مختصری بر مسئله هویت و زبان ترکی

به نام یزدان

مسئله هویت و زبان ترکی

مقدمه :

واژه هویت از لحاظ لغوی در معنای مختلفی میباشد مانند : حقیقت شی یا شخص که مشتمل بر صفات ذاتی و جوهری او باشد؛هستی و وجود؛حقیقت و ذات و شخصیت چیز (فرهنگ معین )؛حقیقت شی یا شخصی که مشتمل بر صفات واقعی وذاتی او باشد (فرهنگ عمید ).

انواع قومی :

قوم،گروهی از انسان‌هاست که اعضای آن دارای ویژگی‌های نیایی و اصل و نسبی یکسان یا مشترک هستند (اسمیت، ۱۹۸۶). همچنین گروه‌های قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی،زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمده‌باشد. بنابراین یک گروه قومی می‌تواند یک جامعه فرهنگی نیز باشد.

به طور کلی، در طول تاریخانسان‌ها با دو نوع قومیت مواجه هستیم. اوّلین نوع همان قومی بر پایه علایق فامیلی و خانوادگی است که معمولاً کلمهٔ طایفه و قبیله را در ذهن تداعی می‌کند. با شروع مهاجرت جوامع انسانی نوع دوم اقوام بوجود آمد که در واقع نوعی تکامل جوامع (کشورها) را رقم زد و گروه‌های قومی با ویژگی‌های مشترک در کنار هم ملت را به وجود آوردند. تهاجم نظامی، مهاجرت، تجارت و مذاهب باعث ایجاد تکامل در اقوام قدیمی شده‌است.در همین حین تفاوت‌های قومی و نسلی هنوز در بین اقوامی که در یک کشور زندگی می‌کنند وجود دارد و با زاد و ولدهای قومی این تمایزها به حضور خود ادامه می‌دهند.

اعضای یک قوم (با ملت اشتباه گرفته نشود) همواره ادعا می‌کنند که در طول تاریخ، پیشینه فرهنگی غنی و ارزشمندی داشته‌اند، امّا برخی مورّخان و جمعیت‌شناسان بر این باورند که بسیاری از این مسائل فرهنگی زاییده سال‌های اخیر هستند در پیشینه فرهنگی قوم هیچ جایگاهی نداشته‌اند.(فرید لندر ۱۹۷۵، هوسی باوم و رنجر ۱۹۸۳، سایدر ۱۹۹۳ ) از دیدگاه سیاسی، وجه تمایز گروه قومی و یک کشور عدم وجود حاکمیت و یکپارچگی در گروه قومی است.

در حالی که قومیت و نژاد دو مفهوم مرتبط هستند (Abizadeh ۲۰۰۱)، مفهومم قومیت بیشتر با گروه‌های اجتماعی سروکار دارد و با علایق قبیله‌ای مشترک، ملیت مشترک، ژن مشترک، آئین، زبان یا فرهنگ مشترک مشخص می‌شود در حالی که نژاد با مفهوم طبقه‌بندی بیولوژیکی «هموساپینس» سروکار دارد و بر اساس ویژگی‌های ژنوتیپ و فنوتیپ مشخص می‌شود.

تحقیق :

در پروژه تنوع ژنوم انسانی (HGDP) تلاش می‌شود تا نقشه DNA انسان‌های مختلف تهیه شود و اختلافات موجود میان این نقشه‌ها که در حدود ۱ درصد است مشخص گردد. این داده‌ها می‌تواند حقایقی را از منشا گروه‌های قومی مختلف آشکار سازند.

مختصری بر مسئله هویت و زبان ترکی در آذربایجان:

یکی از مسائل و معضلات اجتماعی و مدنی جامعه واقع بین و روشنفکر و جوان آذربایجانی امروز مانند سایر اقوام ایرانی مسئله هویت است.

در مدت حاکمیت 53ساله نژادژرستانه پهلوی،ترکان ایران در معرض بیشترین توهین ها و بی احترامی ها آشکار و مستقیم تا تحقیرهای مدرن در رادیو و تلویزیون و مدارس و دانشگاهها و سایر رسانه های دسته جمعی بودند.در این دوران بود که صحنه جامعه بر ترکان و کلمه ترک تنگ گردید.«آذری»آنهم از نوع غیر ترکی واژه ای بود که کشف آن بیشتر از سقوط امپراتوری هزارساله ترکان ایران،رضاخان و فرزند وی و    پان آریائیستها را خوشحال و شاد می نمود تا فراریان در تنگنا قرارگرفته از هویت ترکی را درجه ای بسیار زیبا و افتخارآمیز از نوع«پارسی» اعطا دارند!

اما بدبخترین سکانس این تحقیر قسمتی است که کسانیکه با تئوری خودساخته و توهم زای کسروی آشنا نبودند به ترکی سخن گفتن و خود را آذری نامیدند،ترکی که در عمر دوران پهلوی کم ارزش ترین عنصر جامعه بود. ترک ستیزی و تحقیر  ترکان از زمان سقوط قاجار و روی کار آمدن حکومت نژادپرست پهلوی به سرکردگی رضاشاه بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل گردید.

"بعد از تعمیم زبان فارسی و وحدت ملی که باید هدف اصلی باشد منظورهای دیگری که این موقوفات برای آنها بنیاد یافته و اساسنامه آن نوشته شده توجه خاص به نسل جدید از راه آموزش و پرورش کودکان به وسیله کودکستان شبانه روزی نمونه و تربیت اجتماعی و سیاسی جوانان...خواهد بود...که بر اینها اضافه شود"مدرسه های مادرانه در آذربایجان"آنچه از زبان محمودافشار موسس بنیادافشار جاری می شود.(پنج وقفنامه،صص27-28) دیگر همفکر شوونیست و نژادپرست دوران پهلوی جوادشیخ الاسلامی است که تئوری جدا کردن اجباری نوزادان شیرخوار آذربایجانی و نوزادان دیگر مناطق ترک نشین ایران از مادرانشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاههای مخصوص که تا هفت سالگی تماس و ارتباطی با والدینشان نداشته و کلامی از زبان آنها نشنیده باشند را تقدیم دیکتاتور زمان و همفکران خود کرد!(زبان فارسی در  آذربایجان،ص445/مجله آینده سال هفتم -1360،شماره های سوم و چهارم)

از سایر به اصطلاح روشنفکرانی که در دوران ستمشاهی پهلوی پشت به هویت خود کرده و آنرا انکار نموده و ذوب شدن در زبان و فرهنگ حاکم را افتخاری بزرگ برای خود دانست احمد کسروی بود.وی با پشتبانی رضاخان به مخالفت صریح علیه دین مبین اسلام و انکار حضرت مهدی(عج)پرداخت و تئوری "زبان آذری"را به صورت مثلاًعلمی تقدیم وی کرد!

تئوری دورغین و خودساخته کسروی بر کام نژاد پرستان دوران پهلوی خوش آمد.وقتی کسروی با ساکنان روستاهای هرزند و گلین قیه در اطراف مرند و حسنو در قره داغ روبرو شد و سپس با تات نشینهای اطراف خلخال گفتگو کرد و از زبان آنها پرسید،آنها نام زبان خود را هرزندی،تاتی و تالشی نامیدند؛ولی کسروی با اصرا تمام آنها را "آذری"نامید! کسروی نیمه خالی لیوان را دید و  وجود چند روستا را دلیلی بر غیرترکی بودن زبان بومی مردم آذربایجان دانست و زبان آذری را که خود با اعتقادات شوونیستی کشف کرده بود را جایگزین آن کرد،غافل از آنکه تمام روستاهای آذربایجان از بین کوههای سربه فلک کشیده سهند وسبلان گرفته تا دشتهای پهناور مغان,زنجان،همدان,ساوه و اراک تا اطراف تهران ،کرج،تفرش دماوند به ترکی تکلم می کنند.

کسروی در رساله56صفحه ای خود میگوید در طول تاریخ هیچگونه آثار و نشانه ی ادبی و مکتوب هر چند اندک از این زبان دیده یا شنیده نشده است و خود هم اعتراف میکند:

"چنانکه باز نمودیم آذری زبان گفتن بوده و همیشه در پیش روی او زبان همگانی روان، و برای نوشتن جز این یکی بکار نمی برده اند.از این رو نوشته ای به زبان آذری در دست نبوده و یا اگر بوده از میان رفته."(آذری یا زبان باستان آذربایجان-احمدکسروی-ص35)

واقعیت اینست که اگر واژه آذری را به ادعای کسروی یک زبان رایج در آذربایجان مدنظر داشته باشیم ،چرا حتی یک نمونه اثر مستدل و مکتوب در مورد این زبان که مخترع آن آقای کسروی و کسرویستها هستند وجود ندارد؟

هویت زدایی ایرانیان غیرفارس در زمان رضاشاه آغاز شد که آنهم بر اثر عدم آگاهی و علم مردم از سبقه تاریخی،زبان،ادبیات،فرهنگ،فولکلور و موسیقی روی داده و در یک کلام موجب از خود بیگانگی گشت و زمانیکه انسانها از خود بیگانه گردیدندحس حقارت و بی هویتی در میان عموم مردم رواج یافت که گویی هیچ قوم و ملتی جز با هویت فارس وجود ندارد.

نوشتن تاریخی جدید برای ایران که مبدا آن نژاد موهوم آریایی و بر مبنای افتخارات کوروش و داریوش و قوم پارس و سلسله هخامنشی بود در دوران پهلوی آغاز شد بدون اینکه کوچکترین اشاره ای به تاریخ گذشته ایران و اقوام و ملتها و حکومتهای قبلی شود.پاکسازی و تخریب تاریخ ماقبل آریایی در ایران برای اثبات قوم پارس و در راستای سیاستهای نژادپرستانه و نابودی فرهنگ و تاریخ سایر اقوام علی الخصوص ترکان در ایران بود.

بر این اساس بود که پروژه های کوتاه مدت و طولانی مدت با هزینه های سرسام آور براه افتاد و زبان سازی و هویت تراشی برای ایرانیان غیرفارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای غیرفارس بخصوص ترکی در اولویت این برنامه های قرار داده شد.(کثرت قومی و هویت ملی ایرانیان-دکترضیا صدر-ص64-62)

با تدوین و جمع آوری تعدادی بیت به زباهای ساختگی تاتی؛تالشی و گیلکی توسط احمدکسروی و قراردادن آن در بعضی مناطق آذربایجان زبان قانونمند و وزین مردم آذربایجان با پیشینه هزاران ساله مورد انکار و زبان ساختگی کسروی زبان مردم آذربایجان قلمداد شد!

در دوران حاکمیت نژاد پرستانه پهلوی بود که برنامه انکار زبان و فرهنگ مردم آذربایجان اجراء و تدریس زبان ترکی و سایر زبانهای بومی به استثنای زبان فارسی ممنوع شد و حاکمیت مطلق زبان فارسی بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل گردید.  

در برنامه نژادپرستان رضاخان،علاوه بر تحریف تاریخ ترکان،تحقیرزبان،فرهنگ و شخصیت آنها از راههای مختلف،از تحصیل و تدریس زبان ترکی آذربایجانی که اولین مدرسه مدرن ایران و نخستین روش تدریس با اصول صوتی در دنیای اسلام با این زبان و در زمان قاجار و بوسیله دانشمند شهیر آذربایجان میرزاحسن رشدیه در تبریز و با کتاب«وطن دیلی»آغاز بکار کرده بود نیز جلوگیری شد.(روزنامه نویدآذربایجان-ویژه نامه عید82-صمدسرداری نیا ص17)

نابودی موجودیت و فرهنگ ترکان ایران با اسمهای ساختگی برای شهرها،روستاها،کوهها و رودهای آذربایجان در دوران حکومت فاشیستی و طاغوتی پهلوی شروع گردید،مانند تغییر نام:سویوق بولاق به مهاباد؛ارومیه به رضائیه؛سایین قالا به شاهین دژ؛سلماس به شاهپور؛قره داغ به ارسباران؛قره چمن به سیاه چمن؛توفارقان به آذرشهر؛قوشاچای به میاندوآب؛آخماقیه به احمقیه؛تاتائو و جیغاتی به سیمینه رود و زرینه رود؛آجی چای به تلخه رود و بعدها نیز نام شهرها مانند تیکان تپه به تکاب؛سولدوز به نقده و...ادامه یافت. تقسیم آذربایجان به استانهای مختلف و برداشتن نام آذربایجان از روی استانهای جدید و سیاست فارس سازی زبان و فرهنگ آنها از دیگر برنامه های شوونیستی و نژاد پرستانه و مغضوبانه علیه آذربایجان در دوران پهلوی بود.

اولئاروس سفیرآلمان که در قرن هفدهم میلادی به دربار صفوی رسیده در مورد تدریس ترکی در مناطق مختلف تحت حاکمیت دولت صفوی؛از جمله آذربایجان و ولایات ایروان؛عراق عجم(ولایت عراق شامل مناطق مرکزی ایران و شهرهای اراک امروزی،ساوه،قم،خمین،کاشان تا اصفهان می شد)،بغداد و... و اهمیت این زبان در این مناطق می نویسد: ترکی در ایران آنقدر از اهمیت برخوردار است که در دربار اصفهان به سختی می شود کلمه ای به فارسی شنید.(تبریز از دیدگاه سیاحان خارجی...ص82-112 سال2536شاهنشاهی(1356)شمسی)

پان فارسیستها آثار مکتوب،منحصر به فرد و جهانی«دده قورقود(قرن پنجم هجری)»،«فرهنگ فارسی ترکی صحاح العجم هند وشاه نخجوانی(قرن7هجری)»،و آثار شاعرانی چون قاضی ضریر،برهان الدین،نسیمی،حسن اغلو،شیخ انوار،حقیقی،و سایر شعرا و نویسندگان را نادیده گرفته و تلاش میکنند به مخاطبان خود القاء کنند که زبان ترکی در آذربایجان از زمان صفویان رونق و رواج یافت.

در کتاب«دین و دولت در عصرصفوی»هم به نقل از مینورسکی «The middle east»صفحه451آمده است:«ترکی که زبان شاهان صفوی بوده است به ایرانیان تحمیل نشد و با وجود اینکه به دلایل سیاسی شاه اسماعیل یکم اشعار خود را به ترکی می سرود،از بیشتر ترک شدن ایران جلوگیری شد...»

زبان دری(فارسی)که میراث سامانیان و زبان مناطق تاجیکستان و افغانستان بوده تا قرن هفتم هجری به مناطق فارس ایران راه نیافته بوده است، چنانکه هیچ شاعر دری گویی تا این تاریخ در مناطق و شهرهای استان فارس پدیدار نشده بود و تا این زمان،زبان پهلوی یعنی زبان اصلی مردم پارس در این مناطق تکلم می شده  و سعدی شیرازی اولین شاعر دری گوی این منطقه نیز علاوه بر اینکه گلستان و بوستان را به زبان دری و یا به بیان بهتر زبان موسوم دربار پادشاهان نوشته است دیوانی نیز به زبان مردم فارس و شیراز سروده است که«فهلویات»نام دارد.این زبان همان زبان پهلوی و اصلی و بومی مردم فارس است که با تحمیل شدن زبان دری افغانستان و با گذشت قرنها،از میان مردم شیراز و دیگر شهرهای بزرگ فارس نشین رفته و فراموش شده است.

حافظ شیرازی شاعر قرن هشتم هم ابیاتی به زبان اصلی و بومی شیراز سروده است که نشان دهنده حضورقوی زبان پهلوی در میان مردم شیراز تا قرن هشتم می باشد.(روزنامه همشهری یکشنبه 16آبان 1387مقاله«زبان دری ادامه پهلوی ساسانی نیست»از دکتر وحیدیان کامیار).

زبا ترکی هم تاریخی هفت هزارساله در ایران دارد و از نظر ریشه و مورفولوژی دنباله زبان سومری و ایلامی است و هیچ قرابتی و نزدیکی با زبان فارسی دری ندارد.(آذربایجان در سیر تاریخ ایران ج 2 ص869 رحیم رئیس نیا)

اینجا باید از اشخاصی که مدعی هستند زبان ترکی بعدها به مردم آذربایجان تحمیل شده است باید پرسید،این تحمیل بوسیله چه کسی،و با چه امکاناتی بوده است؟! در تاریخ حتی یک نمونه از تشویق این زبان بوسیله سلاطین ترک دیده نشده است چه برسد به تحمیل آن برعکس شیروانشاه نظامی گنجوی را مجبور به سرودن لیلی و مجنون به زبان فارسی دری کرد که از نمونه تحمیلات میباشد در حالیکه نظامی قصد داشت لیلی و مجنون را به ترک بسراید.

حال اگر کسرویستها بخواهند زبان جدیدالاختراع خود را در آذربایجان مرسوم کنند بایستی بدنبال زبان به اصطلاح آذری مورد ادعای کسروی در آذربایجان باشند که در روستاهای «هرزند و گلین قیه»مرسوم است؛نه حاکمیت زبان فارسی که خود از نواحی افغانستان و تاجیکستان به ایران آمده و زبان بومی فارس زبانان را از بین برده است! باید دانست که زبان ترکی از نظر دانش ریشه شناسی جزء زبانهای التصاقی میباشد و هیچ قرابت و نزدیکی با زبان پارسی که جزء زبانهای تحلیلی است ندارد.

همه میدانند که فارسها هم مهاجر هستند و بعدها از استپ های جنوب سیبری به ایران آمده اند و زبان بومی ایرانیان ساکن استانهای فارس نشین هم قبل از مهاجرت فارسها به ایران،ایلامی بوده است.اما چون فارسها با مهاجرتشان به ایران و مناطق فارس نشین،اکثریت نسبی جمعیت منطقه را تشکیل دادند،خود را فارس خوانند و کسی هم نگفت فارسها زبانشان را بر بومیان ایلامی تحمیل کردند.

اما ملتی که تاریخ چند هزار ساله قبل از اسلام سومری،ایلامی،گوتی،لولوبی،اورارتویی،ماننایی،اشکانی و تاریخ هزار ساله بعد از اسلام ایران را رقم زدند بر هیچ قوم و ملتی ظلم نکرده و فرهنگ و زبان و تاریخ خود را بر آنان تحمیل نکردند.

مطلبی که توسط سلطنت طلبها و حامیان تفکر پوسیده دوران پهلوی و پان آریائیستها و کسروی وکسرویستها بصورت افراطی دیده میشود اینست که ترکی بر مردم آذربایجان تحمیل و ترکان ایران را به مغولها نسبت میدهند! سوال اینجاست که اگر مغولها می خواستند زبان خود را به مردم آذربایجان و دیگر مناطق ایران تحمیل کنند چرا زبات مغولی خود را به آنها تحمیل نکردند و زبان ترکی را که خود با آن ناآشنا بودند تحمیل کردند؟!

حاکمان مغول تاریخ خود را هم به زبان فارسی دری می نوشتند.چنانکه رشیدالدین فضل اله مورخ مشهور دوره مغول(قرن7-8هجری)کتاب "جامع التواریخ"که تاریخ جامع حکومت مغولان است به فارسی نوشته است.

امروز جوانان سرافراز آذربایجان و دیگر ترکان ایران محلی به آریاپرستان واپسگرا نمی گذارند،آنها به زبان ترکی و فرهنگ ترکی و تاریخ پرافتخارشان عشق می ورزند.آنها به کلیه زبانها و فرهنگهای کشور احترام قائلند نه بیشتر نه کمتر! و زبان ترکی آذربایجانی هم که زبان اکثریت نسبی جمعیت کشور و سومین زبان زنده و با قاعده جهان است(نشریه امیدزنجان 20/5/1378 به نقل از مجله پیام یونسکو) 

آذربایجان در آستانه حمله اعراب سرزمین های بین همدان،زنجان و دربند(در جمهوری خودمختار داغستان امروزی)را شمال می شده است،چنانکه در تاریخ بلعمی در مقدمه«خبرگشادن آذربایگان و دربندخزران»حدود آن چنین ترسیم شده است:«...اول حد از همان درگیرند تا ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران،و بدین میانه هر چه شهرها است همه را آذربایجان خوانند»(تاریخ طبری ص529)

ابن حوقل که شخصاً در آذربایجان سیاحت کرده،در نقشه ای که از دریای خزر به دست داده،اراضی گستره شده از دربند تا گیلان را زیر نام آذربایجان آورده است،همین ادعا را کتیبه ای که مرزبان ساسانیان در دربند،در سال533میلادی(اوایل سلطنت انوشیروان)بر دیوار دژ آن سامان حک کرده اثبات می کند(سفرنامه ابن حوقل(ایران در صوره الارض)ترجمه و توضیح دکتر جعفرشعار،انتشارات امیرکبیر،تهران1366نقشه مربوط به ص 128)

این فقیه در اواخر قرن سوم هجری حد آذربایجان را از مرز بردعه تا مرز زنجان دانسته(ترجمه مختصرالبلدان،ص128)و محمدحسین خلف تبریزی،اران را ولایتی از آذربایجان به شمار آورده که گنجه و بردعه از اعمال آن است(برهان قاطع جلد یک ص 96)

حمداله مستوفی هم در نزهت القلوب چنین می نویسد:«آذربایجان : حدودش با ولایت عراق عجم{اراک فعلی}و موغان و گرجستان و ارمنستان پیوسته است.شهرها:تبریز،اوجان...گرگر،نخجوان،اجنان،اردوباد،و ماکویه»(نزهت القلوب به اهتمام لی استرنج،دنیای کتاب سال1362 75 و 89)

همچنین مسعودی در «مروج الذهب»جلدیک ص 100 می نویسد«الران من بلاد اذربایجان» و درلغتنامه دهخدا در برابر ماده اران آمده «اقلیم است در آذربایجان»

پس از استقرار حکومت مشروطه در سال1285 به موجب قانون تشکیل ایالات و ولایات،کشور به چهار ایالت و 1دوازده ولایت تقسیم شد که عبارت بودند از :

1- آذربایجان 2- فارس و بنادر 3- خراسان و سیستان 4- کرمان و بلوچستان

در این تقسیم بندی،آذربایجان بعنوان یکی از ایلات مهم،مناطق وسیعی از شمالغرب و مرکز کشور را شامل می شد.پروژه تقسیم کشور به استانهای بیشتر در پاییز سال1316 شمسی توسط رضاخان  آغاز و بیشترین زیانها در راستای نابودی فرهنگ و تاریخ و جغرافیای  آذربایجان و سیاست کوچک کردن اذربایجان از این دوران آغاز شد کشور به 10استان بدون نام،از شماره 1تا10 تقسیم شد که در این تقسیم بندی،تبریز بعنوان مرکز استان سوم و ارومیه مرکز استان چهارم معرفی شد؛با این وجود اردبیل،زنجان،قزوین،همدان،و ساوه بعنونا بخشی ازاستان سوم به مرکزیت تبریز باقی ماندند. در سال1339شمسی نیز سری جدید این تقسیمات با تقسیم آذربایجان به شرقی و غربی شروع گشت لاکن اردبیل و زنجان و قزوین همچنان جزئی از آذربایجانشرقی باقی ماندن.در تقسیم بندی دیگری نیز که توسط محمدرضاپهلوی صورت گرفت زنجان بعنوان فرمانداری کل و سپس بعنوان استان مستقل اعلام شد.در سال1350شهر آستارا که یکی از شهرهای آذربایجانشرقی بود به استان گیلان اعطا شد!

در سال1372 هم آذربایجانشرقی به دو استان تقسیم شد که متاسفانه نام آذربایجان از روی قسمت مهم و تاریخی آن که امروزه در اسناد دولتی اردبیل نام دارد برداشته شد.سوالی که برای هر آذربایجانی پیش میاید اینست که چرا نام آذربایجان در تقسیمات از روی نقاط و سرزمینهای تاریخی خود برداشته شد اما نام خراسان پس ازتقسیم همچنان خراسان ماند؟!

امروزه شهرهای ترک نشین از پائین ترین رونق اقتصادی و امکانات عادی عمومی برای یک معیشت معمولی برخودار هستند و سرمایه ملی در این مناطق بصورت مساوی با مناطق دیگر کشور توزیع نمی گردد وشهرهای آذربایجان در حال حاضر به علت عدم سرمایه گذاری موثر و معضلات اقتصادی و بیکاری و عدم حمایت ازبخش صنعت و کشاورزی،دامداری و...مهاجرت افراد تحصیل کرده دانشگاهی و عادی برای کار در تهران و سایر استانهای پررونق مانند اصفهان،فارس،کرمان،یزد به مهاجرفرست ترین شهرهای ایران بدل شده که این مسئله بر هر فرد آذربایجانی آشکار میباشد.خالی شدن شهرها و روستاها ازسکنه و نابودی صنعت،کشاورزی و دامداری آذربایجان بعلاوه بحران خشکی دریاچه ارومیه که تاکنون هیچ قدم ملموس جدی برای نجات آن به جز شعار برداشته نشده است مردم آذربایجان را ناامید و دلسرد نموده است.

با عبرت از تاریخ می آموزیم که فرهنگ،تاریخ و زبان واحد برای ایجاد وطن مشترک و حفظ آن کافی نیست.امروزه ملتهای زیادی هستند که با وجود اشتراکات فوق دارای چندین کشور منفک و مستقل هستند مانند اکثر کشورهای عربی و در مقابل بعضی کشورها با زبان و فرهنگهای متفاوت در چارچوب یک کشور بصورت مسالمت آمیز زندگی میکنند مانند کانادا،سوئیس،بلژیک،سنگاپور با داشتن زبانهای رسمی مختلف در کشورهایشان.احترام به حقوق اقوام و تاریخ،فرهنگ،زبان و هویت آنها و مساوات در قانون و اجرای آن،توزیع سرمایه ملی و امکانات کشور بصورت برابر در میان استانها و بهره برداری عموم مردم از کلیه خدمات  کشوری بصورت یکسان در کشور کثیرالمله ایران لازم میباشد.


مطالب مشابه :


مختصری بر مسئله هویت و زبان ترکی

مادرانشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاههای مخصوص که تا هفت سالگی تماس و تبریز ،اوجان




برچسب :