رمان بازی سکوت (1)
با صدای زنگ گوشیم چشمانم رو باز کردم . اونقدر خسته بودم و کسل که دلم می خواست تا شب بخوابم از یه طرفم صدای زنگ موبایلم قطع نمی شد . وقتی شماره رو خوندم تو دلم گفتم : خدا از روی کره ی زمین محوت کنه سیما!!! خمیازه ی بلندی کشیدم وگفتم :
_ تو کارو زندگی نداری انگارا !!!
_ اولا سلام ... دوما بشکنه دستی که نمک نداره ! سوما زشته بابا دختر که تا لنگ ظهر نمی خوابه !
_ سلام...زنگ زدی همینو بگی ؟
_ معلومه که نه! پاشو بند و بساطت رو جمع کن که بریم یه وری!
_ عمرا اگه بیام !
_ لوس نکن خودتو دیگه !
_ می خوام بخوابم سیما ! خستم ... دیشبم دیر خوابیدم !
_ به من ربطی نداره ! نکنه هوس کردی به زور بیام وببرمت ؟ هووم؟
می دونستم که سیما حتما این کارو می کنه . حوصله ی بحث و کل کل هم نداشتم... با بی حوصلگی گفتم : حالا کجا می ریم ؟
_ می خوایم با سروش وکیوان و شایدم مارال بریم فرحزاد!
_ اه...سیما!!! تو که می دونی من از این دختره بدم میاداا! آویزونه !
_ گفتم شاید... من کاری به این کارا ندارم... یه ربع دیگه میام دنبالت !
صدای بوق توی گوشم پیچید. بعضی وقتا از دست کارای سیما عصبی می شم ! کش و قوسی به خودم دادم وبلند شدم . هول هولکی دوش گرفتم و در کمد لباسامو باز کردم . مانتو شلوار مشکی وشال آبی رنگی رو که همخونی زیادی با چشمام داشت برداشتم وروی تخت گذاشتم که بپوشم . وقتی چشمم به میز آرایش افتاد هوس کردم تا کمی آرایش کنم . اول موهامو سشوآر زدم و بعد واسه اینکه روی مارال رو کم کنم خط چشم نازکی کشیدم . بین رزلب قرمز و آجری گیر کرده بودم برای همین ترکیبی روی لبم زدم ولباس پوشیدم... کوله ی مشکی و اسپورتمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون...مامان درحال چیدن میز صبحانه بود ... باخنده گفتم : سلام مامان صبح بخیر.
_ سلام . کجا به سلامتی شال و کلاه کردی ؟
_ بیرون با دوستام ... از خونه موندن که بهتره ... نیست ؟
_ هست ولی به شرط اینکه صبحونه بخوری ! ببین چقدر لاغر شدی!
_ صبحونه رو بیرون می خوریم . فعلا بای .
_ در پناه حق .
کالج های آبی رنگم رو از کمد برداشتم و یه آدامس از توی بسته اش در آوردم وانداختم تو دهنم... عاشق پاستیل و آدامسم حتی اگه ناشتا باشم . زیر لب شعری رو می خوندم و از پله ها پایین می رفتم که شهاب رو دیدم...مثل همیشه شیک بود . به روی خودم نیاوردم که دیدمش . خواستم از در بیرون برم اما با صدای شهاب ایستادم :
_ به به! سلام بهار خانوم مارو می بینی و به روی خودت نمیاری ؟
_ سلام ... ببخشید عجله داشتم ندیدمت .
_ آره جون عمه ات ! تو همیشه مارو نمی بینی.
_ این چه حرفیه ؟ رویا چطوره ؟
_ اونم خوبه . سلام گوی شماست. ببینم جایی تشریف می بری که اینجری سانتال مانتال کردی ؟
_ آره بادوستام میریم بیرون . الانم عجله دارم آخه پشت در منتظرن .
منتظر جوابش نشدم و از در خارج شد . سیما با اخم تکیه داده بود به ماشینش . با دیدنش لبخند کم رنگی روی لبم نشست وبدون اینکه چیزی بگم سوار شدم. پشت رل نشست و پاشو گذاشت روی پدال گاز . به ثانیه نکشید که گفت : یه ساعت الافم کردی جلوی در که چی ؟
_ خوب حالا ! شهاب رو تو راه پله ها دیدم . یه کم طول کشید!
_ چقدر غر می زنی ! ببینم مارال میاد ؟
_ پس نه ! فکر کن سروش بیاد و مارال نه !
سرمو به شیشه ی ماشین تکیه دادم وزل زدم به خیابون...سیما دوباره گفت : فکر نمی کردم اینقدر خوشحال بشی ! تازه الانم سر چهارراه بعدی منتظر من وشماست !
_ مثل همیشه تحملش می کنم !
_ ببینم به حرفای دیروزم فکر کردی ؟
_ کدوما ؟
_ ای بابا ! گیج شدی تازگیا ! همون حرفای راجب سروش دیگه !
_ وای شروع نکن سیما حوصله ندارمااا!
_ حیفه به خدا ... پسر به این ماهی !
شیشه ی ماشین رو پایین دادم و با بی اعتنایی گفتم : مبارک صاحبش !
_ آخه من با توی کله شق چیکار کنم ؟ هووم ؟
_ سیما از تو بعیده هااا! توکه می دونی من دلم کجاست آخه !
_ عشق یه طرفه به درد نمی خوره ! این هزار بار !
_ نمی تونم وقتی دلم یه جای دیگه اس ادای آدمای عاشقو واسه سروش در بیارم!
_ نگاش کن چطوری زل زده بهت بیچاره ! گناه داره ها ! از ما گفتن بود !
خط نگاه سیما رو دنبال کردم و سروش رو دیدم که زل زده بود بهم .... خواستم جواب بدم که یه نفر محکم کوبید به شیشه ی عقب ماشین و ....
_
مطالب مشابه :
مدل شال و کلاه قلاب بافی
ژورنال آنلاین - مدل شال و کلاه قلاب بافی - به اولین وبلاگ تخصصی هنر قلاب بافی در ایران خوش آمدید
عکس مدل شال گردن دخترانه زمستانی - عکس شال گرم زمستانی
رسانه طنز جهنمی - عکس مدل شال گردن دخترانه زمستانی - عکس شال گرم زمستانی - رسانه طنز جهنمی,اس
آموزش بافت كامل و گام به گام براي × كلاه × نوزاد
خويش ميتوانيد تغييراتي در بافت آن ايجاد نماييد تا مثلا مانند کلاه داخل عکس پشت سر حالت
آموزش بستن شال و روسری
(شبیه آن قطعه طلقهایی که لای یقة پیراهنهای مردانه هست) ببرید و بگذارید لای تای شال.
اس ام اس خنده دار و جدید
I. Mirzazadeh's Personal blog - اس ام اس خنده دار و جدید - بهتره بدونيم كه - I. Mirzazadeh's Personal blog
رمان بازی سکوت (1)
مانتو شلوار مشکی وشال آبی رنگی رو که همخونی کجا به سلامتی شال و کلاه گن لاغری مردانه
برچسب :
کلاه وشال مردانه