طنر دانشجویی
طنز دانشجویی
دوران قبل از دانشگاه = حسرت
قبول شدن در دانشگاه = صعود
كنكور = گذرگاه كاماندارا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه
خوابگاه دانشجویی = آپارتمان شماره 13
بی نصیبان از خوابگاه = اجاره نشین ها
امتحان ریاضی = كشتار بیوجرسی
امتحان میان ترم = زنگ خطر
امتحان پایان ترم = آوار
لیست نمرات دانشجویی = دیدنیها
نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختی
مسئولین دانشگاه = گرگها
استادان = این گروه خشن
اشپزخانه = خانه عنكبوت
رستوران دانشگاه = پایگاه جهنمی
پاسخ مسئولین = شاید وقتی دیگر
دانشجوی ا خراجی = مردی كه به زانو در امد
دانشجوی فارغ التحصیل = دیوانه از قفس پرید
دانشجوی سال اولی = هالوی خوش شانس
واحد گرفتن = جدال بر سر هیچ
مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشیانه فاخته
پاس كردن واحدها = آرزوهای بزرگ
مرگ استادها = جلادها هم میمیرند
محوطه چمن دانشگاه =حریم مهرورزی
استاد راهنما = مرد نامرئی
كمك هزینه = بر باد رفته
درخواست دانشجویان = بگذار زندگی كنم
دانشجوی دانشگاه صنعتی = بینوایان
برخورد استادان = زن بابا
اتاق رئیس دانشگاه = كلبه وحشت
شب امتحان = امشب اشكی میریزم
تقلب در امتحان = راز بقا
یادگیری = قله قاف
دانشجوی معترض = پسر شجاع
دكتر بهداری = گله بان
تربیت بدنی1 = راكی
تربیت بدنی2 = راكی
خاطرات استادها = اعترافات یك خلافكار
انصراف = فرار از كولاك
تصییح ورقه امتحان = انتقام
نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ
شاگرد اول = مرد 6مبلیون دلاری
آرزوی دانشجویان = زلزله بزرگ
هیئت علمی = سامورا یی ها
رئیس دانشگاه = دیكتاتور بزرگ
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تكلیف
می سپارم به شما
تا به یك نمره ناقابل بیست
كه در آن زندانیست
دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی می دانم
گپ زدن بیهوده است
خوب می دانم دانشم بیهوده است
اوستاد از من پرسید
چقدر نمره زمن می خواهی
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند
اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم
كه خروس می كشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است
خوب یادم هست
مدرسه باغ آزادی بود
درس بی كرنش می خواندیم
نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت
همه غش می كردیم
كلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل یك بازی بود
كم كمك دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محیط خشن آموزش
و به دانشكده علوم سرایت كردم
رفتم از پله كامپیوتر بالا
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یك نمره قبولی می خواست
من كسی را دیدم
از دیدن یك نمره ده
دم دانشگاه پشتك می زد
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بكنند
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب كسالت هستم
خوب می دانم استاد
كی كوئیز می گیرد
برگه حذف كجاست
سایت و رایانه آن مال من است
تریا، نقلیه و دانشكده از آن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد
همگی می میریم
و اگر حذف نباشد
همگی مشروطیم
نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود
كار ما نیست شناسایی مسئول غذا
كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یك شب خواب! دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی كه مرا كرده جواب.
اهل دانشگاهم
قبلهام استاد است
جانمازم نمره! خوب میفهمم سهم آینده من بیكاریست
من نمیدانم كه چرا میگویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیكار
وچرا در وسط سفره ما مدرك نیست!
((چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید)) باید از آدم دانا ترسید! باید از قیمت دانش نالید! وبه آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
كار ما نیست شناسایی هردمبیلی! كار ما نیست جواب غلطی تحمیلی! كار ما شاید این است
كه مدرك در دست
فرم بیگاری هر شركت بیپیكر را
پر بكنیم
ای كه بردی جزوه ام را اشتباهی، پس بده / جز فراموشی ندارم من گناهی، پس بده
روسیه گردم بدون جزوه من در امتحان / از برای من مخواهی روسیاهی، پس بده
روز وشب چشمم براه جزوه میباشد، بیا / گر تو هم داری چو من چشمی براهی، پس بده
صد كلاه بوقی به سر دارم ز فرط تنبلی / تا نرفته بر سرم دیگر كلاهی، پس بده
گیر ما دیگر نیاید جزوه، پس این جزوه را / مستقیما گر نمیخواهی، براهی پس بده
جان تو مشروط میگردم، بجان مادرت / لازمش داری نگهدار، ار نخواهی پس بده(هه ههههه )
جزوه از من میبری؟ من مركز نشرم مگر؟ / ای به قربانت شود جانم الهی، پس بده
گر توهم مانند من بیجزوهای، باشد، بیا / مال تو این جزوه اما گاهگاهی ، پس بده(الهییی)
چند ماهی مال تو، اما دو روزی نزد من / من نمیگویم كه آنرا چند ماهی پس بده(هههههههههه هه بیچاره....)
از دعای هر شب و آه سحر اندیشه كن!! / تا نرفته بر فلك از سینه آهی، پس بده
من نمیدانم چرا این جزوه را كش رفتهای / لعنت و دشنام و نفرین گر نخواهی پس بده
مناجات خوابگاهی
منت خوابگاه را ـ قل و شر ـ كه نبودنش موجب نیاز است و وجودش مسالهساز. هر نفری كه بدانجا رود در قید حیات است و چون به در آید نزدیك ممات. چون در هر اتاق ده نفر موجود است و بر هر پنجرهای تختهای واجب.
بنده همان به كه ز قحطی جا روی به رهن یك اتاق آورد
لیك بفهمد اگر این را رئیس بر سر او چوب و چماق آورد
فریاد پیچ بیملاحظهاش همه را رسیده و بانگ تلفن لحظه به لحظهاش همه جا كشیده. شبها بعد از ساعت هفت احدی را رخصت ورود ندهند و دانشجوی تأخیری را در اولین فرصت به حراست هدایت كنند.
ای عزیز كه با كمی تأخیر قصد رفتن به خوابگه داری
از نگهبان چگونه بگریزی تو كه تنها همین گنه داری
گربههای بسیار را گفته كه بساط تعقیب دانشجو بگسترانند و جیرجیركهای بیشمار را فرموده كه شب تا صبح آواز بخوانند. بساط ورزش صبحگاهی به جای كپسولهای گاز فراهم آورده و برای مطالعه چهارصد دانشجو اتاقی چون لانه گنجشك مهیا ساخته. دانشجوی فعال را در اثر شلوغی به دیوانهای بدحال تبدیل كرده و اتاق تلویزیون به جهت حضور پوست تخمه تعطیل.
ابر و با د و مه و خورشید و فلك در كارند همه لیسانسهها پس ز چه رو بیكارند؟
در خبر است كه از سرور خادمان و مهتر مستخدمان و گروهی سوخته دل از جمع خودمان كه هر گروه یك نفر از دانشجویان بخت برگشته پریشان حال به جانب یخچال روی آورد كه جرعه آبی بخورد، دریابد كه رندان آخرین بقایای مرغ و ماهی سردخانه را ربوده و به جای آن روی برفكها واژه ویژه "زرشك" را حك نمودهاند. یك روز تأمل ترمهای گذشته میكردم و حسرت درسهای ناخوانده میخوردم و صحن سیمای خویش به آب مژگان میشستم و بهر غیبت از كلاس بهانه میجستم و اندوه دیرینه در عمق جان مینهفتم و این بیتها مناسب حال خود میگفتم: هر دم از عمر میرود نفسی از رفیقان ما نمانده كسی
ای كه شش ترم رفت و در خوابی مگر این ترم هفت دریابی
یاد آن ثبت نام غوغایی خلق حیران برای امضایی
یك نفر در اتاق رایانه از شلوغی شدست دیوانه
دیگری بهر وام تحصیلی پر نموده سه فرم تحصیلی
وان دگر از برای شهریه جیب خود را نموده تخلیه
بگذر از خرید كفش و لباس تا كه شاید كند دو واحد پاس
یك نفر در فغان ز نرخ كتاب دیگری از نخواندنش بیتاب
یك نفر در شلوغی سرویس از عرق گشته تا گریبان خیس
وان دگر شام سلف تا خورده شده زار و نزار و پژمرده
در شب امتحان كه كتلت و ماست تا سحرگه میانشان دعواست
هر دو همچون دوای خواب آور برده هوش و حواس ما از سر
درس، سختست و مدرك امروز عالی را نموده خوش پاسوز
ای كه دل بستهای به این مدرك فكر فردا نكردهای بیشك
رنج شغل و معاش در راه است عالمی زین قضیه آگاه است بعد از تأمل این معنی، مصلحت آن دیدم كه برای بقای ذات و ادامه حیات چارهای بجویم و بهر مدرك خویش كوزهوارهای بیابم و جامه فارغالتحصیلان آشفته حال بپوشم تا به مدد آن در سایه مدرك خویش آبی زلال بنوشم
تشُّتت آرای اساتید!
از شاهنامه وعده ی استــاد بهر درس اوّل به غیر نامه ای از باستان نبود
سوگ و حماسه را نیز افزود در پی اش هیچش نظر نبود که ما را توان نبود
رستم نبود تا کــــــه بخواند از این کتب بیند که این سه بخش کم ازهفت خان نبود
گه بین ما و کوشش و کزّازی و حکیم(!) یک تن به رای با دگری همزبان نبود!!
هر یک جدا گرفته ره داستان خویش کس با حکیم همدل و همداستان نبود!
این امتحان ز سر گذراندیم و زنده ایم "ما را به سخت جانی خود این گمان نبود"...
مطالب مشابه :
وقایع اتفاقیه................. The END!
دانشگاه علوم پزشکی حراست حامد و نعمان رو دانشگاه علوم پزشکی ارومیه
مدارک تحصیلی و سوابق اجرایی اعضای 14 کمیسیون مجلس نهم( 1)
دکترای پزشکی دانشگاه علوم و مدیرکل حراست دانشگاه تهران پزشکی ارومیه مدیر
مفاخرچورس
40-خانم فاطمه محمدرضایی دانشجوی پزشکی دانشگاه حراست دانشگاه پايه دانشگاه علوم
طنر دانشجویی
علوم خاک ارومیه 90 از با هم بودنمان لذت ببر طنز دانشجویی دوران قبل از دانشگاه =
برچسب :
حراست دانشگاه علوم پزشکی ارومیه