وقتی نیچه خندید!

وقتی نیچه خندید!

(نگاهی به کتاب «وقتی نیچه گریست» نوشته اروین یالوم)

 63437763839198715535.jpg

ذهن انسان، ماشین بی وقفه ی تولید افکار است. افکاری که شاید گاهی آنقدر زشت و تکراری باشند که انسان را عاصی کند و عموماً هر کسی که دچار این افکار وسواسی شود به روانشناس مراجعه می کند تا درمان  بگیرد. ولی اگر خودِ روانشناس به این وسواس ها دچار شود چه؟ به قولی «هر چه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک!». افکار خودآیند نسبت به درمانجویان در حین جلسه درمان و پس از آن، به واقع این یکی از طبیعی ترین حالت های درمانگران است که درباره ی برخی درمانجویانشان دارند، که به آن «انتقال متقابل» گفته می شود.

انتقال متقابل و وسواس فکری با یکی از درمانجویان؛ شروع معقولی برای داستانی ست که «اروین د. یالوم» آن را نگاشته است. دکتر «یوزف بروئر» (استاد فروید و یکی پزشکان برجسته ی اواخر قرن نوزدهم)، وسواس های فکری شدیدی با یکی از بیمارانش به نام «آنا او» (با نام واقعی برتا پاپنهایم، یکی از مشهورترین کیس های ابتدایی دنیای روانشناسی که اولین درمان های روانشناختی با نام او گره خورده است)، دارد و به دنبال حذف این علائم در روزگاری است که هر مشکل روانشناختی با آب درمانی و مشاوره با کشیش حل می شود. اما این همه ی داستان نیست و در چنین روزهای درگیری ذهنی بروئر است که زنی خوش اندام و زیبا با او ملاقات می کند و از او درخواست می کند تا به درمان دوست فیلسوفی بپردازد که در شرف خودکشی است. و «لو سالومه» آنقدر زیبا و جذاب هست که دکتر بروئر مشهور را وادارد تا درمان این فیلسوف ناشناخته را بپذیرد. اما این پذیرش همراه با نیرنگ هایی برای جذب او برای درمان پزشکی و سپس درمان روانشناختی پنهانی است، چراکه «فردریش نیچه» کسی نیست که خود را برای درمان روانشناختی عرضه کند.

«وقتی نیچه گریست»، تقابل و رویارویی تمام عیار دو نوع تفکر است. داستان در واقع جنگ بین تفکرهاست. جنگی چند هفته ای که منجر به دگرگونی هر دو قهرمان داستان می شود (به واقع بعد از چند فصل متوجه می شویم که نمی توان صرفاً با یکی از شخصیت های اصلی همذات پنداری کرد و اینگونه داستان با دو قهرمان؛ بروئر و نیچه، دنبال می شود). نویسنده در این آوردگاه بی رحم، همزمان با قهرمان های داستان، افکار و باورهای مخاطب را نیز به جنگ می طلبد و با بی رحمی تمام به خیلی از باورهای ساده انگارانه ی مخاطب می تازد. آنقدر که در برخی سطور مخاطب نیز همزمان با قهرمان های داستان به فکر فرو می رود، به وجد می آید، افسرده می شود، می خندد و یا شاید گریه کند.

داستان حتی به برخی روش های متدیکال رواندرمانی هم طعنه زده و در مواردی به انتقاد از برخی متدهای سرد و بی روح رواندرمانی پرداخته است. آنجا که نیچه برای درمان وسواس بروئر به روش های رفتاری (که در روند داستان به نظر مضحک می آیند) می پردازد و بدون هیچ نتیجه و چالشی کنار گذاشته می شوند و یا حتی زمانی که دکتر بروئر در خلسه ای، کبوترهای آزمایشگاهی خود را آزاد می گذارد تا بروند، نیز به تقابل افکار آزمایشگاهی و تجربی در برابر آزادی و مسئولیت پذیری اگزیستانسیالیستی می پردازد. و اتفاقاً این آزاد سازی زمانی روی می دهد که دکتر بروئر بهبود یافته است، انگار که تفکر اگزیستانسیالیسمی در برابر روش های تجربی به پیروزی می رسد (که این حرف تازه ای نیست و اروین یالوم در کتاب دیگر خود «هنر درمان» به این موضوع پرداخته است). نویسنده حتی با اینکه روش تحلیلی و روانکاوی فرویدی و از جمله «تداعی آزاد» را که در داستان با عنوان «بخاری پاک کنی» نام برده می شود، را به کار می برد ولی در نهایت این فلسفه ی وجودی ست که نجات دهنده و یاری بخش است و قهرمان های داستان را نجات می دهد. در واقع نویسنده تمام تلاش خود را کرده تا «رابطه درمانگر-درمانجو» را به بهترین شکل معرفی کند و مهر تاییدی به تاثیرگذاری آن در برابر روش های درمانی دیگر بزند.

«وقتی نیچه گریست» داستان افول زندگی روزمره، و شروع زندگی تازه است. همانطور که در بخشی از کتاب نیز به آن اشاره می شود؛ «زندگی جرقه ای ست میان دو خلاء؛ تاریکی پیش از تولد و تاریکی پس از مرگ!». «آزادی»، «مرگ»، «تنهایی» و گاهی «پوچی» برآیند بی رحم داستان است. همان مفاهیمی که بسیاری از انسان ها در طول تاریخ، برای گریز از آنها روش هایی را ابداع کرده اند و همیشه هم به شکست منتج شده است. از کیمیاگری برای یافتن اکسیر جوانی تا ساختن ماشین زمان برای فراتر رفتن از زمان و مکان. واقعیت های بی رحم وجودی که حتا مخاطب ساده اندیش را هم به فکر وا می دارد.

به واقع نام داستان، به نظر شخصِ من، یکی از بزرگترین ضعف های این کتاب است! همانقدر که این نام می تواند به جذابیت فروش کتاب کمک کند، به همان نسبت هم مخاطب را منتظر لحظه ای می گذارد که قرار است نیچه گریه کند، بنابراین با روندی که داستان طی می کند، طبیعی است که هیچ شوکی به مخاطب درباره گریه نیچه وارد نمی شود، چرا که روند داستان، این اتفاق را پیش بینی پذیر می کند. اتفاقی که می توانست صحنه ای هیجان انگیز و غافل گیر کننده باشد، با انتخاب نام داستان، فرو می پاشد و کاریزمای خود را از دست می دهد. به همین خاطر است که در بهبوحه های خشکی و انعطاف ناپذیری نیچه، آنجا که حتا مخاطب هم تلاش های بی وقفه بروئر برای جلب اعتماد و انکار نیچه خسته می شود، اتفاقاً این «خنده»های گه گاه نیچه است که به جذابیت های داستان می افزاید و در واقع شوک داستان را به عهده می گیرد.


مطالب مشابه :


نقد و بررسی کتابِ "درمان شوپنهاور" اثر اروین یالوم

اگزیستانسیالیسم/ روان درمانی، فلسفه - نقد و بررسی کتابِ "درمان شوپنهاور" اثر اروین یالوم -




معرفی رمان وقتی نیچه گریست

نوشته شده توسط کلاغ سفید «وقتی نیچه گریست» اثر اروین دی یالوم ،نویسنده و استاد روانپزشکی




اروین یالوم Irvin d yalom

روانشناسي - اروین یالوم Irvin d yalom - شادی روح شهیدان صادق رحیمی و مظاهر رحیمی(پدر و فرزند) صلوات




اروین یالوم روان درمانگر اگزیستانسیالیست

اروین دیوید یالوم (Irvin David Yalom) روانپزشک معاصر آمریکایی و نویسنده رمان مشهور «وقتی نیچه گریست».




آشنایی با کتاب اروین یالوم

روان شناسي باليني راديكال - آشنایی با کتاب اروین یالوم - اين وبلاگ در حوزه يافته هاي درمان و




وقتی نیچه گریست

محصول 2007. کارگردان: پینچاس پری (Pinchas Perry) نویسنده­ی: اروین یالوم (Irvin D. Yalom) داستان فیلم:




و نیچه گریه کرد - اروین یالوم

کافی کتاب - و نیچه گریه کرد - اروین یالوم - دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار . بوسه ای




یالوم و رواندرمانگری وجودی

پرسش محوری که اروین یالوم در این کتاب طرح می‌کند و داستان حول آن می‌گردد این است که




وقتی نیچه خندید!

وقتی نیچه خندید! (نگاهی به کتاب «وقتی نیچه گریست» نوشته اروین یالوم) ذهن انسان، ماشین بی




هنر درمان

پیشتر سه کتاب از اروین یالوم خونده بودم و چند خطی هم راجع به " وقتی نیچه گریه کرد" تو وبلاگ




برچسب :