دکتر عابدی: اندیشه های سیاسی غرب - الف- قسمت دوم
فلسفه ارسطو
1- اساس فلسفه سياسي ارسطو: (صيرورت)
اساس فلسفه سياسي ارسطو {صيرورت} است .كه پيشتر توسط {هراكليت } به آن پرداخته شده بود . ارسطو توانست آنرا جلوتر ببرد.منظور ارسطو از صيرورت از {بالقوه به فعليت }رسيدن است.كه شامل تمام هستي و چيزها است. پس اولين درون مايه ارسطو طبيعت است و صيرورت يعني حركت از طبيعت به غايت . كه به اين وضعيت {صيرورت}گفته ميشود. زمان ومسيري كه يك دانه گندم طي ميكندتاخوشه گندم شود. تا از نيست به هست خود برسد صيرورت گفته ميشود.درحقيقت به غايت رسيدن هر چيز از قوه به فعل صيرورت نام دارد.
در اين صورت ارسطو عالم علم طبيعت و فلسفه است .از نگاه ارسطو هر چيز موجود اعم از{انسان .حيوان .درخت}طبيعتي دارد كه حاصل فعليت، يامثل غايت آن است. پس غايت هر چيز با طبيعت آن يكي است. كه اين غايت ونهايت در اين جهان مادي قراردارد نه در جاي دگر. اما اين غايت ها با هم برابر نيستند.وبراي شناخت برتري هرغايت بايد صورت ماده را شناخت. صيرورت ارسطو هستي را دردگروگوني وبالقوه گي ميداند.
2- شيوه نگرش به كائنات تاثير گذار، بر بينش سياسي ارسطو:
1)- ذوق به استقرار است. لذا به گردآوري وفهرست كردن مطالب زندگي سياسي مي پردازد.
2)-احترام به سنت و پيشينه ، رسمها و سازمانهاي سياسي كهن را به دليل اينكه، نهادهاي كهن هستند .مي پسندد. وتغيير درآن را ناپسند،مي دانست.
3)- تساهل نسبي درتوصيف سازمانها،پديده ها و ساختارهاي سياسي صرف نظر ازخوبي وبدي مي پردازد.
3- نگرش ارسطودرسياست :
الف)- ارسطو پشتيبان دمكراسي نيست باآن هم مخالف نيست.(مالكيت اشتراكي رارد ميكند .اما مصرف اشتراكي را ميپذيرد.
ب)- از پندار بافي در سياست خودداري مي كند.
پ)- انتقاد به روش افلاطون كه بايد فيلسوفان پادشاه شوند.(ارسطو تنها حكمت نظري را براي پادشاه بودن كافي ندانسته بلكه معتقد است كه بايد حكمت عملي هم بهمراه داشته باشد).
4- وجوه اشتراك عقايد ارسطو و افلاطون :
1 )- سرشت جامعه سياسي : ( هردو فيلسوف در اين امر كه جامعه سياسي پديده اي طبيعي است.وانسان به حكم طبيعت حيوان مدني است اتفاق نظردارند).و همچنين اعتقاد به اينكه تربيت وظيفه دولت است .
2)- دفاع از بندگي: وجه ديگر عقايد ارسطو وافلاطون در توجيه بندگي است.افلاطون بندگان را فاقد عقل و شعوردانسته.كه بايد صلاح خود را به انسانهاي شايسته بسپارند.ارسطو دو گروه شكست خوردگان در جنگ و غير يونانيان را بنده وفاقد عقل و شعور مي داند.
3)- هردو معتقدند كه حقوق سياسي ومدني هركس بايد برابر اندازه هوش ، دانش و شايستگي او باشد.
4)- هردو معتقدند كه عدل در برابري نيست.بلكه در تناسب است وهوشياران و دانشمندان بايد بيشتر از مردم نادان ازحقوق برخوردارباشند.
5- وجوه اختلاف فلسفه ارسطو و افلاطون :
ارسطو بر خلاف افلاطون به حكمت عملي در كشورداري عقيده دارد.وازپندار بافي در سياست پرهيزدمي كند. وراه حلهاي براي امور حكومت ارائه ميدهد. كه با اوضاع موجود تناسب داشته باشد. ارسطو به جاي سخن گفتن از مدينه فاضله .سازمانهاي حكومت هاي زمان خود را وصف مي كند.وهر پديده سياسي رامجموعه اي از عواطف فردي ودگرگونيهاي اجتماعي مي داند.ودر پي علل و چگونگي هر تحول است. فرق ميان ارسطو وافلاطون فرق ميان عالم وشاعر است.
6- مخالفت ارسطو با بدعت هاي افلاطون :
ارسطو، پيشنهاد اشتراك خانواده واموال را از طرف افلاطون جهت تامين هماهنگي ووحدت جامعه سياسي ميداند .اما سه عيب برآن مي گيرد.
1)-افلاطون نتوانسته درستي و ضرورت وحدت جامعه سياسي را به شكلي كه مطلوب است ثابت كند.چرا كه زيانش بيشتر از سود آن است.
2)- نظام اشتراكي وسيله اي براي تامين وحدت عملي نيست. چرا كه باعث مسامحه درعلايق واصول مشترك است.
3)- افلاطون حدود وچگونگي اشتراك را معين نكرده است.
4)- در نظام اشتراكي افراد در انديشه حفظ اموال خصوصي خود نيستد . وميانديشند كه ديگران آنرا مراقبت ميكنند.لذا پيشنهاد ميكند اداره اموال خصوصي، اما مصرف اشتراكي باشد.
5)- افلاطون نظام اشتراكي را منحصرا در مورد گروه پاسداران مقرر داشته. وديگرگروها ي اجتماعي را ناديده مي گيرد.افلاطون حكومت را مخصوص گروه معدودي ميداند. اما ارسطو ازاين نظربراي حكومت محدوديتي قايل نيست.
6)-افلاطون در مدينه فاضله افراد را به سه گروه {طلا. سيم . مس} با طبقات ثابت و آموزش ناپذيرتقسيم مي كند.اما ارسطو شايستگي فرمانروايي را براي عده خاص نمي داند.
7- ذات پنداري نظريه ارسطو : مهم
ذات يا {{ESSENCE داخل هر پديده است. به نظر ارسطو ذات بندگان وافزارمندان يعني صاحبان پيشه هاي عملي فاقدكمال عقلي است. وخوبي خاص فرمانروايان است. پس كساني بايد فرمانروايي كنند. كه خوب تربيت شده باشند.وخوبي درنظرافلاطون ميتواند، سه نوع انسان پديد آورد {انسان خوب .شهروند خوب. فرمانرواي خوب} ارسطودرپي اين بود. كه سه گونه خوبي دريك نفر جمع شوند.
8- حكومت از نظر ارسطو:
ارسطو دراين خصوص ميگويد اگرحكومت، دردست يك تن ،گروهي ويا اكثريت مردم قرار داشته باشد. ودر پي صلاح همه مردم باشد .آن حكومت درست است.اما اگر نفع خويش را برتر از صلاح مردم قرار دهند .حكومت منحرف است. او سه نوع حكومت پادشاهي بدست يكنفر، حكومت آريستو كراسي به دست گروه ،حكومت پوليتي يا جمهوري به دست اكثريت. معتقد است.وهر زمان اي حكومتها از راه راست منحرف شوند. حكومت پادشاهي به حكومت ستمگر (يا توراني).حكومت آريستوكراسي به اليگارشي و حكومت جمهوري به دمكراسي مبدل ميشود.
ارسطو حكومت دمكراسي را به دليل شركت اكثريت درآن ،كه فاقد فضيلت است. حد مطلوب ندانسته. وبه پنج نوع دمكراسي قايل است.كه فقط نوع اول را مصداق واقعي دمكراسي ميداند.كه هراندازه ازآن دورتر شويم.خلوص و اصالت دمكراسي كمترميشود. ميتوان بهترين شكل آن دركشاورزي به علت شيوه برتر فعاليت اقتصادي ،پيدا كرد. واما حكومت مطلوب از نظر ارسطو حكومت مونارشي (يا پادشاهي ) است.
9- اخلاق واقتصاد از نظر ارسطو :
در اين زمينه ها نظرياتي دارد كه مكمل آرائ سياسي اوست .در يونان واژه اخلاق به معناي مجموعه كردارها و عادات اجتماعي است. او اعتقاد دارد كه فضيلت بر دوگونه است عقلي كه ازراه تربيت بدست مي آيد وديگري فضيلت اخلاقي كه از راه عادت پديد م آيد .ووظيفه قانون گذار آن است .تا با ايجاد عادات پيسنديده مردم را به فضايل اخلاقي مايل كند.در خصوص اخلاقيات مي گويد بالاترين فضايل ميانه روي ، وحد وسط است.وهمچنين ضمن تعريف عدل آنرا به هشت گونه تقسيم بندي مي كند.كه با هم تداخل دارند نام ميبرد.
درمورد اقتصاد، به ستايش شيوه هاي طبيعي توليد ونگوهش رباخواري ميپردازد.و بيان ميكند هر مالي دو مصرف دارد. يكي رفع نيازهاي خاص زندگي آدمي وديگري جهت خريد وفروش.كه مصرف اولي را طبيعي ومصرف دومي را غير طبيعي ميداند.
10- علل انقلابات از منظر ارسطو :
ارسطو علل انقلابات را بردو دسته ميداند. علل عمومي وعلل خصوصي .
علل عمومي در همه حكومتها موجب انقلاب مي شود. مانند نابرابري علل خصوصي فقط درنظامهاي سياسي خاص به انقلاب مي انجامد. ودرهر نظام سياسي علل خصوصي با يكديگر متفاوت است. درحكومت دمكراسي وجود رهبران مردم فريب ، در الگارشي ستمكاري توانگران بر تهيدستان ، درآريستو كراسي شورش مردم بر شايستگان ، در پادشاهي ستمگري پادشاه وحسادت مردم به شكوه وجلال و يا كينه جويي.
حكمت رواقيان
1- فلسفه رواقيان :
اساس اين حكمت برآرامش مطلق {استواء}و بيدردي يا آسايشي كه براثرپرهيزازانديشيدن، دست مي دهد. تكيه ميكرد.چرا كه مباحث اخلاقي را از ستيزه هاي فلسفي برتر مي ديدند.يعني اينكه شادي انسان بيشترازحقيقت ارزش دارد. و اين نظريات در مجموع عصياني بود. برعليه فلسفه هاي اشرافي افلاطون وارسطو، وبيشتراز هر انديشه اي ديگرتاثيرگذار بودند.
عقيده داشتند.آدميان اعضاي يك جامعه جهاني برابر وهمسان مي باشند.وسعادت انسان در سازگاري با طبيعت است. وهمه انسانها ازخرد ودانش بهره دارند.وبطور يكسان كمال پذيرند.و ميانشان هيچگونه امتياز فطري نيست.وبدين سان حقوق طبيعي كه بعدها پايه حقوق بين الملل بود ريخته شد.
سيسرون
1- سيسرون :
سيسرون نامدارترين خطيب رومي بشمار ميرود. كه ازميان قشرپائين اجتماع برخاسته بود.كه به فضيلت سازمانهاي ونهادهاي سياسي كهن روم عقيده داشت.هسيسرون نمي توان فيلسوف خواند زيرا بيشتر مرد كار بود تا انديشه، بيشتر نظريات خود را از فيلسوفان پيش ازخود اقتباس كرده بود. آثار سيسرون برگرفته از{خطابه ها ،همپرسه هاي و نامه هاي خصوصي}او ميباشد.
خلاصه نطريات او دردو همپرسه به نامهاي {جمهوري و قوانين }مكتوب شده.
2- فلسفه سيسرون :
اصل اساسي تفكر سيسرون، همان عقايد رواقيان به قانون وحقوق طبيعي است. بدين گونه كه سراسركا ئنات اعم از جاندار وبي جان پيرو يك قانون يا مجموعه قوانين است.چيزهاي بي جان به حكم ضرورت ،جاندار ازروي غريزه و آدميانبه رهبري خرد، وابسته به اين قانون هستند.
عقل آدمي ميتواند. قانون طبيعي را براو آشكار كند. و رفتارش را با آن هماهنگ نمايد . به نظر سيسرون قوانين موضوعه كشورها تا جايي سزاوار اطاعت است .كه با قانون طبيعي موافق باشد. پس افراد با اطاعت از قوانين مخالف ناموس طبيعي ،هيچ گونه الزام اخلاقي ندارند.حتي اكر اين قوانين به زور به آنها تحميل شده باشد.وچون معتقد به فرمان راندن يك قانون برآدميان از سوي طبيعت هستيم. پس آدميان به نحو فطري با هم برابرند.
3- نظر سيسرون پيرامون عقل آدمي و قانون طبيعي :
قانون طبيعي چيزي نيست جز عقل آدمي كه فتوا ميدهد. عقل به صورت بالقوه در نهاد همه آدميان وجود دارد. اما بالفعل در همه به يك اندازه رشد نمي كند. مقدارو ميزان آن اشخاص فرق دارد. .آيا ميتوان گفت كه قانون طبيعي نيز هميشه متغيير است.سيسرون پاسخ ميدهد .خـــير؟ چرا كه افراد براساس مقدارظرفيت عقل خود قانون طبيعي را درك كرده .واز روي اراده آنرابررفتار خويش حاكم مي كنند.براي شخص الزام آور ميشود
4- سيسرون وخدا شناسي :
سيسرون نه تنها فرزانه بلكه خدا شناس هم بود. دين را براي اخلاق فردي و نظام اجتماعي ضروري ميدانست. قانون طبيعي را با قانون خدايي يكي مي شمرد.وميگويد قانون، انديشه ازلي و واپسين خداست.هرچند در مشرب فلسفي خود به نوعي شكاكيت اعتدالي معتقد بود .در عين اينكه يقين كامل را موجب بي خردي مي دانست .شك مطلق را هم نادرست مي خواند.
5- سيسرون واصل جامعه بشري :
سيسرون از اصل برابري انسانها به اصل يگانگي جامعه بشري ميرسد.او معتقد است هر قانون قلمرو يي خاص ومعين دارد.وافراد واقع درآن قلمرو به اين اعتبار ،اعضاي جامعه واحد بشمار ميروند. پس اگر قانون واحدي وجود داشته باشد.كه بر همه مردمان حكومت كند.لازم است همه مردمان در اين جامعه، به منظور دوري از زيان واختلاف ،درآن عضويت داشته باشند.
6- بلند پايه ترين آئين اخلاقي سيسرون :
سيسرون وفاداري آگاهانه به شهر جهاني، يا جامعه بشري را، از مهمترين آئين اخلاقي ميداند. ريشه وفاداري به كشور ومهين رادروفاداري به جامعه بشري ميداند . با هم منافاتي ندارند. چرا كه ناموس طبيعي بايد مقتضي اطاعت ووفاداري باشد.
7- شكل نظام سياسي مورد نظر سيسرون :
سيسرون با اضافه كردن چاشني تندي ازكنايه و طعنه به آراء افلاطون و ارسطو نظريات خود را بيان نمود. ميگفت حكومت شاهي خوب است، اگرشاه خوب باشد وبد است اگر شاه بد باشد. وبيشتر منظور وي از اين سخن آگاه كردن ،روميان از خطر قيصر و مارك آنتوني بود. و همينگونه حكومت اشرافي را مي پسنديد. اگردردست بهترين مردمان باشد. عيب دمكراسي همان بود. كه درعقايد افلاطون وارسطو بيان شده بود .كه احتمال مسخ آن توسط توده مردم وجود دارد.لذا تنها چاره وحكومت مطلوب را اين ميدانست.كه كه از دمكراسي مجلس ملي، از آريستوكراسي اختيارات مجلس سنا،از حكومت شاهي مقام قنسولي با مدت اعتبار محدوديكجا جمع شوند.
ومن الله التوفيق
مطالب مشابه :
توسعه شهرنشینی وشهرسازی درایران
جغرافیای شهری - دانشگاه واحداندیمشک - توسعه شهرنشینی وشهرسازی درایران - دکترحسین شکوهی
معرفی و بازار کار رشته جغرافیا کلیه گرایشها...
جغرافیای شهری - دانشگاه واحداندیمشک - معرفی و بازار کار رشته جغرافیا کلیه گرایشها
ویژگی های کلی جغرافیای اندیمشک
جغرافیای شهری - دانشگاه واحداندیمشک - ویژگی های کلی جغرافیای اندیمشک - دکترحسین شکوهی
مبلان شهری چیست:
جغرافیای شهری - دانشگاه واحداندیمشک - مبلان شهری چیست: - دکترحسین شکوهی:جغرافیا علم انسان
استاد :شاهي - سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحداندیمشک - استاد :شاهي - سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
مبانی علم حقوق ( حقوق خانواده)
گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحداندیمشک - مبانی علم حقوق ( حقوق خانواده) - مقالات علوم سیاسی
دکتر عابدی: اندیشه های سیاسی غرب - الف- قسمت دوم
گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحداندیمشک - دکتر عابدی: اندیشه های سیاسی غرب - الف- قسمت دوم
استاد نویدی نیا -- مسئولیت بین المللی
گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحداندیمشک - استاد نویدی نیا -- مسئولیت بین المللی - مقالات
مبانی علم حقوق (تعاریف 2)
گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحداندیمشک - مبانی علم حقوق (تعاریف 2) - مقالات علوم سیاسی
استاد نویدی نیا - حقوق بين الملل عمومي ب
گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحداندیمشک - استاد نویدی نیا - حقوق بين الملل عمومي ب - مقالات
برچسب :
واحداندیمشک