بررسی رابطه میان اقتصاد و فرهنگ در جوامع مختلف

گشتی در تاریخ اقتصاد وفرهنگ
در شرایط باستانی و پیش صنعتی این رابطه به گونه ای متفاوت از جهان مدرن وجود داشت. فرهنگ در سنت اروپایی و در تمدن های باستانی به صورت متمرکز و رسمیت یافته در حوزه سیاسی متمرکز بود و به وسیله این حوزه جهت دهی و به همان میزان نیز پشتیبانی می شد. برای نمونه اگر نگاهی به دربارهای قرون وسطایی یا حتی تمدن های باستانی تر بیاندازیم، می بینیم که هنرمند خواسته یا ناخواسته ناچار بود برای حاکمان و افراد وابسته به آنها دست به آفرینش هنری بزند و کمتر ممکن بود بتواند هزینه های زندگی و هنر خود را از مردم عادی به دست بیاورد. شاعران، نقاشان، صنعتگران و غیره همگی کمابیش زندگی و هنر خود را مدیون حمایت حاکمان بودند. با وصف این در خارج از حوزه سیاسی و در میان مردم عادی چه در نظام های تمدنی و چه در سایر جوامع انسانی، ما همواره با نوعی هنر سروکار داشتیم و داریم که تا پیش از قرن نوزده و تحت تاثیر رویکرد ویکتوریایی و اروپایی به فرهنگ، کمتر به آن هنرخطاب می شد، اما امروز تمایل زیادی وجود دارد که مشروعیت هنری آن به رسمیت شناخته شود. این هنر مردمی جایگاه خود را نه به مثابه شیئی زیبا بلکه به مثابه بخشی از زندگی متعارف این مردمان می یافت.
اما هر اندازه در سیر جوامع انسانی به پیش آمدیم و به ویژه پس از صنعتی شدن و در دوران مدرن، هنر وابستگی بیشتری به حوزه اقتصادی و سیاسی می یابد و این را باید در تضادی آشکار با نوعی گفتمان سطحی در نظر گرفت که با تکیه بر سوژه مدرن، از انفجار آزادی فردی سخن می راند. این تحول البته باید به صورتی نسبی در نظر گرفته شود. زیرا فرایندی موازی و معکوس با آن نیز در طول قرن بییستم در جریان بوده است. مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام از پس از جنگ جهانی دوم بر آن تاکید می کرد که گسترش مصرف فرهنگی، به گونه ای به گسترش و دموکراتیزه شدن هنر و فرهنگ می انجامد و آن را در اختیار همگان قرار می دهد: رسانه ها در نگاه این مکتب، ابزارهایی اما هر اندازه در سیر جوامع انسانی به پیش آمدیم و به ویژه پس از صنعتی شدن و در دوران مدرن، هنر وابستگی بیشتری به حوزه اقتصادی و سیاسی می یابد بودند که به بهترین وجهی، می توانستند و می توانند رابطه را میان مردم در عام ترین معنای این واژه و فرهنگ ایجاد کنند: تلویزیون، رادیو، مطبوعات و امروز اینترنت و امکانات مختلفی که انقلاب اطلاعاتی در اختیار همگان قرار می دهد، در واقع، نظام های جدیدی را می ساخته و می سازند که به صورتی متناقض هم امکان آزادی فرهنگ را از وابستگی به قدرت اقتصادی و سیاسی فراهم می کنند و هم وابستگی بیشتری را نسبت به آن حوزه ها ایجاد می کنند.
هژمونی فرهنگی
با این همه، اگر نگاهی به روابط واقعی میان فرهنگ و اقتصاد که همواره قدرت سیاسی و هژمونیک را در پشت خود داشته است، بیاندازیم به سختی می توانیم منکر آن شویم که روند غالب از قرن بیستم تا امروز، سلطه تعیین کننده این قدرت ها بر حوزه فرهنگ به گونه ای فزاینده بوده است. کالایی شدن اشیاء و روندهای فرهنگی و هنری در قالب اشیائی چون آثار هنری(تابلوهای نقاشی، قطعات موسیقی، فیلم ها، عکس ها و...) و چارچوب های اقتصادی که به گرد خود ایجاد می کنند، امروز سبب می شوند که فرهنگ و دست اندرکاران آن به طور عام و هنر و هنرمندان به طور خاص، بیش از هر زمان دیگری به حوزه های سیاسی و اقتصادی وابسته شوند. امروز زمانی که از کیفیت سخن رانده می شود، برای نمونه کیفیت هنری در موسیقی، نقاشی، نمایش، سینما و غیره، در حقیقت ما با نوعی سرمایه گذاری و وابستگی به قدرت های اقتصادی و سیاسی روبرو هستیم و همین امر به نوعی اجرا و تحقق یافتن هنر شورشی و غیر متعارف را ناممکن کرده و یا می تواند به سرعت آن را از موقعیت شورشی به کالایی شورشی تبدیل کند و به عبارت دیگر آن را وارد یک موقعیت مسخ شدگی کالایی ببرد.
از این رو، می توان به مثابه یکی از دستاوردهای بزرگ فرهنگی که جوامع دموکراتیک باید برای رسیدن به آن برنامه ریزی کرده و اراده ای در خور از خود نشان دهند، کاهش این وابستگی را مطرح کرد. به این معنا که فرهنگ و هنر بتوانند، در عین آنکه نیاز به حفظ کیفیت و بنابراین برخورداری از سرمایه اقتصادی دارند، بتوانند این سرمایه را از جایی به جز دولت (منشاء قدرت سیاسی) و یا مراکز قدرت سرمایه داری (برای مثال لابی های اقتصادی) به دست بیاورند.
ارتباط اقتصاد و فرهنگ یا همپوشانی
معمولا در پاسخ به سوال زندگی انسان از چه ابعادی تشکیل شده، گفته می شود سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، اجتماعی که مجموعه این عوامل در کنار هم شاکله زندگی شخصی و اجتماعی انسان را درست می کنند. اما از آنجایی که این ابعاد در زندگی انسان پیاده می شود و انسان یکی است پس باید اشتراکاتی میان آنها باشد زیرا چگونه انسان می تواند عنوان بطور قطع سیاست، اقتصاد، پیشرفتهای علمی، اجتماع و فرهنگ نه تنها تحت تاثیر یکدیگر هستند بلکه در بسیاری مواقع همپوشانی نیز دارند. کند که در حین غذا خوردن درگیر هیچ مسئله فرهنگی نبوده یا مثلا با توجه به درآمد پایینش از کالاهای فرهنگی گران استفاده نمی کند؟ بطور قطع سیاست، اقتصاد، پیشرفتهای علمی، اجتماع و فرهنگ نه تنها تحت تاثیر یکدیگر هستند بلکه در بسیاری مواقع همپوشانی نیز دارند.
البته با نگاهی به تعاریفی که از فرهنگ داده شده و جامعیت مسائل فرهنگی در تمام ابعاد زندگی انسان، باید شأن دیگری در رابطه فرهنگ با ابعاد زندگی انسان قائل شد. فرهنگ مجموعه ای از بینش ها و کنش ها، معقولات و محسوسات، اعتقادات و رفتارها در طول تاریخ یک جامعه است که از نسلی به نسل دیگر در همان جامعه منتقل می شود. در این تعریف هم سنت های ملی و قومی یک عده از مردم می گنجد و هم آداب و عقاید دینی که در دو بعد بینش ها و رفتارها ظهور می یابد. فرهنگ هر انسان در برخورد انسان با خود، خدا، طبیعت و جامعه انسانی بوجود می آید و فرهنگ هر جامعه نیز در برخورد جامعه با طبیعت و جوامع دیگر بوجود می آید.
با معلوم شدن جامعیت فرهنگ در زندگی انسان به بُعد دیگری در زندگی انسان می پردازیم که همان اقتصاد است. اقتصاد شامل همه فعالیتها و معادله هایی است که مربوط به معیشت و زندگی مادی انسان می شود. در حقیقت مدیریت منابع در جهت برآورده ساختن نیازها و خواسته های مادی انسان را اقتصاد گویند که شکلهای گوناگونی از آن را در جوامع ابتدایی و کنونی می یابیم. با رشد جمعیت، شهرنشینی و مشکلات متعدد در رفع نیازهای مادی معادلات اقتصادی شکل علمی و نظام مندی به خود گرفت که با کمک معادلات ریاضی توانست در زندگی جمعی انسان ها عملیاتی شود.
دیدگاه پروفسور گودمن رئيس گروه انسان شناسى دانشگاه مينه سوتا
به نظر مى رسد برقرارى نسبت مستقيم و ارتباط متقابل ميان دو حوزه اقتصاد و فرهنگ كمى دشوار باشد. حتى شايد به كار بردن اين دو واژه در يك امتداد يعنى «اقتصاد فرهنگ» يا «فرهنگ اقتصادى» موضوع را كمى پيچيده تر كند.
براى دست يافتن به اين پاسخ بايد از دالان فرهنگ و اجتماع عبور كرد.
اينكه نگاه آدميان به اقتصاد به عنوان امرى انضمامى چگونه است؟ و اين نگاه را چگونه برمى سازند؟ يا اگر بخواهم كمى فرمول بندى شده بگويم، بايد بپرسم كه چه مدل هاى اقتصادى اى وجود دارد كه مى توان نسبت روشنى بين آنها و احساسات، عواطف، باورها و بينش هاى آدميان پيدا كرد؟ و اينكه آيا حس رقابت و برترى جويى، اصلى ترين دليل چالش ها و كنش هاى اقتصادى را شكل مى دهد يا خير؟
درك و دريافت انسان ها از كليتى به نام اقتصاد معمولاً در چارچوبى برگرفته از باورهاى شايد به كار بردن اين دو واژه در يك امتداد يعنى «اقتصاد فرهنگ» يا «فرهنگ اقتصادى» موضوع را كمى پيچيده تر كند. آئينى، سنتى و مذهبى آنها شكل مى گيرد و برساخته مى شود. بنابراين به اين نتيجه رسيدم كه حتى مطالعه اقتصادى نيز، در ذات خود يك پروژه فرهنگى است. در اينجا به يك نمونه اشاره مى كنم: مصرف! امروزه بسيارى از انسان شناسان به مقوله اى به نام «مصرف» در جوامع مدرن از زاويه نگاه فرهنگى مى نگرند. چرا كه بر اين باورند، مصرف، اگرچه منجر به تحرك در چرخه توليد و شكوفايى اقتصادى مى شود، اما نمى توان آن را بدون چشم اندازى فرهنگى مورد مطالعه قرار داد.
به طور مشخص، مصرف بخش غيرقابل انفكاكى از كليت اقتصاد است. در اين باره مطالعات بسيارى صورت گرفته است. مطالعاتى كه بعضاً به نتايج متناقضى هم ختم شده.
موضوع تاثير متقابل فرهنگ و اقتصاد در شهر هاى مدرن، مقوله اى بسيار پيچيده است و اين پيچيدگى مجال ارائه پاسخ قطعى را از هر پژوهشگرى سلب مى كند. شايد بتوانم با يك مثال زاويه جديدى در بحث باز كنم. مردمانى كه در شهر هاى مدرن يا كلان شهر ها زندگى مى كنند، به لحاظ روانى مايلند تا خود را توانگر تر از آنچه كه در واقعيت هستند، نشان دهند. در شهر ها، اين تصوير بيرونى افراد است كه سطح آنها را در سپهر اجتماعى كه در آن زندگى مى كنند، تعيين مى كند. شهروندان هويت خود را از ابزار آلاتى كه در اختيار دارند، اخذ مى كنند. در يك نگاه، شما شهروندانى را مى بينيد كه مثلاً براى رفتن به محل كار، سطوح متفاوتى از توان مالى را به نمايش مى گذارند. پاى پياده، اتومبيل شخصى، وسايل نقليه عمومى، ليموزين با راننده و حتى هلى كوپتر كه هر كدامشان از يك منزلت اجتماعى خبر مى دهند. اين شكاف هاى طبقاتى به ما مى گويد كه شهروندان پائين دست مدام مى كوشند كه خود را به بالا پرتاب كنند و اين همان تمايل ذاتى به افزايش مصرف است. بسيارى از شهروندان براى فرار از اين واقعيت، توجيهات عجيبى دست و پا مى كنند. مثلاً اگر از يك شهروند ثروتمند در منهتن سئوال كنيد كه چرا با ليموزين و راننده به محل كارش در وال استريت مى رود، او به شما خواهد گفت كه «آسايش، بهره ورى و كارايى را بيشتر مى كند»!
در نهایت باید نتیجه گرفت که در شرایط کنونی، دخالت حوزه عمومی در برخی از حوزه های فرهنگ، به شیوه ای کاملا دموکراتیک، می تواند هنر و فرهنگ را از در غلتیدن در سراشیب کالایی شدن پدیده های فرهنگی همچون کالاهایی صنعتی جلوگیری کنیم.برای این کار البته افزایش آزادی ها و تضمین بیان اجتماعی در همه اشکال آن ضروری است و در چنین حالتی جامعه عموما می تواند شرایط تضمین اقتصادی خود را نیز بیابد.


مطالب مشابه :


خرده فرهنگ ها

مردم شناسی - خرده فرهنگ ها - بررسی جریان زنده و جاری فرهنگ در جوامع مختلف




حجاب در جوامع مختلف ابعاد گوناگونی دارد

حجاب در جوامع مختلف ابعاد در راستاي فرهنگ سازي و آگاهي بخشي عمومي درخصوص




تعریف فرهنگ

رفتارها به صورت مشخص و خط کشی شده وجود ندارد و حتی رفتارهای مردم در جوامع مختلف فرهنگ در




بررسی رابطه میان اقتصاد و فرهنگ در جوامع مختلف

فرهنگستون - بررسی رابطه میان اقتصاد و فرهنگ در جوامع مختلف - عرصه فرهنگی، عرصه جهاد است




خرافات در زندگی مردم

در فرهنگ نفیسی مفهوم با نگاهی به گستره ی خرافات در جوامع مختلف در می یابیم که این




فرهنگ

فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال




عملکرد اساسی فرهنگ و مشخصه های مختلف آن

صورت باستانی فرهنگ در فـرهـنـگ هـر جامعه متشكل از مجموعه هاى فرهنگى است كه در جوامع مختلف




تاثیر اینترنت بر ابعاد مختلف توسعه جوامع

تاثیر اینترنت بر ابعاد مختلف توسعه جوامع توسعه در علوم و فرهنگ های مختلف در معانی مختلف




تدفین در جوامع مختلف

مراسم دفن در جوامع مختلف/ فرهنگ و ارتباطات




برچسب :