اصول مشترک زیست معنوی:(سکوت)
هو
از والاترين فضيلتهاي اخلاقي كه مورد توصيه و تأكيد اديان، آئينها و مكاتب اخلاقي است «سكوت» ميباشد و نوعاً در كنار كم خوابيدن و كم خوردن، كم سخن گفتن نيز مورد توصيه حكيمان و اهل معرفت بوده است و علي (ع) ميفرمايد: «اذا اراد الله صلاح عبدالهمه قلة الكلام و قلّة المنام» و برخي عزت گزيني و ذكر مدام را نيز بر اين سه اضافه نمودهاند:
جوع و صمت و سحر و عزلت و ذكر به دوام ناتمامان جهان را كند اين پنج تمام
امام صادق (ع) ميفرمايد: «لا يزال العبد المومن يُكتب محسناً مادام ساكتاً فاذا تكّلم كُتب محسناً اَو مسيئاً»، (پيوسته بنده مومن نيكوكار نوشته [محسوب] ميشود تا وقتي كه ساكت است، وقتي صحبت ميكند نيكوكار يا بدكار نوشته ميشود)، (اصول كافي، ج3، ص 178) امام رضا (ع) ميفرمايد: «انّ الصّمت بابٌ من ابواب الحكمة يكسب المحبّة انه دليل علي كل خير» و از امام باقر(ع) نيز نقل شده است كه ميفرمايد: «انّما شيعتنا الخُرص» شيعيان ما آنقدر كم حرف هستند كه گويي لالند و توان صحبت ندارند. البته واضح است كه سخن گفتن به جا و به موقع با توجه به برخوردار بودن سخن از درونمايه و محتواي مناسب خود فضيلتي است و اينگونه نيست كه سكوت همواره و همه جا بالقول المطلق مناسب باشد آنگونه كه از حضرت علي (ع) نيز نقل شده است: «لا خير في الصّمت عن الحكم كما انّه لا خير في القول بالجهل»، (فايدهاي در سكوت و خودداري از اظهار سخن حكيمانه نيست همانگونه كه فايدهاي در سخن گفتن بدون تعقل و توام با ناداني نيست)، (نهجالبلاغه، حكمت 82) ولي در يك جمعبندي نوعاً سكوت رجحان افزونتري به سخن گفتن دارد و نشانة خردورزي ميباشد آنگونه كه در احاديث نقل شده است «كمال العقل الصمت» و «اذا تمّ العقل نقص الكلام» و آنچه در سخن گفتن از لحاظ اخلاقي مجازيم سخن در حدّ ضرورت و توام با اتقان و استدلال ميباشد.
صدفوار گوهرفروشان راز دهان جز به لولوء نكردند باز
بوستان سعدي
علي (ع) ميفرمايد: «العاقلُ لا يتكّلم الاّ بحاجة اَو حُجّة»، (غررالحكم، ح 1732) مخصوصاً افراط و زيادهروي در سخن گفتن آثار سوء پرشماري به لحاظ وجودي و اخلاقي دارد و شايد هيچ چيز مانند پرحرفي آدمي را از درون تهي نميسازد.
در كتاب طبقات صوفيه آمده است: سخن گفتن جنايت است تحقيق آن را مباح كند.
در احاديث نيز نقل شده است كه: "من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت".
شقيق بلخي گويد: نگر تا سخن نگويي مگر خود را چنان بيني كه اگر نگويي بسوزي.
گفتهاند هيچ چيز مانند سكوت به خداوند شبيه نيست و انسان در التزام به سكوت تدريجاً تشبّه به خدا پيدا ميكند و به اخلاق الهي آراسته مي گردد. آنچه از سكوت در بادي امر تداعي ميشود اجتناب از سخن گفتن ميباشد ولي اين مرتبهاي از مراتب سكوت ميباشد و پس از سكوت صوتي و اجتناب از سخن گفتن، سكوت ذهن و سكوت اراده نيز ميتواند مطرح باشد. سكوت زبان ابتدائيترين مرتبه سكوت و پس از آن سكوت ذهن ميباشد. سكوت گفتاري خود به چند مرتبه و مرحله تقسيم ميشود كه نازلترين مرتبة آن اجتناب از سخن غيراخلاقي مانند بيهودهگويي (حج، 30) ، دروغ، غيبت، تهمت، فحاشي و ... ميباشد كه متأسفانه در مواردي قُبح و ناموجّه بودن اين صفات چندان پررنگ جلوه نميكند و در مواردي اصلا به چشم نميآيد در صورتي كه همين دروغ به لحاظ غيراخلاقي و نامشروع بودن از شُرب خَمر و بسياري از صفات نكوهيدة اخلاقي، مذمومترست. در احاديث نيز نقل شده است: «الكذب شرٌّ من الشراب». سخن بيملاحظه آفات و تبعات سوء پرشماري ميتواند به همراه داشته باشد كه از بدترين آنها با آبروي ديگران بازي كردن است. از فرزند آيتاله سلطاني طباطبائي نقل شده است كه يك بار از پدرم پرسيدم اگر فقط يك توصيه داشته باشي چه سفارشي ميكني؟ در پاسخ گفت: با آبروي كسي بازي نكنيد. حرمت انسان مؤمن از كعبه بيشتر است و كرامت ذاتي انسان مهمتر از همه چيز و باز بعضاً چقدر راحت با آبروي انسانها بازي ميشود. مولانا جلالالدين در حكايت بازرگان و طوطي مثنوي ميگويد:
ای زبان تو بس زیانی مر مــرا چون تویی گویا چه گویم من تو را؟
ای زبان هم آتش و هم خرمنی چند این آتش درین خــرمن زنی
ای زبان هم گنج بیپایان تویی ای زبــان هم رنج بیدرمان تویی
مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات: 1699-1702
و باز مولانا گويد:
نکتهای کان جَست ناگــه از زبـان همچو تیری دان که آن جَست از کمان
وا نگـردد از ره آن تیـــر ای پسر بنــد بــاید کرد سِیلــی را ز سَــر
چون گذشت از سر جهاني را گرفت گــر جهــان ويران كند نبوَد شگفت
مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات: 1658-1660
و:
ظالم آن قومي كه چشمان دوختند زآن سخن ها عالمي را سوختند
عالمي را يك سخن ويـــران كند روبهــان مرده را شيـران كند
مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات: 1596-1597
ترك مراء و مجادله در مواجهة با گفتار و عملكرد نسنجيدة ديگران نسبت به خود و برخورد سَليمانه با آنها (فرقان، 63) از موارد ديگر سكوت است كه غير از ذلتپذيري ميباشد.
مرتبة دوّم سكوت، سكوت متعلّمانه ميباشد كه سالك و بلكه نوعاً انسان در مقام تعليم پذيري بايد سكوت را پيشه كند و تا وقتي قابليت لازم را احراز نكرده سخن نگويد:
مدّتي ميبايدش لب دوختن از سخن تا او سخـن آموختن
زآنكه اوّل سمع باشد نطق را سوي منطق از ره سمع اندرآ
مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات: 1624 و 1627
تو رعيت بـاش چون سلطان نه اي تك مران چون مرد كشتي بـان نه اي
چون نئي كامل دكــان تنها مگير دست خوش ميباش تا گردي خميـر
«انصتوا» را گوش كن خاموش باش چون زبـان حـق نگشتي گوش بـاش
ور بگــويي شكــل استسفار گو بـا شهنشاهــان تو مسكين وار گـو
مثنوي معنوي، دفتر دوم، بيت: 3454-3457
مولانا گويد: در حضور اهل معرفت خموش باشيد و گوش فرا دهيد:
چون به صاحبدل رسي خاموش نشين اندر آن حلقه مكن خود را نگين
و:
چون به نزديك ولي الله شود آن زبان صد گزش كوته شود
مثنوي معنوي، دفتر سوم، بيت: 2550
مرتبة سوّم سكوت، سكوت به خاطر نبود همزبان ميباشد؛ نوعاً اهل معرفت وقتي مخاطب قابل و درخوري براي سخنان ارزشمند خود نيابند سكوت پيشه ميكنند و از سخن اجتناب دارند. مولانا جلالالدين گويد:
با لب دمساز خود گـــر جفتمي همچو نــي من گفتنـيها گفتمي
هــر كه او از همـزباني شد جدا بينــوا شد گــرچه دارد صد نوا
مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت: 28-29
و:
هان و هان هشدار بر ناري دمي اوّلاً بر جه، طلب كن محرمي
مثنوي معنوي، دفتر سوم، بيت: 4730
مرتبه چهارم سكوت، سكوت راز دارانه ميباشد كه در عرفان مورد تاكيد است. مولانا گويد:
ما را به تو سِرّي است كه كس محرم آن نيست گر سر برود سرّ تو با كس نگشائيم
علّامه حسنزاده گويد: عارف سَر ميدهد سِرّ نميدهد.
باز مولانا در موارد عديدهاي به خود يادآور ميشود كه حقايق را بيش از حدّ لازم اظهار مكن:
عاشقي و مست و بگشاده زبان الله الله اشتـري بر نردبان
چون ز راز و ناز او گويد زبان يا جميل الستر خواند آسمان
مثنوي معنوي، دفتر سوم، بيت: 4731- 4732
و در بيتي خطاب به خود گويد:
لب ببند ارچه فصاحت دست داد دَم مزن والله اعلــم بالـرّشاد
بر كنـار بــامي اي مست مدام پست بنشين يا فرود آ والسلام
مثنوي معنوي، دفتر چهارم، ابيات: 2145-2146
كه اين عبارت «مست مدام» بسيار دلنشين و قابل تامّل است.
راز هست و فرصت ابراز منصورانه نيست حلقه ميم مگو بر گردنم افتاده است
موسوي
مرتبه والاتر سكوت، پس از رسيدن به معرفت است كه آدمي در اين مرحله از سخن باز ميماند آنگونه كه گفتهاند: «من عرف الله كلّ لسانه»
لفظ در معنـي هميشه نــارســـان زآن پيمبر گفت: قد كلّ اللسان
نطق اسطــر لاب بــاشد در حساب چه قــدَر داند ز چرخ وآفتاب
خاصه چرخي كاين فلك زو پرهايست آفتـاب از آفتـابش ذره ايست
مثنوي معنوي، دفتر دوم، بيت: 3013- 3015
غير نطق و غير ايما و سجّل صد هزاران ترجمان خيزد ز دل
مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت: 1208
مرتبه والاتر سكوت، سكوت در مقام حيرت ميباشد كه يكي از هفت وادي سكوت در «منطقالطير» است و سالك در اين مرحله از سخن گفتن خاموش ميشود.
بوي آن دلبر چــو پــران ميشود آن زبانها جمــله حيــران ميشود
بس كنم دلبـر در آمد در خطــاب گــوش شــو و الله اعلـم بالصواب
عاشقان را شد مدرس حسندوست دفتر و درس و سبقشان روي دوست
خاموشند و مغـــره تكــرارشان ميرود تـــا عـرش و تخت يارشان
مثنوي معنوي، دفتر سوم، ابيات: 3844-3845 و 3847-3848
گوش كن با لب خاموش سخن ميگويم پاسخم ده به نگاهي كه زبان من و توست
مرتبة اعلاي سكوت، سكوت در مقام فنا ميباشد كه سالك حرف و قول و صوت را برهم ميزند و مثنوي معنوي نيز اينگونه به فرجام ميرسد.
اين مباحث تا بدينجا گفتني است هرچه آيد زين سپس بنهفتني است
ور بگويي ور بكـوشي صــد هزار هست بيگــار و نگــردد آشكــار
تا به دريـا سِيــر اسب و زين بوَد بعـــد از اينت مــركب چوبين بوَد
مركب چوبين به خشكي ابتر است خاص آن دريائيـان را رهبــر است
اين خموشي مـركب چــوبين بوَد بحـــريان را خــاموشي تلقين بوَد
مثنوي معنوي، دفتر ششم، ابيات: 4620-4625
همچنين اشاره شد كه از منظر ديگر، سكوت به سكوت زبان و فراتر از آن سكوت ذهن و سكوت اراده تقسيم ميشود كه سكوت ذهن همان حضور قلب و ضبط خيال و نفي خواطر ميباشد و سكوت اراده نيز رسيدن به مرتبة فنا كه سالك در اين مرتبه زبان حالش اين است كه «آن خواهم كه هيچ نخواهم» و به يك تهي شدن از تعنيات و تعلقات [در مقابل تهي شدن به معني پوكي و پوچي] ميرسد كه البته اين قِسم از سكوت بيشتر در آئينهاي شرقي توصيه شده است و بعضي از منتقدان ميگويند شايد امري محال و نشدني باشد. حافظ نيز گويد:
در اندرون من خسته دل ندانم كيست كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
خاموشي و التزام به سكوت رهاوردهاي ارزشمندي دارد كه اجمالاً عبارتند از:
1- سلامت انسان در گرو سكوت اوست:
پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «نجاة المومن في حفظ لسانه»، (اصول كافي، ج 2، ص 112) و علي(ع) نيز ميفرمايد: «لا حفاظ احفظ من الصمت»، (بحارالانوار، ج71، ص 275)
2- در سكوت از زندگي لذت بيشتري ميبريم: سكوت موجب تمركز ما بر مُلذّات و برخورداري بيشتر از لحاظ كيفي ميگردد.
3- نقاط ضعف و قوّت ما براي خودمان بيشتر مشخص ميشود: سكوت موجب خودشناسي و خودكاوي ميگردد و آدمي در سكوت خود را ميتواند بشناسد.
4- موجب تمركز و تفكر ميگردد: اگر ارزش انسان به فكرش باشد تفكر در سكوت نمود و فعليت پيدا ميكند تا وقتي ساكت نيستيم نميتوانيم تمركز و تفكر داشته باشيم حتي در موارد ساده مانند پيدا كردن اشياء گم شده.
5- در سكوت طبيعت و در مرتبه بالاتر جان هستي با ما سخن بگويد. مولانا گويد: ميخواهي هستي با تو سخن گويد تو خاموش باش و در سكوت است كه آدمي «غلغل اجزاي عالم را ميشنود» و هستي با او هم راز ميگردد.
6- سكوت و كمگويي موجب عزّت و كرامت آدمي گردد. امام رضا (ع) ميفرمايد: «احفظ لسانك تعزّ»، (اصول كافي، 1260، ص 175) و علي (ع) ميفرمايد: «من حفظ السانه اكرم نفسه»، (ناسخ التواريخ، ج 6، ص 39)
7- سكوت موجب غالب آمدن بر شيطان ميگردد. پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «اخزن لسانك الاّ من خير فانّك بذلك تغلب الشيطان»، (زبانت را نگهدار مگر از سخن خير، كه با اين عمل بر شيطان غالب ميآيي)، (جامعالسعادات، ج2، ص 339)
الحمدلله رب العالمین
مطالب مشابه :
ادبیات اندرزی تعلیمی
شاهنامه ابيات بسياري را از زبان بزرگمهر و يا پادشاهان و نيز گفته هاي حكيمانه خود در
شعري منسوب به مرحوم حسين پناهي
آن چه بيش از همه در باب وي مشهور شده است ابيات و جملات نغز و حكيمانه اي است كه به وي منسوب
فردوسي و تشویش اذهان عموم
پشيماني از سرودن آن ابيات و جفا در حق محمود و اين چنين با تدبير حكيمانه سلطان لايزال
زیباترین جمله از کیست ؟ برگ 7
جملات قصار , كلام , سخنان مردان بزرگ , جملات حكيمانه , ام و بعضي از ابيات فريدالدين
چند غزل از حافظ
تا دگر باره حكيمانه چه بنياد كند غزل شماره 191 تعداد ابيات 1 - 12 : آنان كه خاك را به نظر كيميا
نمونه سوال دين و زندگي ( 2)
-2 كار حكيمانه چه كاري -5 اشاره به كداميك از دلايل ضرورت معاد دارد؟ و پيام ابيات
راههای رسیدن به شادی
ميتوان يك زندگي حكيمانه و مطلوب از سه مولفه تشكيل شده است كه حافظ در ابيات معروف
اصول مشترک زیست معنوی:(سکوت)
(فايدهاي در سكوت و خودداري از اظهار سخن حكيمانه نيست همانگونه دفتر اول، ابيات:
پروين اعتصامي
و همگان اشعار پروين را مي خوانند و وي را ستايش مي كنند و بسياري از ابيات حكيمانه و
5 - سخن بزرگان و نیکان
جملات كوتاه ، دانشمندان روانشناسی ، سخنان بزرگان و جملات حكيمانه ، جملات حكيمانه ، جملات
برچسب :
ابيات حكيمانه