيقا عدد را مي گه)

PardisFun.Com

و مهاجمين براي حمله به غار رسيدن و مي خوان جومانگ را بكشن كه جومانگ و استادش رزم نماياني مي كنن و موفق به فرار مي شن

PardisFun.Com

PardisFun.Com


ولي اون نانجيب ها دنبالشون مي كنن و داسو هه مو سو را بد رقم زخمي مي كنه ولي دمش گرم هه مو سو هم يه زخم كاري به اون مي زنه و فرار مي كنه

PardisFun.Com

جومانگ زير بغل هه مو سو را مي گيره و يه جايي قايم مي شن تا اونا برن و خوشبختانه اونا مي رن و جومانگ هم استاد را بر مي داره تا ببره يه جايي و درمونش كنه.
هه مو سو هم هي بهش مي گه تو برو منو رها كن و الا خودت هم گير مي افتي كه جومانگ خيلي عصبي مي شه و مي گه اگه بميرم هم تو را با خودم مي برم

PardisFun.Com

اين تنه لش هم داره از درد به خودش مي پيچه ولي دستور مي ده كه محوطه زندان را مرتب كنن و هيچ اثري از كارشون به جا نزارن

PardisFun.Com

شاه كه حالا ديگه بعد از كلي كالسكه سواري به محوطه زندان غار رسيده مي گم مي خوام داخل را ببينم كه فرمانده ارتش مي گه اينجا يه اتفاقي افتاده و خيلي نا امنه ولي شاه داد مي زنه و مي گه من بايد داخل را ببينم

PardisFun.Com

بعله مي ياد مي بينه همه را كشتن و خورد كردن و رفتن انگاري خدايان هواي يو مي يول را داشتن و الا الان كارش تموم بود.

PardisFun.Com

ملكه تا مي فهمه اونا نتونستن جومانگ را بكشن و به جاش پسر خودش زخم كاري خورده خونش جوش مي ياد و جيغ و داد كنان به اتاق داسو مي ياد.

PardisFun.Com

رييس ارتش يه شاه خبر مي ده كه اونا هيچ اثري از خودشون به جا نزاشتن كه ما بفهميم اونا كي هستن و چه قصدي داشتن؟؟ كه شاه مي گه اگه نفهمي اونا كين مي كشمت

PardisFun.Com

اينا هم از خطري كه از بيخ گوششون گذشته حرف مي زنن و هر دو هم فكر مي كنن كه كشتار كار اون يكي بوده كه تا مي فهمن كار اونا نيس مي گن يعني كي مي تونسته اين كار را بكنه

 

PardisFun.Com

دو چي هم كه هوس يه عشق و حال اساسي زده به سرش اون دوس دختر جومانگ كه براش كار مي كنه را مي ياره و مي گه تو واقعا پزشكي بلدي؟؟ من نمي دونستم و الا تا حالا خيلي ازت استفاده مي كردم و خلاصه به بهانه كمر درد اونو مي كشه تو بغل خودش و......

 

PardisFun.Com

PardisFun.Com

PardisFun.Com

دختره از اتاق ميي ياد بيرون كه يكي جلوي دهنش را مي گيره مي ياد جيغ بزنه كه مي بينه جومانگه.
جومانگ بهش مي گه من به كمكت احتياج دارم بايد بياي كسي را درمان كني و.....

PardisFun.Com

و اونو به كلبه اي در يك كوهستان كه هه مو سو را اونجا مخفي كرده مي بره و اون هم شروع به كار مي كنه تا اونو درمون كنه

PardisFun.Com

اول كه ملكه و اينا نمي زارن شاه بفهمه و گند كار در بياد ولي بلاخره شاه مي فهمه و به اتاق داسو مي ياد و مي گه چه خبره چي شده چرا به من نگفتين كه اونا هم مي گن تو شكار اينطوري شده و فك نمي كردن كه اينقدر ها حاد باشه شاه هم مي گه سريع يومي يول را خبر كنن

PardisFun.Com

از اون طرف اون دختره چن جلسه مي ياد و زخم هه مو سو را كمي بهتر مي كنه

PardisFun.Com

يومي يول مي ياد و با خدايان ارتباط برقرار مي كنه و خلاصه زخم را خوب مي كنه (خيلي عجيبه ها يه كاهن مي تونه اين همه كار بكنه كاش ما هم تو ايران از اينا داشتيم)

PardisFun.Com

يومي يول به شاه مي گه اون الان هوش مي ياد مي تونين برين پيشش!!

PardisFun.Com

و به وزير مي گه اون زخم مال شكار نيس اون زخم مال شمشيره

PardisFun.Com

اون دو هم شازده كوچيكه را صدا مي كنن و مي گن جريان را بگو و الا به شاه مي گيم و اله مي كنيم و بله مي كنيم كه اونم دست را تو مي ره و جريان را كامل مي گه

PardisFun.Com

مامور بانو سوسونو هم خبر مي ياره كه جاي جومانگ را پيدا كرده

PardisFun.Com

اينا هم مشغول درست كردن دارو براي هه مو سو هستن و كماكان بين خودشون جنگ و درگيري دارن كه با جومانگ بمون براشون سود داره يا برن

pfgc2wosyf6sp0l369bx.jpg

سوسونو به ديدن جومانگ مي ياد كه اول جومانگ مي ترسه ولي اون مي گه نترس من فقط اومدم ازت تشكر كنم و اگه بخواي به گروه تجاريمون ببرمت كه جومانگ كلي كلاس مي زاره و درخواستش را رد مي كنه

PardisFun.Com

اين بار ديگه سوسونو تو دام عشق و عاشقي مي افته و دلش مي خواد كه جومانگ باهاش بياد ولي مي گن گهي پشت به زينو گهي زين به پشت

PardisFun.Com

جومانگ با خودش خلوت كرده و به ماجراهاي پيش اومده فكر مي كنه

PardisFun.Com

كه مي بينه هه مو سو هوش اومده و مي ياد پيش اون و مي شينن كلي با هم درد دل مي كنن.
جومانگ از نابرادريهاش و دشمني اونا مي گه و اينكه پرنش بويو هست و شاه گيو وا هست و.....
هه مو سو هم از زني كه دوستش داشته مي گه و اينكه نتونسته ازش نگهداري كنه و الان عذاب مي كشه و.....

PardisFun.Com

و روي اين موضوع كه آيا هه مو سو مي فهمه جومانگ پسرش هست يا نه سريال تموم مي شه و بايد منتظر بمونيم ببينيم ايا مي فهمن كه پدر و پسر هستن يا نه!!!!!!!

PardisFun.Com


مطالب مشابه :


دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ

سایت رسمی افسانه جومونگ - دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ -




خلاصه قسمت اول:::: جومونگ 3

خلاصه قسمت اول:::: جومونگ 3 . ابتدای سریال پادشاه دائه موسین ( موهیول )




سانسورهای قسمت دوم جومونگ

سایت رسمی سریال جومونگ - سانسورهای قسمت دوم جومونگ ( جومونگ) خلاصه قسمت اول سریال جومانگ




خلاصه قسمت هشتم جومونگ (قسمت 8 سریال جومانگ)

خلاصه قسمت هشتم جومونگ (قسمت 8 سریال جومانگ) عکس سوسونو بازیگر نقش اول زن سریال جومونگ




خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ

در این سریال جومونگ وقتی متوجه میشه که برادران ناتنیش قصد کشتن و از صحنه خارج کردن او را




خلاصه قسمت اول سریال جومانگ (jumong)

افسانه جومونگ 1-2-3-4 سرزمین بادها - خلاصه قسمت اول سریال جومانگ (jumong) - افسانه جومونگ - سرزمین




حذفیات قسمت بیست و دوم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اول سریال جومانگ (خلاصه جومونگ) خلاصه قسمت نهن سریال جومونگ(قسمت 9 جومانگ)




خلاصه قسمت نهم جومونگ (خلاصه قسمت 9 سریال جومانگ)

خلاصه قسمت اول سریال جومانگ (خلاصه جومونگ) خلاصه قسمت نهن سریال جومونگ(قسمت 9 جومانگ)




برچسب :