قطار

سلام،

باز هم نزدیک یک ماهه که بابام نتونست وبلاگ من رو به روز کنه و حالا مجبوره همه اتفاقاتی که تو این یک ماهه افتاده تا اونجائی که یادشه براتون تعریف کنه.

1.نیمه شعبان امسال، بابا و مامان یه دفعه ای تصمیم گرفتن تو دو روز تعطیلی بریم تهران و تو این مسافرت دو روزه یه سری به خونه عمه و یه سری هم به خونه خاله بزنیم و بدون اینکه با من و حسین مشورت کنن، خودشون رفته بودن و بلیط قطار گرفته بودن. برای همین صبح زود پنجشنبه بود که من و حسین بی خبر از همه جا، با بابا و مامان با ماشین پرایدمون راه افتادیم به سمت ایستگاه راه آهن و بعد از اینکه بابا ماشینشو تو پارکینگ ایستگاه گذاشت، رفتیم و سوار قطار شدیم، البته من حدود چهار سال و نیم پیش وقتی حدوداً 3 سالم بود چندباری سوار قطار شده بودم و یه چیزائی از قطار سواری یادم بود اما حسین این دفعه اولش بود که سوار قطار میشد و برای همین از اول تا آخر مسافرتمون داشت از بابا و مامان در رابطه با قطار و  وسایل توی اون و راننده و فرمونش سوال میپرسید و وقتی حدود ساعت 12.30 اون روز رسیدیم ایستگاه راه آهن تهران، فکر کنم که نصف موهای بابا و مسافرای دور و برمون ریخته بود.

اون روز ظهر خونه عمه مهمون بودیم و خاله هدی و عمو مهدی و مصطفی هم اونجا دعوت بودن و ناهار، عمه زحمت کشیده بود و برامون زرشک پلو با مرغ درست کرده بود. البته به قول بابام اون روزا هنوز اینقدرا مرغ گرون نشده بود!!!.

بعد از ناهار هم بابام یه کمی استراحت کرد و خانمها هم نشستن به صحبت کردن و من وحسین هم رفتیم سراغ بازی کردن و نزدیکای غروب بود که از عمه اینا خداحافظی کردیم و با ماشین خاله (MVM 100 ) راه افتادیم به سمت خونه خاله. آخه قرار بود خاله تدارک شام رو ببینه و با عمه اینا بریم یکی از پارکهای تهران، پیک نیک. ولی اون شب چون یه کم دیر شد، عمه اینا از اومدن با ما منصرف شدن و ما با عمو مهدی و خاله هدی رفتیم پارک آبشار و اونجا بودیم که زن عموالهه هم خودشو به ما رسوند و خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت.

جمعه هم صبحونه و ناهار رو مهمون خاله هدی بودیم و یکی دو ساعت بعد از ناهار، آژانس گرفتیم و برای برگشتن به یزد راه افتادیم به سمت ایستگاه راه آهن و اونجا منتظر سوار شدن به قطار بودیم که آقا مصطفی میراب رو دیدیم که داشت میومد طرف ما و همونجا بود که متوجه شدیم فاطمه خانم ملت و حسین آقای پیشوائی و فاطمه خانم هاشمی و لیلا هم که با آقا مصطفی داشتن از قزوین برمیگشتن اردکان، همسفر ما تو قطارن.

2.دوشنبه شب هفته بعد، وقتی بابا و من و داداش از استخر برمیگشتیم بابا سورپرایزمون کرد و رفت دنبال مامان و شام مهمونمون کرد فست فود عصرانه!. جای همگی خالی، آخه بابام پیشنهاداش حرف نداره.

3.پنجشنبه دائی مهدی با دست پانسمان شده از اصفهان برگشت یزد و بابا و مامان هم از فرصت استفاده کردن و من و حسین رو گذاشتن پهلوی دائی و خودشون دوباره با قطار، ایندفعه یه روزه راهی قم شدن. آخه آقای دکتر عبدالهی از سفر عمره برگشته بود و اونا هم با آقای دکتر زلقی و خانمشون وعده کرده بودن تو یه فرصت مناسب برای دیدن دکتر و خانوادش برن قم.

جای من و داداش خیلی خالی، آخه زهرا و رضیه و صدرا همشون اونجا بودن و تازه ناهار اون روز رو هم اونا مهمون آقای دکتر عبدالهی تو رستوران مدائن قم بودن و عصر همون روز هم قبل از برگشت، باباجون و مامانی و خاله هدی و مصطفی میان قم و باباجون، اونا رو میرسونه ایستگاه محمدیه و بابا و مامان با خاله هدی و مصطفی سوار قطار میشن و راه میفتن به سمت یزد.

شنبه صبح که من و حسین بیدار شدیم، خاله هدی و مصطفی هنوز خواب بودن و ما برای بازی کردن با مصطفی مجبور شدیم تا تموم شدن کلاسمون صبر کنیم. خلاصه اون روز ما یه عالمه با مصطفی بازی کردیم و بابا هم اون شب هممون رو برای شام مهمون کرد کباب ترکی پانیذ و به پیشنهاد من غذا رو گرفت و همگی با هم رفتیم خونه.

فردای اون روز، خاله اینا که اومده بودن برای دیدن خونه و موفق به اجاره کردن خونه نشده بودن برگشتن تهران و ما دوباره تنها شدیم. البته دائی هنوز یزد بود و قرار بود تا قبل از ماه رمضان پهلومون بمونه.

4. قبل از اینکه دائی برگرده اصفهان، بابا یه کار شگفت انگیز دیگه هم کرد و ایندفعه هممون رو دعوت کرد نیوکمپ و اینقدر غذا سفارش داد که تا چند روز تو خونمون داشتیم میخوردیم.

5. راستی تا یادم نرفته پنج شنبه ای هفته قبل، کلاس زبان تابستونی من هم یه ترمش تموم شد و من تو امتحانش بیست گرفتم و قراره از یکشنبه هفته آینده برم ترم بعدی. این یک هفته ای هم که کلاسم تعطیل بود کلی کیف و حال کردم و حسابی هم خستگیام در رفت.

6. سه شنبه اون هفته افطار رو دعوت آسیدرضای پورهاشمی تو باغ خاله عذرا بودیم و قبل از اینکه بریم اونجا یه سری به مزار زدیم و یه فاتحه سر قبر مادر خوندیم و بعدشم رفتیم عیادت خاله فرخنده، آخه خاله یکی دو روزی بود تب کرده بود و تو خونه خوابیده بود. بعدش هم رفتیم باغ خاله عذرا برای افطار.

7. متاسفانه خاله از اون شب حالشون بدتر میشه و فرداش میان یزد و دوباره تو بیمارستان دکتر مجیبیان بستری میشن. البته با اینکه حال خاله از اول بهتر شده، ولی هنوز هم تو بیمارستان بستری هستن و هممون توی این ماه مبارک رمضان برای سلامتیشون دعا میکنیم.

خوب دیگه خداحافظ تا یه پست دیگه.


مطالب مشابه :


قیمت بلیط حمل خودرو با قطار

یزد لکوموتیو - قیمت بلیط حمل خودرو با قطار - وي‍ژه ي لکوموتیورانان ایران زمين




فروش نوروزی بلیط قطار طبس

««خسرو آباد خبر»» - فروش نوروزی بلیط قطار طبس - وب سایت: ( یزد-کرمان-بندرعباس-اصفهان و




قیمت بلیط حمل خودرو با قطار

راه اهن - قیمت بلیط حمل خودرو با قطار - راه اهن و خدمات ریلی و راه اهن یزد-مشهد940000




برنامه حركت قطارهاي مسافري اداره كل راه آهن يزد از تاريخ 92/3/11لغايت 92/7/10

یزد لکوموتیو نرخ‌هاي بليت قطار تا پايان سفر‌هاي تابستاني سامانه ی فروش اینترنتی بلیط.




تور کویر یزد - هتل 5 ستاره صفائیه جدید یزد | تور کویر | تور داخلی | تور مسافرتی | تور ایرانگردی

خدمات تور کویر یزد. بلیط رفت و برگشت قطار تهران هتل صفائیه جدید ۵ ستاره یزد. اقامت ۳. قطار




نرخ بلیط قطار

خبرومطالب مختلف/بویژه از خواف - نرخ بلیط قطار - (ازخواف هستم) (فرزندان خواف) تهران - یزد 1.




تور کویرنوردی در کویر یزد | تورهای کویر پاییز 91 | تور کویر یزد آبان ماه 91 | تور کویر آبان 91

جاذبه های گردشگری تور کویر یزد. خدمات تور کویر یزد. بلیط رفت و برگشت قطار تهران - یزد




قطار

خاله بزنیم و بدون اینکه با من و حسین مشورت کنن، خودشون رفته بودن و بلیط قطار یزد بود و




لیست قیمتهای جدید بلیط قطار

مرند و جلفا یوردو marand o jolfa - لیست قیمتهای جدید بلیط قطار یزد-بندرعباس ۷۵۰ ۶تخته ۰ ‌ ۱۶۵.۰۰۰




خرید بلیط قطار شرکت جوپار

پیشخوان یزد به شرح مندرج در بخش قوانین و تعرفه های سامانه فروش بلیط قطار شرکت جوپار می




برچسب :