ایین ها و افسانه های ایران و چین باستان:
افسانه هایی چند از شاهنامه و برابرچینی آن ها:
۱-افسانه ی سهراب:داستان رستم و سهراب را خوانندگان شاهنامه به خوبی میشناسند و در ادبیات ایران شهرت فراوان دارد.در حماسه ی چین نیز این داستان به صورت جنگ میان "لی جینگ"و پسرش"لی نو-جا"به همین اندازه مشهور است.سنجش این دو داستان به ما امکان میدهد تا دریابیم که در گذشته رنگ مذهبی داشته در شاهنامه به یک داستان معمول غنایی و حماسی تبدیل شده است.
در شاهنامه سهراب پسر رستم است که در سرزمین سمنگان از یک عشق ساده و پیوند زمینی میان رستم و تهمینه چشم به جهان می گشاید.حال انکه در افسانه ی چینی از همان اغاز به نشانه های مذهبی و اسمانی بر می خوریم و میبینیم که "نوجا"فرزند اسمانی حکیمی به نام "مروارید هوشیار"است.در هر دو داستان کودک نوخاسته به صورت پهلوانی نیرومند در می آید.به گونه ای که فردوسی در مورد سهراب میگوید:
چو یک ماه شد همچو یک سال بود برش چون بر رستم زال بود
چو سه ساله شد زخم چوگان گرفت به پنجم دل تیرو پیکان گرفت
چو ده سال شد زان زمین کس نبود که یارست با او نبرد آزمود
نوجا نیز در هفت سالگی قدی به بلندی بیش از یک متر و هشتاد سانتیمتر دارد و پهلوانی شایسته است.
موضوع بازوبند پهلوان جوان نیز در هر دو داستان شایان دقت است.
به بازوی رستم یکی مهره بود که ان مهره اندر جهان شهره بود
رستم قبل از ترک سمنگان گوهری را که زیور بازوی اوست به تهمینه می سپارد و خطاب به او می گوید:
بدو دادو گفتش که این را بدار اگر دختر ارد تو را روزگار
بگیرو به گیسوی او بر بدوز به نیک اختر و فال گیتی فروز
ور ایدون که اید ز اختر پسر ببندش به بازو نشان پدر
به بالای سام نریمان بود به مردی و خوی کریمان بود
اما نوجا خود با بازوبند معجز آسایی که "افق اسمان و زمین"نام دارد پا به جهان می گذارد و این بازوبند به منزله ی رزم افزاری سحر امیز است که نوجا بارها ان را در نبردهای گوناگون بر ضد دشمنان غلبه ناپذیرش با موفقیت به کار می برد. این یک دگرگونی بزرگ است که در شاهنامه بازو بند سهراب به هیچ کاری جز یک شناسایی دیر هنگام و اندوهبار نمی آید.اما باید توجه داشته باشیم که فردوسی داستان خود را برای قومی می پرداخت که از ادراک طبیعی برخوردار بود و اعتقاد چندانی به رویدادهای اعجاز آمیز نداشت. همان گونه که انتظار میرود داستان چینی نیز موضوع دلپذیر عشق سهراب و گرد آفریدرا در بردارد.نوجا در نبرد با جنگاور دلیر"دنگ جیو گونگ"پیروز میشود و بازوی چپ هماورد خود را در هم میشکند و در همین هنگام دختر پهلوان مغلوب برای رهایی پدر به میدان می شتابد و پیکاری دلیرانه و سزاوار با نو جا میکند.
مطالب مشابه :
خلاصه داستان رستم و سهراب
خلاصه داستان رستم و زمانی كه رستم تهمینه را ترك می بار دیگر رستم و سهراب به
داستان رستم و سهراب
داستان رستم و مدّتی از ازدواج تهمینه و رستم نگذشته بود که رستم تصمیم گرفت به ایران برگردد
رستم و تهمینه
رستم و تهمینه. آمدن تهمینه، دخت شاه سمنگان به بالین رستم.
داستان سهراب و رستم
داستان سهراب و رستم: رستم و تهمینه سخن گفتند و قرار شد رستم تهمینه را از شاه سمنگان به
رزم رستم و تهمينه!!!!
«چت کردن رستم و تهمينه و مخ زدن تهمینه رستم بگفتا منم رستم داستان
خلاصه داستان های شاهنامه
سهراب پسر رستم و تهمینه دختر تنگاتنگ دارد و در داستان رستم و سهراب و رستم و
ایین ها و افسانه های ایران و چین باستان:
داستان رستم و رستم قبل از ترک سمنگان گوهری را که زیور بازوی اوست به تهمینه می سپارد و
داستان رستم و سهراب
مدّتی از ازدواج تهمینه و رستم نگذشته بود که رستم تصمیم گرفت به ایران داستان رستم و
برچسب :
داستان رستم و تهمینه