خشم و هیاهو، ویلیام فاکنر، ترجمه ی صالح حسینی
عمری کار پر عذاب و عرق ریزی روح آدمی، نه به قصد کسب افتخار و آز آن کمتر مال بلکه به این قصد که از مصالح روح آدمی چیزی آفریده شود که پیش از آن وجود نداشته است.
چه می شد اگر کاری چنان وحشتناک انجام داده بودیم که همه از جهنم می گریختند و فقط ما می ماندیم
مسئله آن وقتی نیست که بفهمی هیچ چیز نمی تواند یاریت کند -نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر- مسئله آن وقتی است که بفهمی به یاری نیازی نداری.
وقتی قصد انجام کاری را نداری، بدنت سعی می کند غافلگیرانه به انجام آن بکشاندت.
پدرم می گفت ساعت ها زمان را می کشند. می گفت زمان تا وقتی چرخ های کوچک با تق تق پیش می برندش مرده است؛ زمان تنها وقتی زنده می شود که ساعت باز ایستد.
چه می شد که چیزی می داشتم تا سایه ام را توی آب فرو کنم و آن قدر نگهش دارم تا غرق شود.
پدرمان می گفت که انسان مساوی است با حاصل جمع بدبختی هایش. پدرمان می گفت: ممکن است گمان ببری که روزی عاقبت بدبختی خسته می شود، اما آن وقت خود زمان مایه ی بدبختی ات خواهد شد.
وقتی آدم پا به میدان دنیا می گذارد مجبور است سهم خودش را به بهترین راهی که بلد است به دست بیاورد چون حالیش می شود که دیگران هم همان کار را می کنند و کلاهش پس معرکه می ماند.
انگار در این هوا حتی صدا هم در می ماند، گویا هوا از کوله بار صداها از پا در آمده بود.
آن ها هم این خصوصیت آدم های بالغ را پیدا کردند که تظاهر خاموش به برتری متقاعدشان می کند. به گمانم آدم ها، که این قدر خودشان و دیگران را با کلمات فرسوده می کنند، دست کم در این مورد همداستانند که دم فرو بستن نشانه ی عقل است.
جاده آرام و خلوت پیش می رفت.
بگذار به روش خودش عمل بکند. بخواهی نخواهی دارد همان جوری عمل می کند.
دست ها با ساییده شدن می توانند ببیند و نادیده را توی ذهن شکل بدهند
هر آدمی داور فضایل خودش است و بهتر آن است که هیچ کس برای تندرستی کس دیگری نسخه ننویسد.
از هر چی بگذریم، به نظر من پول ارزشی ندارد. ارزشش به چه جور خرج کردنش است. مال هیچ کس نیست، پس این چه کاری است که آدم بخواهد آن را جمع کند.
آدمی که نتواند خرش را حفظ کند، باید پیاده گز کند.
آن وقت ها بچه بودم. وقتی مردم می گفتند که کاری را می کنند، باور می کردم. حالا دیگر یاد گرفته ایم چی بکنم.
خوشحالم که از آن وجدان ها ندارم که مجبور باشم دائما مثل توله سگ مریض ازش مراقبت کنم!!.
تنها یک چیز هست که آن روی سگم را بالا می آورد، آن هم آدم ریا کار است. آدمی که فکر می کند هر چی را که ازش سر در نمی آورد حتما حقه بازی است و در اولین فرصتی که گیرش بیاید اخلاقا وظیفه خودش می داند چیزی را که گفتنش به او مربوط نیست به شخص ثالث بگوید.
منتها همیشه رسم بر این بوده که آدم ناشی راه کسب و کار را یادت بدهد.
او تنها آدمی نیست که ناچار است دست به کارهایی بزند که نمی خواهد.
تنها اشتباهی که به عمرش کرد این بود که یک روز بی احتیاطی کرد و مرد.
خشم و هیاهو
ویلیام فاکنر، ترجمه ی صالح حسینی
مطالب مشابه :
بارون درخت نشین
دانلود کتاب های بارون درخت نشین
بارون درخت نشین ؛ ایتالو کالوینو
بارون درخت نشین روایتی ست کلاسیک با واژگانی ساده و فریبنده که سراسر جملاتش دانلود کتاب
بارون درخت نشین / ایتالو کالوینو / ترجمه ی مهدی سحابی
ایتالو کالوینو نویسنده ی مشور ایتالیایی بارون درخت نشین را به دانلود رایگان کتاب
مسخ، فرانتس کافکا، ترجمه ی صادق هدایت
جمله هایی از کتاب ها درخت زیبای من خشم و هیاهو گور به گور بارون درخت نشین
ویکنت دو نیم شده
معرفی کتاب دانلود کتاب ما " دارد که شامل 3 کتاب بارون درخت نشین ، ویکنت دو نیم
خشم و هیاهو، ویلیام فاکنر، ترجمه ی صالح حسینی
جمله هایی از کتاب ها درخت زیبای من خشم و هیاهو گور به گور بارون درخت نشین
زندگینامه ایتالو کالوینو
۞ دانلــود کتــاب کتاب بارون درختنشین هم در همین سال منتشر شد. کالوینو با دعوت بنیاد
برچسب :
دانلود کتاب بارون درخت نشین