آیا می دانستیدکه...
آیا می دانستید که . . . ؟
- آیا می دانستید که بنا بر استوره ی ایرانی که در شاهنامه ی فردوسی نیز آمده است رستم دستان با یک عمل سزارین به دنیا آمده است؟
در استورههایی ایرانی هست و فردوسی بزرگ نیز این داستان را در شاهنامه به نظم درآورده است که در زمان پادشاهی منوچهر (فرزند ایرج و نوهی فریدون)، پهلوان زابلستان زال (یا دستان) پسر سام پسر نریمان عاشق رودابه، دختر مهراب (شاه کابل) و سیندُخت، شد و این دو با هم ازدواج کردند. هنگام زایمان رودابه که رسید فرزند بسیار بزرگ تر از اندازههای هنجار بود و از این رو زایمان طبیعی سخت و شاید ناشدنی بود.
بسی برنیامد برین روزگار / که آزاده سرو اندر آمد به بار
بهار دل
افروز پژمرده شد / دلش را غم و رنج بسپرده شد
شکم گشت فربه و تن شد گران / شد آن
ارغوانی رخش زعفران
بدو گفت مادر که ای جان مام / چه بودت که گشتی چنین زرد
فام
چنین داد پاسخ که من روز و شب / همی برگشایم به فریاد لب
همانا زمان
آمدستم فراز / وزین بار بردن نیابم جواز
تو گویی به سنگستم آگنده پوست / و گر
آهن است آن که نیز اندروست
زال که چارهای نداشت یکی از پرهای سیمرغ را آتش زد و سیمرغ پدید آمد و راه چاره را چنین گفت:
بیاور یکی خنجر آبگون / یکی مرد بینادل پرفسون
نخستین به می ماه را
مست کن / ز دل بیم و اندیشه را پست کن
بکافد تهیگاه سرو سهی / نباشد مر او را ز
درد آگهی
وزو بچهی شیر بیرون کشد / همه پهلوی ماه در خون کشد
وز آن پس بدوز
آن کجا کرد چاک / ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیاهی که گویمت با شیر و مُشک /
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بساو و برآلای بر خستگیش / ببینی همان روز
پیوستگیش
(کافیدن = شکافتن؛ خستگی = زخم؛ پیوستگی = به هم آمدن
زخم)
....
بدان کار نظاره شد یک جهان / همه دیده پر خون و خسته روان
فرو
ریخت از مژه سیندخت خون / که کودک ز پهلو کی آید برون؟
بیامد یکی موبدی چرب دست
/ مر آن ماه رخ را به می کرد مست
بکافید بیرنج پهلوی ماه / بتابید مر بچه را سر
ز راه
چنان بیگزندش برون آورید / که کس در جهان این شگفتی ندید
این بچه را رستم (رستم پسر دستان یا رستم دستان) نامیدند که کوتاه شدهی
رُستهم (رُست + تَهَم) است به معنای کسی که بسیار رُسته (رشد کرده) است. نام دیگرش
نیز تهمتن (تهم+تن) یعنی دارای تن کلان است.
از تاریخ دقیق این عمل اطلاعی
نداریم زیرا رستم جزو استورههای ایرانی است. این عمل امروزه در دنیا به نام سزارین
شناخته میشود که ما میتوانیم در زبان پارسی بدان رستمانه بگوییم.
۱- برابرهای دیگری نیز گفته شده از جمله: رستمین و
رستمینه.
۲- خانم آرزو رضایی یادآور شده که این داستان زایمان از پهلوی مادر در
استورههای هندوایرانی دربارهی ایندرا نیز گفته شده است.
این هم تصویری از این
عمل جراحی در کتاب «آثار الباقیه»ی ابوریحان بیرونی، دانشمند ایرانی هم دوره ی
فردوسی بزرگ.
۱۱۵- آیا می دانستید که واژه ی "هالو" که در عبارت اصطلاحی "هالو گیر آوردن" وجود دارد، در گذشته نه تنها در معنای منفی، بلکه درست برعکس، برای اظهار ادب و ادای احترام به کار گرفته می شده است؟
عبارت "هالو گیر آوردن" امروزه در مورد افراد زودباور و ساده لوح به کار
می رود و از آن معنی احمق و نفهم نیز برداشت می شود. مثلن می گویند: «خیال می کنی
هالو گیر آوردی که می خواهی جنس بنجل آب کنی ؟»
"هالو" تغییر یافته ی واژه ی
"خالو" به معنی دایی است که لرها و بختیاری ها آن را تلفظ می کنند، زیرا آنان مخرج
«خ» ندارند و به همین قیاس مثلن خدا را هدا و خرما را هرما می گویند.
همان گونه
که در میان شیرازی ها واژه ی "کاکو" به رسم احترام به جای آقا به یکدیگر گفته می
شود، لرها و بختیاری ها نیز واژه ی هالو را برای بزرگ ترهای خود به کار می برند
و از آن برای اظهار ادب و ادای احترام استفاده می کنند، مثلن هنگامی که می خواهند
بگویند: ای آقا می گویند: هی هالو.
در دوران های گذشته، بیش تر اهالی لرستان به
علت دشواری جاده ها با شهرها ارتباط زیادی نداشتند و بسیاری از عادات و آداب
شهرنشینان را نمی دانستند. تنها شمار اندکی از اهالی ثروتمند که مورد احترام مزدم
بودند و از این رو به آنان طبقه ی هالو (خالو) می گفتند، گه گاه به منظور تجارت و
مبادله ی کالا به شهرهای بزرگ می رفتند و شهریان به ویژه کسبه و بازاری ها از سادگی
و زودباوری آنان سوء استفاده می کردند و در خرید و فروش اشیا و اجناس به این ساده
دلان روشن ضمیر هر چه را دلشان می خواست تحمیل می کردند.
در پایان معامله هنگامی
که از آن کاسب زورگو و بازاری بی انصاف درباره ی استفاده سرشار و سود کلانش می
پرسیدند، با پوزخند مسخره آمیزی پاسخ می داد : «امروز هالو گیر آوردم» یعنی آدم
ساده لوح زودباوری را به تور زدم و هر چه کالای بنجل و پس افتاده داشتم آب
کردم.
۱۱۴- آیا می دانستید که شیخان فرمان روا در برخی از کشورهای همسابه ی ایران که به برکت دلارهای نفتی و پشتیبانی امپریالیستی حکومت و دم و دستگاهی یافته اند، دست آوردهای فرهنگ و ادب و هنر ایرانی و فارسی را زیر عنوان "هنرهای اسلامی" در موزه های جهان زده بندی می کنند و با بی شرمی با انتشار تمبر با چهره ی پورسینا، پزشك، دانشمند و فیلسوف بلند آوازه و جهان شناخته ی ایرانی را فیلسوف و پزشك دولت عربی می نامند؟
در تاریخ خوانده ایم كه انوری ابیوردی، چكامهسرای نامدار سدهی ششم
هجری قمری، روزی از راهی میگذشت. مردی را دید كه در برابر گروهی از مردم، سرگرمِ
خواندن شعرهایی از اوست. با شگفتیزدگی و خشنودی از این كه شعرهایش چنین مردم پسند
شدهاست، گام سستكرد و به شنیدن شعرخوانیِ آن مرد، درایستاد. آن گاه ار او پرسید:
«این شعرها كه خواندی، از كیست؟» مرد پاسخ داد: «از انوریست.» شاعر پرسید: «انوری
كیست؟ آیا او را میشناسی؟» مرد شعرخوان، با بیشرمی تمام پاسخ داد: "انوری خود
منم!» انوری – كه از فریب کاری و گستاخیِ او سخت برآشفته بود – گفت: «شعر دزدی
شنیدهبودیم؛ اما شاعر دزدی نشنیدهبودیم!»
اکنون حكایت این شیخان فرمان روا بر
سرزمینهای همسایهی میهنِ ماست كه به بركت دلارهای نفتی، حكومت و دم و دستگاهی
یافتهاند و برآنند تا آن چه را كه در تاریخ و فرهنگ خود ندارند، یا در
بازارمكارهی جهانی در ساخت و پاخت با سوداگران آزمند، بخرند و انگ و رنگ خود را
بر بخشهایی از موزهها و مجموعهها بزنند و یا با دروغ پردازی و دست یازی به گنج
شایگان فرهنگ كهن بُنیاد همسایه ی ایرانی خود، صاحب شوند و مُهر ِ «عربی!» یا
«عربی – اسلامی» را نقش و شناسهی آن كنند. یك روز می کوشند تا به خیال خام خود،
نامِ خلیج فارس را با گِل نامی ساختگی بپوشانند! روزِ دیگر، با هزینهكردن
دلارهای نفتی، در موزههای جهان، دست آوردهای فرهنگ و هنر ایرانیان را در بخشی
زیر عنوان «هنرهای اسلامی» ردهبندی میكنند؛ در حالی كه در هیچ یك از آن
موزهها، بخشهایی همچون "هنرهای یهودی / مسیحی / بودایی (و مانند آن ها)" دیده
نمیشود.
و سرانجام، روزی نیز شاهد آنیم كه دولت نفتی «كویت»، دست به یك
دزدی آشكار و رسوای فرهنگی زده و با انتشار تمبری با خیال نگارهای از چهرهی پور
ِ سینا (ابن سینا)، پزشك، دانشمند و فیلسوف بلندآوازه و جهان شناخته ی ایرانی،
عنوان مضحک "ذكری مرور الف عام علی مولد ابن سینا فیلسوف الدّولة العربیة الاسلامیة
و طبیبها" (یادواره ی هزارمین سال ِ زاد روز ابنِ سینا، فیلسوف و پزشك دولت عربی
اسلامی) را بر آن نهادهاست! زهی گستاخی و بیشرمی! به راستی جای حافظ بزرگمان
خالیست كه بگوید: «یا رب این نو دولتان را بر خر خودْشان نشان!...»
دانشمندان، فیلسوفان، ادیبان و هنرمندان – در هرجا كه زادهشده و اثرهاشان را به هر زبان كه نوشته و پیرو هر كیش و مرامی كه باشند – پیش از هر نسبت و عنوانی كه بدانها دادهشود، وابسته به جامعهی بشریاند و هیچ كس و هیچ دستگاهی، نمیتواند آنان را به استناد زبان نگارش ِ تألیفها یا جایی كه در آن اقامتگزیده و دانش آموختهاند و یا دین و مذهبی كه بدان باورداشتهاند، به انحصار ِ كشور یا قوم یا دین ویژهای درآورد و در مقولهی خاصّی از این گونه وابستگیها، ردهبندیكند. پورسینا نیز از این حكم كلی جدا نیست. او كه در سال ٣٧٠ ه. ق. از پدری ایرانی و مسلمان به نام عبدالله از مردم بلخ (در شمال افغانستان كنونی) و مادری ایرانی و مسلمان به نام ستاره از مردم روستای خورمیثن در نزدیكیِ شهرِ ایرانیِ بُخارا (در ازبكستان كنونی) زاده شد و در بزرگ سالی اثرهای جهان شمولش را هم به فارسی – زبان مادریاش – و هم به عربی – زبان جهانی و دانشی دورانش نوشت. سپس، بسیاری از آن اثرها در درازنای هزارهی گذشته به شماری از زبانهای زندهی جهان برگردانده شد؛ چنان كه ترجمهی لاتینی دانش نامه ی نام دار او قانون در پزشكی، چندین سده، كتاب درسی دانشگاههای اروپا بود. اما جز عربها، هیچ قومی، شخصیت او را مصادره نكرد و ندزدید و به سرزمین و تیره و تبار خود وابسته نشمرد. ملتهای متمدن، او را یك دانشمند و پزشك و فیلسوف ایرانی جهانی و در خدمت نوع بشر دانستند و با همین عنوان (نه با هیچ عنوان ساختگی دیگری)، گرامی داشتند و میدارند. برای نمونه، بنگرید به این تمبرِ به عنوان یادواره و گرامیداشت پورسینا كه در لهستان و بی هیچ نشانی از مصادره ی شخصیت او به سود تهیهكنندگانش چاپ و پخششدهاست و آن را با تمبر مضحک كویتی بسنجید تا ببینید «تفاوت رَه از كجاست تا به كجا». (از: کانون پژوهش های ایران شناختی)
۱۰٧- آیا می دانستید که برخی از واژه های عربی مانند "طفیلی"، "خرافه" و . . . که ما در فارسی به کار می بریم، در حقیقت نام شخصیت هایی از عرب هستند؟
«طفیل» (به معنای طفل کوچک) نام «طفیل پسر زلال کوفی» مردی از بنی امیه
بوده است که هر گاه گروهی از مردم به مهمانی می رفتند، ناخوانده همراه آنان به
مهمانی می رفت و او را "طفیل العرائس" نیز خوانده اند و از این رو در فرهنگ عربی
طفیل به معنای ناخوانده بوده است.
خیام می گوید:
قانع به یک استخوان چو کرکس
بودن / به زان که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جویین خود حقا که به است / کالوده
به پالودهی هر خس بودن
یعنی اگر نان جوی خود را بخوری به تر است تا پالودهی
مردم پست را بخوری و خود را آلوده کنی.
انوری ابیوردی می گوید:
جاوید از
امتلا چو قناعت شود نیاز / گر یک رهش طفیل برد میهمان تو
یعنی اگر یک بار طفیل،
نیاز را به میهمانی تو ببرد جاویدانه از قناعت پر میشود.
و یا جامی در داستان
لاک پشت و مرغابیها میگوید:
میل سفر کرد به میل بطان / مرغ هوا گشت طفیل
بطان
و حافظ می گوید:
طفیل هستی عشق اند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی
ببری
جهان فانی و باقی، فدای شاهد و ساقی / که سلطانی عالم را طفیل عشق
میبینم
اما امروزه "طفیل" به شکل "طفیلی" درآمده است و به معنای انگل و سربار
است.
«خرافه» نیز نام شخص عربی بوده است که ادعا میکرد که جنیان و پریان او را دزدیده و به میان خود بردهاند و او زمانی در میان آنان زندگی کرده است. اما مردم داستانهای او را باور نمیکردند و از آن پس به هرچه که باورنکردنی بودند میگفتند "هذا حدیث الخرافه": یعنی این از داستانهای خرافه است و از آن پس، خرافه به باورهای سست و بیبنیان گفته میشود. (به "خرافه" در فرهنگ دهخدا نگاه کنید). (از: شهربراز)
۱۰۲- آیا می دانستید که لباسی که در غرب، دانش آموختگان به هنگام دریافت دانش نامه ی دکترای خود بر تن می کنند، برای ادای احترام به پدر دانش جهان، افتخار ایرانیان، "پور سینا" است؟
لابُد شما هم تا کنون دیده اید كه در دانشگاه های غرب، هنگامی که یك
دانشجو می خواهد دانش نامه ی دكترای خود را بگیرد، یك لباس بلند مشكی بر تن می كند
و یك كلاه چهارگوش كه از یك گوشه آن منگوله ای آویزان است بر سر می گذارد و سپس لوح
ِ دانش آموختگی خود را می خواند.
اگر از اروپایی، ژاپنی و یا آمریكایی بپرسید:
این جامه چیست كه شما بر تن ِ دانش آموختگان تان می كنید؟ می گوید: ما به احترام
"آوی سنت" (پور ِ سینا) پدر ِ دانش ِ جهان، این جامه را به گونه ای نمادین (سمبلیک)
می پوشیم.
یعنی آنان به احترام «آوی سنت» كه همان "ابن سینا" است، جامه ی ِ بلند
ِ رداگونه ای را بر تن دانشمندان خود می كنند. آن كلاه نشانه ی همان دستار است و
منگوله ی آن نمادی از گوشه ی دستار خراسانی است كه ما ایرانیان در قدیم از آن
آویزان می كردیم و بر دوش می انداختیم. (از: کانون پژوهش های ایران شناختی)
آیا می دانستید که اصطلاح "شانس خرکی" تا نزدیک به صد سال پیش، در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی "نقش آوردن" و "نقش خرکی" گفته می شده است و تنها پس از آشنایی فارسی زبانان با زبان فرانسوی به "شانس خرکی" تغییر شکل داده است ؟
اصطلاح "شانس خرکی" هم معنی با "نقش آوردن" و کنایه از بخت و اقبالی غیرمترقبه است که تصادفی و بدون انتظار قبلی به کسی روی کند. اصطلاح "نقش آوردن" در گذشته به صورت جدی و مثبت به کار برده می شده است، ولی امروزه عبارت "شانس خرکی" در لباس شوخی و در مقام تحقیر و به صورتی منفی گفته می شود.
"نقش آوردن" از اصطلاحات بازی "سه قاپ" است که در گذشته از بازی های مورد علاقه ی طبقات پایین اجتماع بوده است، زیرا هم وسایل و تشریفات خاصی لازم نداشت و هم بازی مشغول کننده ای بود. این بازی همان گونه که از نام آن پیداست با ریختن سه قاپ انجام می شد که به آن ها جیک، اسب و خر می گفتند و نتیجه ی قاپ ریختن ِ هر یازیکن بسته به آن داشت که چه شکلی از حالات ترکیبی این سه قاپ پیدا شود. اشکالی را که بازیکن با آن ها دور بازی را می برد نقش می نامیدند. اشکال خنثی را که نه برد بود و نه باخت و تنها نوبت بازی را به بازیکن بعدی می داد بهار می گفتند که هجده شکل داشت و آن اشکالی را که موجب باخت بازیکن می شد (که پنج شکل داشت) و او را مجبور به پرداخت مبلغ شرط بندی می کرد بز می نامیدند و پیش آمدن آن را بز بیاری می گفتند که نهایت بد شانسی بود، زیرا مبلغ باخت در این بازی معمولن بسیار بالا بود. ولی برنده ی بازی در اشکال ششگانه ی "نقش"، از یک تا سه برابر مبلغ شرط بندی را از حریفانش می برد. این اشکال چنین بودند:
١- اگر قاپ ها یکی اسب و دو تا جیک و یا یکی خر و دو تا جیک بنشیند یک نقش به شمار می آید و برنده همان مبلغ شزط بندی را می برد.
٢- اگر دو تا از قاپ ها اسب یا خر و قاپ سوم جیک بنشیند دو نقش به شمار می آید و برنده دو برابر مبلغ شرط بندی را می برد.
۳- اگر هر سه قاپ اسب یا خر یعنی سه اسب یا سه خر بنشیند، این بزرگ ترین نقش برای قاپ باز است (سه نقش) و او سه برابر مبلغ شرط بندی را می برد.
در حالت نقش سه خر تماشاچیان بازی، به شوخی و یا تحقیر درباره ی برنده ی بازی می گفتند که طرف "نقش خرکی" آورده است، یعنی برد کلانی کرده است.
تا نزدیک به یک صد سال پیش این اصطلاح به صورت "نقش خرکی" در میان مردم ضرب المثل و رایج بوده است. ولی پس از وارد شدن واژه ی فرانسوی "شانس" به زبان فارسی، به صورت "شانس خرکی" تغییر شکل داده است و در همان مورد به کار برده می شود.
منبع:
http://aryaadib.blogfa.com/cat-21.aspx
مطالب مشابه :
کلیک
پخش کننده همان dvd-player گفته می شود و در واقع وظیفه آن پخش کردن فایل های صوتی شما
شعری از زنده یاد قیصر امین پور.خانه ابدی گتوند خوزستان.
اشعار کامل محمدرضا عالی پیام(هالو) (شعرهای صوتی شاعران) خلیل جوادی (طنز)
جوابیه به یک طنز
چندی پیش در اینترنت شعری از آقای محمد رضا عالی پیام متخلص به هالو اشعار من / هر فایل صوتی
عقل معاد
دانلود فایل صوتی شهید آوینی : فتوبلاگ هالو; گنجینه اشعار
نتایج اولیه داوری اشعار آزاد جشنواره ی فجر1393از نگاه علیرضا پنجه ای
نتایج اولیه داوری اشعار آزاد جشنواره ی فجر1393از نگاه هالو. زبور حیرت دانلود فایل صوتی
شعر هوشنگ بادیه نشین از زبان علیرضا پنجه ای
دانلود فایل صوتی هفته جمعه ۲۱ فروردین به بررسی اشعار و آثار هوشنگ عکس و فایل:
علیرضا پنجه ای با ققنوس در رادیو فرهنگ گفت و گو می کند
دانلود فایل صوتی شعر هفته جمعه ۲۶ دی به بررسی اشعار و آثار علی رضا عکس و فایل:
آیا می دانستیدکه...
دانلود فایل های صوتی زندگینامه و اشعار مزدم بودند و از این رو به آنان طبقه ی هالو
برچسب :
فایل صوتی اشعار هالو