چشم هایش عسلی بود ...
تو دفتر تحریریه دانشگاه نشسته بودم و به این فکر میکردم واسه این شماره هفته نامه ، چی بنویسم که جنجالی باشه. چشامو بسته بودمو سرم روی میز بود و خودکارمو برده بودم لای موهام که صدای باز شدن درب رو شنیدم . بدون اینکه سرمو بیارم بالا گفتم : چه عجب ، رسیدن بخیر .
اما صدای نا آشنایی به گوشم خورد که گفت : سلام .
سرمو فورا آوردم بالا . یه جوون خوش تیپ جلوی در ایستاده بود .موهاشو با دقت و ظرافت خاصی زده بود یه طرف . عینک گردی روی چشماش بود که واقعا بهش میومد . خط اتوی لباساش از دور هم به وضوح دیده میشدن و کفش های براقش حسابی جلب توجه میکرد . از سر جام فورا بلند شدم .
سلام . خواهش میکنم بفرمایید داخل.
مزاحم که نیستم ؟
نخیر قربان . بفرمایید داخل .
درب رو بست و اومد به سمت من .دستمو گرفتم به سمت صندلی های کنار میزم و گفتم بفرمایید .
کنار صندلی که رسید با دقت بهش خیره شد و انگشتی کشید روی صندلی و بعد نوک انگشتشو گرفت جلوی چشماش . نگاهی به من انداخت و لبخندی زد و نشست . با لحن خیلی ضعیفی گفت :
خسته نباشید . آقای عدالتیان ؟
بله خودم هستم . در خدمتتونم .
پس آقا سعید عدالتیان شمائین . خیلی خوشحالم از دیدنتون. بنده قمصری هستم . فرید قمصری . از بچه های دانشکده مهندسی ام . واقعیت امر شیمی گاز میخونم . مهندسی شیمی گاز . ترم 6
عینکو از روی چشماش برداشت و به من نگاه میکرد . منم همینطور نگاش میکردم و منتظر بودم که بقیه حرفاشو بشنوم . ساکت بود و لبخند میزد و فقط نگام میکرد . انگار رفته بود تو رویا و بیرون بیا هم نبود . با صدای نسبتا بلندی گفتم :
منم از آشناییتون خرسندم جناب قمصری . در خدمتتون هستم .
مثه اینکه از شنیدن صدای من جا خورد . عینکشو گذاشت روی چشماش به پشتی صندلی تکیه داد و پاشو انداخت روی پاش .
آقای عدالتیان من تعریف شمارو از خیلی ها شنیدم.واقعیت امر مزاحمتون شدم تا خدمتتون عرض کنم ... اوووم ... راستش ... چه جوری بگم ؟
پاشو از روی پاش برداشت و یه کمی به جلو خم شد .
واقعیت امر ،من عاشق شدم .
با شنیدن این حرفش واسه چند لحظه پلک نزدم . آب دهنمو قورت دادم و مقاله ای که هفته پیش راجع به دو جنسه ها خونده بودم دوباره تو ذهنم مرور شد . با انگشتام دکمه بالای پیرهنمو لمس کردم و همینطور داشتم نگاش میکردم .
من عاشق یه دختری شدم و میخوام ازش تقاضای ازدواج کنم . اما ...
نفس راحتی کشیدم و تکیه دادم به صندلی و منتظر شنیدن بقیه حرفاش شدم.
اما ... اما نمیتونم باهاش صحبت کنم . واقعیت امر میترسم . میترسم ازینکه نتونم احساسمو اونطور که هست بهش بگم .
اون لحظه احساس غرور کردم . چراشو نمیدونم ؟ سعی کردم صدامو رگ دار کنم .
قراره من واسطه بشم ؟
نه آقا سعید .با یکی از دوستام راجع به این قضیه صحبت کردم . اون گفت راه حلش اینه که براش شعر بگم. دوستم میگه شعر زن رو متحول میکنه . واقعیت امر اون یه چیز دیگه گفت اما منظورش همینی بود که خدمتتون عرض کردم . و خود همون هم شمارو معرفی کرد . گفت برو پیش سعید عدالتیان . عکس بده ، شعر تحویل بگیر .
با صدای بلند شروع کردم به خندیدن و به گذشته های نه چندان دور فکر میکردم.به خودم که اومدم فرید قمصری رو دیدم که داره خیلی جدی بهم نگاه میکنه. خنده رو لبام خشک شد و خودمو جمع و جور کردمو صاف نشستم.
عذر میخوام جناب قمصری . البته ایشون درست فرمودن .من قبلا چند باری اینکارو کردم. اما خیلی وقته که گذاشتم کنار و فکر هم نکنم طبع شعریم مثه سابق باشه.
گردنشو یه خرده به سمت چپ کج کرد و پلکاشو بهم نزدیک کرد و صداش حالت خاصی گرفت .
جناب عدالتیان، ازتون خواهش میکنم کمکم کنین . واقعیت امر خودم به این نتیجه رسیدم که شعر خیلی میتونه تاثیر گذار باشه .
چهرش حالت معصومانه ای به خودش گرفت. نمیدونم چرا ، اما دلم واسش سوخت .
عکس داری ازش ؟
دوتا دندون نیشش کامل مشخص شد . یه خرده مِن مِن کرد و گفت :
نه ... اما چهرش رو مو به مو تو ذهن دارم.
از پشت میزم بلند شدمو رفتم صندلی رو به روی فرید نشستم .
ببین فرید جان ، من تموم سعیمو میکنم ، اما بهت قول نمیدم شعر خوبی بتونم بگما. بهت که گفتم خیلی وقته اینکارو نکردم . اما خب،دوس دارم کمکت کنم . حالام مشخصات ظاهریشو بهم بگو تا ببینم چکار میتونم بکنم .
چشماشو تا جایی که جا داشت و بهش اجازه میداد باز کرد .
مشخصات ظاهری ؟
خب آره دیگه . اسم ؟ رنگ چشم ؟رنگ مو ؟ رنگ پوست ؟ و کلا هر چیز دیگه ای که فکر میکنی تو چهرش شاخصه و دوس داری تو شعر بیاد .
به پشتی صندلی تکیه داد و دستاشو گذاشت روی زانوهاش و سرشو گرفت سمت بالا.
رنگ چشماش ؟ عسلیه . چشماش عسلیه و خیلی خوشگل .
رنگ چشم عسلی تو شعر خوب میشینه . عسلی رو مطمئنی دیگه ؟
آره . مطمئنم .
رنگ موهاش هم مشکیه . پوستش هم سفیده .
خم شد به جلو و چند باری زد روی میز .
خب ؟ اسمش ؟
اسمش ؟ واقعیت امر ... چجوری بگم ؟ میشه اسمش توی شعر نیاد ؟
میومد بهتر بود . اما هر طور خودت میدونی . باشه . من با همین مشخصات سعی میکنم شعری بگم که دلشو اسیر کنی .
دوباره این سعادت نصیب من شد که دندونای نیششو کامل و به وضوح ببینم .
خب ؟ کی خدمت برسم جناب عدالتیان ؟
هر موقع آماده شد خبرت میکنم . شماره تو روی این کاغذ بنویس.
سرشو گرفت سمت بالا و به سقف نگاه کرد . فورا از سر جاش بلند شد و اومد سمت من .
نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم . کاش بتونم جبران کنم.
دستمو محکم گرفت توی دستش و لباش از دو طرف تا جایی که جا داشت،کش اومدن که درب تحریریه باز شد و سمیرا اومد داخل .
مثه همیشه خوشحال و پر انرژی بود . سلام سعید جان . خسته نباشید .
رو کرد سمت فرید و خیلی رسمی گفت : سلام عرض شد .
سلام عزیزم . سمیرا جان ، دوستم آقای فرید قمصری . فرید جان ، سمیرا جعفری نامزد بنده .
خیلی خوشوقتم از آشناییتون . آقای قمصری چقد چهرتون برام آشناس . دانشکده ادبیات هستین ؟
فرید انگار خشکش زده بود . فقط سمیرا رو نگاه میکرد و هیچی نمیگفت . مجبور شدم خودم سکوت رو بشکنم .
نه سمیرا جان . جناب قمصری از بچه های دانشکده مهندسی ان . ترم 6 شیمی گاز میخونن.
سمیرا با دقت بیشتری به فرید نگاه کرد و گفت :
احساس میکنم دانشکده خودمون زیاد دیدمتون .
فرید بالاخره چشم از سمیرا برداشت و سرشو انداخت پایین .
اوهوم . زیاد میومدم اونجا .
و بعد رو کرد سمت من و گفت : آقای عدالتیان ببخشید که وقتتونو گرفتم. من میرم . خدانگهدار.
یه لحظه احساس کردم اگه بیشتر ازین حرف میزد حتما اشکش در میومد . خیلی بیحال برگشت و رفت سمت درب .
به سلامت فرید جان . بابت اون قضیه هم خبرت میکنم .
اینو که گفتم برگشت سمت من . چهرش با اون چهره ای که اول وارد شده بود زمین تا آسمون فرق میکرد .
نمیخواد . پشیمون شدم .
اینو گفت و درب رو بست .
به سمیرا نگاه کردم و به چشماش خیره شدم . چشمای سمیرا عسلی بود و من تاحالا متوجهشون نشده بودم .
پ.ن 1 : گاهی میخوام یه داستان بنویسم و یه پایان براش در نظر میگیرم . ولی وقتی تموم میشه میبینم پایانش کاملا متفاوت شده با اون چیزی که تو نظرم بوده .
پ.ن 2 : عجب روزگاری شده ...
مطالب مشابه :
آموزش فرمول رنگ مو (عسلی,زیتونی،….)
کهکشان عشق ☀ - آموزش فرمول رنگ مو (عسلی,زیتونی،….) - در این وبلاگ هر بیننده با هر سلیقه ای ء مطالب جالب و آموزنده را مشاهده می کند.
عسلی چای
فنون ترکیب رنگ مو - عسلی چای - آموزش و مشاوره در زمینه ترکیب رنگ مو.
رنگ مو
موهای دکلره شده که به رنگ بلوند است و می خواهیم تیره کنیم:از ترکیب دو رنگ سری گرم(شکلاتی و طلائی) شماره 3 یا 4 استفاده کرده با اکسیدان شماره 1 مخلوط می کنیم و
آموزش فرمول رنگ مو زیبای (عسلی,زیتونی،….)
18 سپتامبر 2011 ... آموزش فرمول رنگ مو (عسلی,زیتونی،….) برای رنگ کردن مو به رنگ زیتونی کافیست مو را تا پایه ۸ (زرد روشن ) دکلره کنید ( برای دکلره ترجیحا از
رنگ عسلی شکلاتی
رنگ عسلی شکلاتی. رنگ مو، آموزش ترکیب رنگ مو. باید به وسیله ی رنگ 000 موهات رو به پایه ی 6 یعنی نارنجی برسونی .ترکیب 000 با اکسیدان 3 البته باید دقت
پاسخ به سوال های شماکابران عزیزدرموردرنگ موهای مختلف...!!!
24 ا کتبر 2013 ... موهام زیتونی عسلی میخوام کنفیش کنم ؟از چه رنگی استفاده کنم با تشکر کمکم کنید که این رنگ موهای من درست شود. پاسخ: دوست عزیز برای رنگ
توصیههای آرایشی و رنگ كردن موها پیش از سال نو
اصولا رنگ چشم و پوست در انتخاب رنگ مو حائز اهمیت است؛ برای مثال چشمهای روشن و ... برنز بهتر است از رنگهای عسلی، برنز ماهوتی برای رنگ موی خود استفاده کنند.
شکلاتی و هایلایت عسلی
فنون ترکیب رنگ مو - شکلاتی و هایلایت عسلی - آموزش و مشاوره در زمینه ترکیب رنگ مو.
فرمول انواع رنگ مو / رنساژ چیست و چگونه بسازیم...؟
آموزش فرمول رنگ مو. فرمول رنگ مو (عسلی, زیتونی،….) برای رنگ کردن مو به رنگ زیتونی کافیست مو را تا پایه ۸ (زرد روشن ) دکلره کنید ( برای دکلره ترجیحا از پودر
مسی عسلی و هایلایت کاراملی
فنون ترکیب رنگ مو - مسی عسلی و هایلایت کاراملی - آموزش و مشاوره در زمینه ترکیب رنگ مو.
برچسب :
رنگ مو عسلی