احاطه پیداکردن شهید بابائی به امور پایگاه
بسم تعالی
به گونه ای که درقسمت قبل اشاره شد شهید بابائی به دنبال اصلاح اشکالات موجود در پایگاه، بعدازتعویض فرمانده گردان نگهداری هواپیما وگردان پیاده (قرارگاه سربازان) که دو قسمت مهم پایگاه بود ،دیگر فرماندهان، بابائی ومدیریت اوراجدی گرفتند. به خاطرترس ازدست دادن جایگاه خود جلوی بابائی تملق اورا می گفتند ولی پشت سرش چیزدیگری به زبان می آوردند هنگامی که شهیدبابائی وظیفه شان رادرقبال برطرف کردن اشکالات گوش زد می کرد. چون می دانستند بعضی موارد در اختیارات فرمانده پایگاه نیست، همان موارد را دست آویزی قرار می دادند. برای شانه خاالی کردن از زیر بار مسئولیت ،از قبیل : اظهار کمبود بودجه ویا کمبود نفر را مطرح می کردند .(استخدام پرسنل تابع مقررات خاصی است که جزء وظیفه ستاد نیروی هوائی وکمبود بوجه تابع بوجه کل ارتش هست ).ولی شهیدبابائی باروشی که درپیش گرفته بود درقلب توده پرسنل نفوذ کرده بود..ایشان واقعیت را به صورت غیر رسمی از دهان افراد مطلع می شنید و بر همین اساس به دنبال شناسا ئی نقاط ضعف در سطح پایگاه ، جهت برطرف نمودنش بود. برای این کار نمی توانست به گزارش ها بسنده کند. بلکه روش مدیریت شهید بابائی حضور مستمردر محل بود تا بتواند موقعیت وعلت ضعف را شناسائی کند و نتیجتاً به واقعیت برسدو برای برطرف نمودن آن تمهیدات مناسب درنظر بگیرد. به همین خاطر شب تاصبح به نگهبان ها وشیفت ها بدون اطلاع قبلی سرکشی می کرد.
مثلاً من محمدحسین صادق زاده به خاطر جلوگیری از بهانه جوئی (که چرادرقسمت مربوطه کارنمی کنم) روزها درجهادسازندگی کار می کردم وشب ها درقسمت برق پایگاه، شیفت می دادم. نحوه شیفت به صورتی بودکه اگراتفاقی پیش می آمد گروهبان نگهبان یادداشت و به شیفت ابلاغ می کرد، که جهت برطرف نمودنش اقدامات لازم را انجام بدهد. دراین بین فقط نگهبان نباید می خوابید ولی شیفت می توانست بخوابد. یک شب که من شیفت بودم در قسمت استرحتگاه خواب بودم درنیمه های شب ازنور چراغ قوه که درصورتم تابید بیدار شدم .چشما نم که بازشد شهیدبابائی را بالای سرم دیدم، که در حال آمارگرفتن بود.
به قول محافظ او(احمداثنی عشر)که ازاطلاعات سپاه همراه شهیدبابائی بود، شبی سرزده جهت سرکشی های شبانه برای مطلع شدن از میزان آمادگی نگهبان نیروگاه برق به آن محل مراجعه کردیم. نگهبان نیروگاه ،چون از سرکشی های شبانه فرمانده پایگاه(شهیدبابائی) مطلع بود پیش بینی این سرکشی را کرده بود. به همین دلیل درب راازپشت بگونه ای می بندد که اگر کسی قصد وارد شدن داشت توأم با سروصدا باشد .تا از ورود ایشان مطلع شود.اما شهید بابائی بگونه ماهرانه بدون اینکه نگهبان متوجه شود وارد نیروگاه شد .کلاه ولباس گروهبان نگهبان همچنین دفتر ثبت وقایع نگهبانی را ازکنارش برداشت و باخود به دفترش برد، صبح گروهبان نگهبان متوجه موضوع می شود. می توانست از سر لباس وکلاهش بگذرد ولی دفتر ثبت وقایع نگهبانی را باید تحویل می داد وچاره ای به جزء رفتن به دفتر فرمانده پایگاه برایش نمانده بود (کسانی که در محیط نظامی بوده اند می توانند حال آن نگهبان را بفهمند) چون نگهبان می دانست، برابر مقررات می بایست تحویل دادگاه نظامی می شد ولی شهید بابائی فقط با لحن مهربانانه به گفتن تکرار نکن بسنده می کنداین برخورد، گروهبان نگهبان رامتحول کرد چون رأفت فرمانده پایگاه رادید. رفتارش دگرگون شد. این قبیل حرکت ها سریع درپایگاه به صورت یک کلاغ چهل کلاغ پخش شد ودیگر شب هیچ نگهبانی جرأت خوابیدن نداشت. رفته رفته شهیدبابائی به اکثر امور پایگاه احاطه پیداکرده بود. ولی همچنان اشکالات پنهان زیاد وجود داشت. چون هرکجا ترس بیاید رفتار منافقانه هم ازهمان درب وارد می شود . این قبیل اقدامات بابائی سبب شد، فرماندهان قسمت های مختلف پایگاه برعکس گذشته که بابائی را جدی نمی گرفتند از شهیدبابائی بترسند وسعی شا ن به پنهان نمودن اشکالات ازچشم شهید بابایی بود. درآن زمان من همه حواسم به جبهه بود. زیرا هم آموزش رزم انفرادی دیده بودم هم در سال 1359دوماه بصورت ماموریت به آبادان اعزام شده بودم .چندین مورد طی گزارشات اعلام داوطلب اعزام به جبهه کرده بودم. همه سلسله مراتب ، موافقت می کردند. به فرمانده پایگاه (شهیدبابائی) که می رسید مخالفت می کرد. تا اینکه آخراسفند 1360تعطیلات عید نوروز پیش آمدو ازطریق رادیو تلویزیون اعلام کرد جبهه ها نیاز به نیرو دارند من ازاین موقعیت استفاده کردم وبه صورت داوطلب مردمی ازطریق مسجد بهشت خیابان آپادانا اصفهان ثبت نام جهت اعزام به جبهه نمودم، که آقای فریدون صادقی ازپرسنل پایگاه بود برای بدرقه یکی از آشنایانش آمده بود .گفتم: ازطرف من بعداز تعطیلات عید مرخصی درخواست کن اوقبول کرد .من را باتعداد زیادی از داوطلبان مردمی ،روز بعد جهت اعزام به فرودگاه شهید بهشتی اصفهان که هنوز افتتاح نشده بود وفقط از آن به عنوان اعزام نیرو استفاده می شد منتقل نمودند .که ناگهان چشمم به شهید بابائی که بسیجی ها به دورش حلقه زده بودند ومشغول عکس گرفتن بودند افتاد. من پیش خودم گفتم اگر من را ببیند حتماً از رفتنم به جبهه جلوگیری می کند به همین خاطرخودم را دربین بسیجی ها مخفی کردم تا سوار هواپیما شدم .ولی تا زمانی که هواپیما از زمین بلند نشده بود دلهره داشتم که نکند بیاید داخل هواپیما ومن را ببیند واز رفتنم جلوگیری کند چون جو جبهه به من آرامش می داد وهمیشه خاطره مدتی که درسال 1359منطقه آبادن،خط ایران گاز ، واقع در کیلومتر7جاده آبادان ماهشهربود در ذهنم مانده است.
مطالب مشابه :
استخدام 94
سایت خبری آبادان و شرکت مدیریت تولید برق اهواز ، نیروگاه استخدام لیسانس برق
احاطه پیداکردن شهید بابائی به امور پایگاه
(استخدام پرسنل تابع نگهبان نیروگاه برق به ماموریت به آبادان اعزام شده
برونسپاری
عوامل سازمان بهرهبرداری به استخدام نیروگاه (برق آْبادان، سنندج. نیروگاه
نقشه های تک خطی عملیاتی منطقه جنوب غرب
مهندسی شبکه های انتقال و توزیع برق سدو نیروگاه + دانلود پروژه های برق آبادان: 348
برچسب :
استخدام نیروگاه برق آبادان