سفرنامه تبریز - 2
خب دوستان ببخشید که خیلی فاصله افتاد این حال ما هم مثل هوای پاییزی بود
هی مریض میشدیم هی خوب میشدیم
امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه و خسته نشده باشین!
حالا روز دوم اقامتون در تبریزه ! امروز رو کامل اختصاص دادیم به بازار گردی و خرید
خیلی هرید کردیم از حوله حموم گرفته تا شامپو رنگ و شلوار بچه گونه و عطر مارکدار و .....
آهان تا یادم نرفته بگم یه مغازه ای تو بازار تربیت هست که لوازم آرایش فروشیه و
عطراش و جنساش همه اصل و مارکداره و من زمانی که تبریز زندگی میکردم
همیشه ازی مغازه خرید میکردم اسمشم هست : گل آرا
خب ما دوبار از خیابون تربیت رفتیم بالا و اومدیم پایین عکسامون امروز همه خونوادگیه
و شرمنده که نمیتونم تو ویلاگ بذارم
اما خوشمزه ترین جای خاطراتم!
ما برای ناهار توی همون خیابون تربیت رفتیم رستوران ! یه پاساژی هست که الآن اصلا یادم نیست اسمش چی بوده!!! (دچار آلزایمر شدم گویا) فقط یادمه بغله
بازار خیام بوده (دوستان تبریزی کمککککککککک)
که طبقه بالاش کلا رستورانه و دم درش وایسادن و هر کسی رو که وارد میشه با
تعارف کردن به داخل رستورانشون دعوت میکنن خیلی صحنه جالبیه اما ما رفتیم
انتهای پاساز و به این رستوران
رستوران شمع سوزان !!!!!!اووووووووه چه رمانتیک ! اما جالبه بدونین اسمه صاحبش
شمع سوزان بوده
یه آقای تپلی و مهربون با شاگردش که خیلی تحویلمون گرفتن و خیلی خوش رفتار و
مهربون بودند
وا... مهمون نوازی گارسونهای رستورانای 60 ستاره رو هم میذاشتن
غذاهایی رو هم که سفارش دادیم خورش قورمه سبزی( قورمه سبزییییییی ها)
وکباب برگ
این قرمه سبزی هه اینقده خوشمزه بوووووووووود که نگو ! لامصب اینقدر گیرایی داشت که تا مدتا گیج و ویج میزدیم
و سوپ جو که همیشه تو رستورانای تبریز سرو میشه ! ریحانه که همه این سوپ رو
به غیر از 2 تا ملاقه ای که برای ما باقی گذاشت تنهایی خورد
حالا بعد ازینکه حسابی غذا خوردیم با برنج ایرانی و یه قلمبه گنده از کره محلی ( نه
چون رژیم دارم دکتر گفته روزی 7 تا 8 کفگیر برنج با کره محلی بخورم آخه خوب لاغر
میکنه) هوس کردیم بریم یه سری به بازار قدیمی تبریز بزنیم
جالب اینجاست که با یه زیر گذر بازار جدید رو به بازار قدیمی وصل کردند و ما بعد از
طی زیرگذر به بازار امیر رسیدیم
ورودی بازار پره از عطاری که بوی جنساشون هوش از سر آدم میبره
منم که از همون ورودی شروع کردم به خرید نبات و ادویه و آبنبات و پودر گل سرخ و ........
بعد خاستیم بریم برای همسرجان عزیزتر از جان کفش بخریم ! هی رفتیم و هی
رفتیم و همه ما رو به بازار حرمخانه هدایت میکردن از چن تا مغازه سوال کردیم که
کفش دست دوز خوب مردونه کجا هست و همه مغازه آقای سلامی رو بهمون
معرفی کردن که انتهای بازار حرمخونه است
یه پیرمرد باحال و مهربون و با حوصله که کلی با هم گپ زدیم
بعد هم دو جفت کفش دست دوز خوشگل برای همسر جان خریدیم خدا تومان ولی
خدایی ارزششو داشت!
حالا یه کم تو بازار امیر و حرمخانه بگردیم
ایینهم مرقد مطهر آیت ا... قاضی طباطبایی که مردی بسیار عارف و از اساتید آیت ا...
طباطبایی بودند که مردم تبریز علاقه بسیاری به این بزرگوار دارند و ارادت زیادی
خدمتشون دارند ! آدم از زیارت آرامگاهشون سیر نمیشه بس که پره از انرژیهای مثبت
و احوالات خاص عارفانه
برای همه دوستای گلم دعا کردم
بعد از گشتن تو بازار امیر و ریحانه دنبال گربه های بازار و من دنبال ریحانه
رفتیم به بازار
شیشه گرخونه تا حلوای گردویی بخریم ! بازار شیشه گرخونه دقیقا روبروی بازار امیره
و ما برای رفتن به اونجادوباره از زیر گذر عبور کردیم ! اول بازار شیشه گرخونه یه حلوا
پزی داره که حلواها و سوغاتی های تبریز رو میفروشه
اینم سوغاتیای تبریز و حلواهای محشرش که غیر از ریس و اون سوهانه تقریبا همه
رو خریدیم از حلوای بزرک و حلوای گردویی و حلوای پسته و حلوای بادومی و حلوای
هویج ارومیه که مثل سنگ سفته و باید با کره خورده بشه
جالب اینجاست که این مغازه از سراسر ایران سفارش قبول میکنه و کافیه بهشون
تلفن بزنین و اقلام مورد علاقه تونو سفارش بدین و اونا براتون ارسال میکنن ! حالا اگه
خاستین شمارشو براتون میذارم
خلاصه بعد از کلی خرید و راه رفتن عازم هتل شدیم و من پشت فرمون نشستم که
دیدم دوباره فرمون داره میلرزه که دوباره بووووووووووووومممممم فیییییییییس
اونقدر ترسیده بودم که انگار روح از تنم بیرون رفت و شروع کردم به قیقاج زدن
خلاصه با یه مکافاتی یه آپاراتی پیدا کردیم و یه لاستیک دست دوم خریدیم چون یکی
از تایرها و زاپاس هم منفجر شده بود
آقاهه گفته بود چون فرمون میزون نبوده باعث ترکیدگی لاستیک شده و همسرجان
تازه متوجه موضوع شده بود:
به هتل برگشتیم تا فردا صبح کله سحر یعنی ساعت 11 به طرف سرعین حرکت
کنیم! قبل از رفتن رفتیم میزون فرمون و درستش کردیم و حدودای ساعت 5 عصر به
سرعین رسیدیم
سرعین اون وقت سال خیلی خلوت و سرده و خیلی خوبه!
هوا کم کم تاریک میشد و داشت برفای ریز ریز میزد یعنی هوای باب دل من بود
به هتل فانوس سرعین رفتیم هتل آپارتمان خوبیه ادرسشم دقیقا توی میدون گاو
میش گلی سرعینه که در مرکز شهر قرار داره و هتل آروم و دنج و خوبیه !
البته من 10 سال پیش هم به همین هتل رفتم و اون زمون برای تبلیغات تمام
شناسنامه های تحویلی از مسافرا رو با جلد شناسنامه که تبلیغات هتل روش بود
میپوشوندن که بعد 10 سال هنوز داشتمش ! مسئول پذیرش تا شناسناممو و اون
جلد تبلیغاتی قدیمی رو خیلی خوشحال شد و یه اتاق سوییت 3 تخته رو یا قیمت
سوییت 2 تخته بهمون داد!
نکته اخلاقی : چیزای قدیمی رو دور نندازین یه روزی به درد میخورن
اینم از اتاقاش و سالنش
البته از آشپزخونش عکس ننداختم ولی به تعداد تخت کاسه بشقاب لیوان استکان
دیس و قاشق و چنگال و چاقو داشت و یه کتری و قوری و یخچال و خیلی خوشم
اومد خیلی تمیز بود
شب هم جاتون خالی توی سرما رفتیم آش دوغ خوردیم
خیلی خوشمزه بود بعد هم به زور همسرجان رو فرستادم بره یه تنی به آب بزنه
فردا صبحش در حالیکه همه خواب بودن رفتم بیرون هوا یعنی اکسیژن خالص بود
تمیز و ناب و سرد ! و رفتم برای بقیه (ریحانه و باباش ) سر شیر و عسل با نون
سنگک تازه خریدم
و اینم مغازه ای که قره حلوا میفروخت!یه جور حلوای سیاه مختص منطقه اردبیله که
خاصیت دارویی داره و همچین مسکن و تقویت کننده مناسبیه برای خانومایی که
پریودهای دردناکی دارن!چون ترکیبش آرد دانه کتان عسل و گردو و کره محلی و ...
بعد از خوردن صبحانه از سرعین زدیم بیرون به سمت آستارا ! البته ما میخاستیم یه
سره بریم مازندران و قصد توقف در آستارا رو نداشتیم
بعد از سرعین کم کم بارون شروع بع بارش کرد هوای نابی بود باور کنین تو همون
لحظه دلم میخاست همتون بودین
رسیدیم به گردنه حیران ! ولی اصلا هیچ چیزی معلوم نبود و فقط مه غلیظ بود ما هم
اروم و با روشن کردن فلاشر و نشون کردن یه نیسان داشتیم از گردنه عبور میکردیم!
اما متاسفانه بودن افرادی که توی اون مه غلیط سبقت میگرفتن و با تندی حرکت
میکردن!
بعد از یه کم طی مسافت مه یه کم رقیق شد و ما وایسادیم برای خوردن آش دوغ
داغ حسابی! خیلی تو اون سرما چسبید
دوباره راه افتادیم دیگه توی گیلان بارندگی خیلی زیاد شده بود ! اینم ریحانه گلی از
نمای روبرو
رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به فومن ! کنار جاده کارگاه های کلوچه پزی بود ما پیاده
شدیم تا کلوچه تازه بخریم
اینم مراحل اماده سازی کلوچه گردویی
اول خمیر رو باز میکردن و بعد داخلش از مواد گردویی میذاشتن و توپش میکردن بعد
دوباره روش وردنه میکشیدن و مهر میزدن و رومال و توی فر!
اینم دست تمپلوی من که دارم رو کلوچه ها مهر میزنم
بعد راه افتادیم برای ناهار به اون رستوران شوم
ما به رستوران منوری فومن رفتیم البته ادرسشم همون پسره کلوچه ساز بهمون
داده بود و کلی ازش تعریف کرده بود
به اصرار من غذای محلی سفارش دادیم یه باقالی قاتق و یه میرزا قاسمی
توی منو یه چیزی بود به اسم کولی شور که یه جور ماهی شور بود من از گارسون
پرسیدم این چطوریه؟ اونم گفت خوشمزست و با این غذاها میچسبه گفتم حالا یه
دونه بیار ببینیم چه جوریه؟
ماهی رو اورد فکر کنم اندازه انگشت اشاره بود !
آقا ما یه اپسیلون ازش جدا کردیم و با یه قاشق برنج خوردیم که ..... یه هم دنیا
جلوی چشمام تیره و تار شد و من سریع دویدم طرف دستشویی البته ببخشید
انگار از دهنم آتیش میزد بیرون ! دیگه داشتم خفه میشدم ! بعد وقتی سرمو بلند کردم که صورتمو بشورم از دیدن صورت خودم خیلی ترسیدم
صورتم مثل لبو قرمز شده بود و دونه های وحشتناک قرمز رنگی تموم صورتمو
پوشونده بود به طرز بدی وحشتناک شده بودم
با شال صورتمو پوشوندم و سریع دویدم و تو ماشین نشستم و از درد به خودم
میپیچیدم
تموم این راه رو یعنی 6 ساعت تموم از فومن تا آمل رو من از درد به خودم پیچیدم و
متاسفانه توی مسیر نه هیچ درمونگاه شبانه روزی باز بود نه سرویس بهداشتی
عمومی نه هیچ جای دیگه!
وقتی رسیدیم خونه خواهرم دیگه رو به موت بودم ! سریع بع درمونگاه رفتیم و فشارم
رو 18 بود و دکتر بهم گفت : دچار آلژی شدید غذایی شدم و شانس آوردم که اومدم
درمونگاه وگرنه الآن بایست گوشه وبلاگم یه روبان سیاه میذاشتم!
خلاصه خانوم پرستار یه 2 تا امپول اساسی بهم زد و برگشتیم خونه
و من از شدت فشار بالا رفتم توی اتاق سرد خوابیدم که دچار سرما خوردگی شدیدی شدم
فرداش حالم یه کم بهتر شد ولی صورتم هنوز همونجور بود با همون وضع و با اعتماد
به نفس کامل رفتم بیرون !اما اثرات این آلرژیو مسمومیت تا 2 هفته توی بدنم مونده
بود که تازه دیروزا دیگه حالم کامل خوب شد
خلاصه روز جمعه هم راه افتادیم طرف خونمون و سفر پرماجرا و یک هفته ایمون تموم
شد!
امیدوارم خسته تون نکرده باشم !
و خیلی ممنونم که با حوصله مطلب رو خوندین و از پرچونگیام خسته نشدین و
همیشه جویای حالم بودین
خدا رو شکر میکنم بابت داشتن دوستان خوبی مثل شما
مطالب مشابه :
حلوای زنجبیل(زنجفیل تره یی)
دنیای اسراء - حلوای زنجبیل(زنجفیل تره یی) - وبلاگ شخصی - دنیای • خورش هویج و لوبیای
حلوا هویج ارومیه
حلوای هویج ازجمله سوغاتیهای معروف ارومیه ست ، دسریه بسیار خوشمزه که برای صبحانه و افطار
سفرنامه تبریز - 2
اینم سوغاتیای تبریز و حلواهای محشرش پسته و حلوای بادومی و حلوای . هویج ارومیه که مثل
دسرهای ایرانی
ترحلوا با هویج. حلوای شیرازی. حلوای سه رنگ 2. حلوای شيری. رشته خوشکار. حلوای کرمان. حلوای
سوغاتی های استان های ایران
اردبیل عسل، حلوای ارومیه نقل، عرق بیدمشک، حلوای گردو، حلوای هویج تبریز قالی
برچسب :
حلوای هویج تبریز