تصنیف گلستان سعدی

1-  یک شب در موردعمر سپری شده فکر می کردم وبرعمر ی که به ببطالت (بیهودگی )گذشته بود افسوس می خوردم ودلم را که از نظر سختی چون سنگ بود با اشک چون الماس سوراخ می کردم (دلم را با اشک ریختن نرم می کردم )واین بیت ها رامناسب حال خود گفتم

 :ابیات درس :1-هر لحظه از عمرم یک نفس کم می شود / چون خوب دقّت می کنم ،چیز زیادی از عمرم باقی نمانده است

 2- ای کسی که پنجاه سال از عمرت را در غفلت و بی خبری گذراندی/امیدوارم که بتوانی از فرصت کم باقی مانده استفاده کنی

 3- شرمنده کسی است که بدون آماده کردن خود از دنیا رفت وهنگام مرگ توشه ای برای آخرت نداشت  

4-غفلت انسان باعث می شود که انسان خود رابرای مرگ آماده نکند،هم چنان که خواب شیرین بامداد کوچ ،مسافر پیاده رااز پیمودن راه باز می دارد واز قافله عقب می ماند

 5-هرکس به این جهان آمد،برای خود خانه  ای ساخت امّا بامردنش آن چه که ساخته بود برای دیگران باقی گذاشت (دنیا محل گذر است )

 6-دیگری نیز همانند اوّلی هوس -هایی در سر پروراند در حالی که هیچ کس تا آخر در این خانه نمی ماند

 7-پس این یارموقتی (دنیا )رادوست نداشته باش چون این بی وفا شایسته ی دوستی نیست

.8-چون همه ی انسان ها چه خوب وچه بد می میرند ،پس خوشا به حال کسی که دراین دنیا کارهای نیک کرد ودر نیکی کردن از دیگران سبقت گرفت

 9- عمر مانند برف است درمقابل آفتاب داغ تیرماه /اندکی از آن باقی مانده است امّا خواجه در غفلت است 10-ای کسی که با دست خالی به بازار رفته  ای یقین دارم که بادستان خالی باز خواهی گشت

11-کسی که محصول خود راپیش فروش کند،هنگام برداشت نیازمند دیگران می شود.

   پس از تفکر در این مورد صلاح رادرآن دیدم که گوشه نشینی اختیار کنم وبا کسی هم نشین نشوم ودیوان شعر ونوشته های خودرا ازبین ببرم وپس از این حرف های بیهوده وآشفته نزنم ./ساکت وخاموش ،کرو لال در گوشه ای نشستن بهتر است از کسی که مهار زبان خویش رادر اختیار ندارد .

 تایکی از دوستان که درسفرهمدم من ودرمحل کسب وکار دوست من بود ،طبق معمول از در وارد شد .

 هرچه شوخی کرد وزمینه ی شوخی رافراهم کرد،به او پاسخی ندادم ،ازحالت عبادت خارج نشدم .اکنون که برای تو فرصت وتوان سخن گفتن هست ،ای برادر با مهربانی وشادی سخن بگو ،زیرا که در آینده وقتی مرگت فرارسد به ناچار ساکت وخاموش خواهی شد .

 یکی از وابستگان من اورا از چگونگی ماجرا آگاه کرد که فلانی (سعدی)تصمیم گرفته است وقصد قطعیدارد که باقی عمرش را در گوشه ای به عبادت بپردازد وسکوت اختیار کند تو اگر می توانی دنبال کار خود برو واز اوکناره بگیر. گفت :به ارجمندی خداوند وحقّ هم نشینی دیرین قسم می خورم که چیزی نمی گویم  واز جایم حرکت نمی کنم ،به جز زمانی که سخن بگوید به عادت همیشگی وشیوه ی شناخته شده زیرا که اذیّت کردن دوستان ازنادانی است وجبران سوگند خوردن آسان وبر خلاف راه درست است وشکستن فکر وعقیده ی خردمندان درست نیست .که: شمشیر علی (ع)درغلاف بماند (درپیکار با دشمنان از آن استفاده نشود ) وسعدی نیز سکوت اختیار کند (سخنان زیبا ومفید نگوید )    

بیت :ای خردمند ،می دانی که زبان در دهان مانند چیست /همانند کلید در گنجینه ی دانش وهنر است .

 وقتی که این دربسته باشد (انسان سخن نگوید )کسی از کجا می داند که فرد چه اندازه دانش وهنردارد ؟

 هرجند نزد فرد دانا سکوت پسندیده ونشانه ی ادب است /ولی بهتر است که درهنگام مصلحت سخن بگویی 

دو چیز نشانه ی کم عقلی است :سکوت در جایی که باید حرف زد حرف زدن در زمانی که باید سکوت کرد . خلاصه توان خودداری از گفت وگو با اورا نداشتم وروی از گفتگو با اوگرداندن رانشانه ی جوانمردی نمی دانستم  ؛زیرا که او دوستی سازگار وهمراه بود وبه من علاقه ای صادقانه داشت .

 چون قصد جنگیدن داری ،باکسی بجنگ که دربرابرش با چاره وحیلهای پیروز گردی یا بتوانی از دست اوفرار کنی . به ناچار سخن گفتیم وگردش کنان در فصل بهار که شدّت سرما کاهش یافته بود وهنگام سلطنت گل سرخ (فصل بهار )بود بیرون رفتیم .

 بیت:شروع ماه اردیبهشت از تقویم جلالی /بلبل خوش آواز بر شاخه های درختان در حال خواندن بود . 

قطرات شبنم همانند مروارید بر روی گل سرخ همانند قطرات عرق که بر صورت زیبای خشمگین زیبارویی نشسته است .

 شب در باغ یکی ازد وستان بیتوته کردیم .جایگاهی خوش وخرّم درختان زیاد ودر هم فرو رفته ،مثل این که شیشه ی رنگارنگی بر خاک آن ریخته باشند سبزه ها وگل های رنگارنگ داشت وشاخه های طلایی رنگ انگور از درخت هایش همانند ستاره ی پروین آویزان بود .بیت :بوستانی که  آب جویبارش گوارا وباغی کهآواز پرندگانش خوش وآهنگین بود . آن باغ پر از لاله های رنگارنگ بودو درختانش پر از انواع میوه ها بود .باد که پرورش دهنده ی گل و گیاه است /فرش رنگارنگی از گل وسبزه ها رادر زیر درختانش گسترده بود.

 صبح هنگام که قصد برگشتن بر اندیشه ی ماندن غلبه کرد (تصمیم گرفتیم که به منزل برگردیم )اورادیدم که 

 دامنی از گل سرخ وگیاهان خوش بو وسنبل وتاج خروس جمع آوری کرده وقصد برگشتن دارد 

.گفتم :همان طورکه می دانی برای گل بستان بقایی نیست وزود پژمرده می شود وگل به عهد وپیمانش وفادار نیست .

 دانشمندان گفته اند هر چیزی که ماندگار نباشد شایسته ی دل بستگی نیست .گفت :چاره چیست ؟گفتم :« برای 

خوشی بینندگان وانبساط خاطر کسانی که درمجلس حضوردارند کتاب گلستانی می نویسم که باد پاییزی برگ های آن را پژمرده  نکند وازبین نبرد وگردش روزگار ،شادی بهاری اش رابه غم ورنج خزانی تبدیل نکند .»همیشه تازه بماند )

 بیت: یک سینی پراز گل برایت فایده ای ندارد/در عوض برگی ازکتاب گلستان من ببر 

زیرا عمر گل چندروزی بیشتر نیست /امّا کتاب گلستان من همیشه خوش وخرّم است

 فورا" که من این سخن را گفتم ،گل ها راریخت واصرار کرد «جوانمرد وقتی وعده ای می دهد وفا می کند »

در همان روز پاک نویس کردن یک فصل از گلستان میسّرشد .درباره ی خوش رفتاری وروش های گفت و گو و شیوه ی نگارش آن فصل به صورتی بود که برای سخنوران مفید بود وباعث افزایش شیوایی ورسایی نوشته ی نویسندگان می شد. خلاصه هنوز بهار تمام نشده بود که نوشتن کتاب گلستان به پایان رسید

 


مطالب مشابه :


غزل سعدی

آثار مهم و پر قدرت دیگر سعدی یعنی گلستان وبوستان می باشد و چند بیت زیبا از سعدی :




باز خوانی حکایتی از گلستان سعدی

مرز بندی داستان و شعر با ارائه چند نمونه . ارجحیت گلستان و سعدی بعد از بیان دو بیت مشکل




سعدی

نمونه نثر از گلستان سعدی: سعدی حدود هفتصد بیت است که کرده‌است.سعدی چند چکامه




دو حکایت پند آموز از گلستان سعدی

دو حکایت پند آموز از گلستان سعدی کودکی ام پر است از خاطره تلخ و "پیغامی چند"(میثم




تصنیف گلستان سعدی

تصنیف گلستان سعدی چند شعر ومطلب زیبا بیت:شروع ماه اردیبهشت از تقویم جلالی /بلبل خوش




چند شعر عاشقانه سعدی شیرازی

شعری عاشقانه از سعدی : برای خواندن چند شاهکارشعری سعدی به آدرس زیر هم سری




حکایتی از گلستان سعدی

حکایتی از گلستان سعدی معنی چند جمله: چوپان * معنای دو بیت:




سعدی

نمونه نثر از گلستان سعدی. سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را هایی برای چند تن از




برچسب :