شعری زیبا از بازی استقلال در برابر راه آهن

گزارش بازی استقلال در برابر راه آهن در قالب شعری بسیار زیبا و با معنی

پیشنهاد میکنم حتما تا آخرش بخونید. گزارشی از بازی در قالب شعر اومده.

کارزار بیست به ربع صد این آبیان همچو گرگ سراسر اراده، مسلح بپولاد سرد
*وحید دلاور به قلعه نگهبان یمین را سپردی به پژمان گیو میان را گرفته مهار مجتبای همان مرد برزیل جان واریو حسین آن کماندار زاغ دلیر چو خسرو نهادی بر بال راست جلوتر سیاوش یل پر هنر که آرش هنر را بکردی تمام به پیروز سفارش نمودی که هان که اینک مجال نبردست و شور به خونسردی و جهد و زور نبرد ************ به سوت مهین داور این نبرد دقایق چه زود آمدند و ببار به یک ضرب آزاد جان واریو به هجده قدم تیم آبی نمودی ورود به یک دم چنان ضربه ای سازکرد ********** نتیجه همی گشته بود یک به هیچ بترفند زارع یل آزموده بهوش امید از تن تیم آبی برفت سکوتی گرفت صحنه کارو ساز دی لنگیان شد خنک زین سبب به انگشت گشتی امیر رهنمون بتازید تا عمق دروازه این حریف ********* به یک حمله تیم آبی همان مجتبی سیاوش نگه کرد و آرش بدید فرستاد پاسی چه زیبا وناز که ثابت بضربت فکندی ورا چو آرش پنالت را بزشتی نواخت به برگشت آرش چنان درسپوخت همه نقشه هایش بشد نقش آب ************ دقایق گذشتی و جباری راد مرد *********** سیاوش ستاره شده و پیلگون بضربت گل چار را او نواخت ************** چو آرش گرفتی کمین را درست باستادی تام رساندی نتیجه به پنچ کنون صدر گلزن ترین ها وراست *********** چنین لشگر شیر و شمشیر و شید چنان لرزه افتاد بر لنگیان چو افشین سخن ها بگفتی درشت ای افشین فردا به وقت نبرد خدا گر نسازد سبب های بد چو عمران ستاید خدا را درست خداوند خورشید و دریا و این آسمان ستایش کنیم این خدا را به تدبیر *********** و پنجم شدند صحنه سازنبردی سترگ بفرمان فرمانده ای باخرد شدی بکوشک اندرش کوشکی فربدی یسارش نهاده به پیروز نیو کنارش بمیدان یلی تیزپای یلی پر گهر پر سخنهای نو بمیدان شدی همچنان وشمگیر فرستاد مهدی بچپ کو وراست فلاخن به آرش سپردی به بر امیر قلعه دار، نیک مرد همام بمیدان شوید و بکوشید تا پای جان رقیبت به پای خود آمد بگور در افکندن این دلیجان بشو پایمرد به صحنه نبرد را چو آغاز کرد به شاخه نشست میوه خوشگوار نهادی یکی تیر خوش نقش و نو حسین آن یل زاغ بزانوی بود که ثابت درقلعه را باز کرد وحید رشته ها را بکرد پیچ پیچ گرفت چشم زخم و وحید شد خموش بچند لحظه گویی در خواب رفت نفس ها شدی حبس و نامد فراز همه خنده ها بر نهادند به لب که باید نمود رسم بازی نگون بساط بزرگی نمایید اکنون ردیف سیاوش نمودی روان تا کجا که آماده کارزار است سدید که آرش نماید در قلعه باز که داور نواختی بسوتش نوا که ثابت ره توپ را سد بساخت که استاد یاور به مغزش بکوفت دل لنگیان گشت ازین گل کباب سیاوش بداد پاس و او گل بکرد نمود بازی خویش را پر فنون که این گل دگر کار یاور بساخت به ضربت دقیق و به تندی چه چست ندیدم چنین تیر زن در سرای سپنج که دایی بتیمش ورا خوش بخواست امیر را سزد همچنان خور شید خزیده به موش لانه های جهان امیر با خلایق چنین در بسفت: نمانی به نیمکت چنین پایمرد کت قهرمانی بتن تیم آبی سزد ره رستگاری ز یزدان آبی بجست خداوند روزی ده و دادمان تام که نعمت به آبی نمودی تمام

omranss.blogfa.com

شعر از : محسن سلیمانی آل

شعری زیبا از بازی استقلال در برابر راه آهن

مطالب مشابه :

شعری زیبا از بازی استقلال در برابر راه آهن

شعر استقلال

تاریخچه ی باشگاه استقلال

دانلود آهنگ استقلال با صدای بابک جهانبخش

شعر پرسپولیس

آهنگ جدید و فوق العاده زیبا و شنیدنی درباره استقلال

همه چيز درباره استقلال