فورد ِ قرمز رنگ

 

نیاز به سفر. نیاز به رفتن، که در واقع وسوسه ی رفتن هیچوقت دست از سر من برنداشت ! کجا رفتن هم هیچوقت اهمیتی نداشت و فقط همیشه چیزی ته دلم داد می زد که " بذار و برو ! "

ولی هنوز که هنوز است مانده ام. و به طرز احمقانه ای دقیقن همان جایی مانده ام که همیشه بوده ام. باد شده، بوران شده، طوفان و رگبار و برف و تگرگ شده و من عوض شده ام و چند تایی از موهای سرم سفید شده، اما هنوز همان جایی هستم که همیشه بوده ام. و این مهم است ؟ نمی دانم ولی بعید می دانم چیز مهمی باشد.

داشتم برایش تعریف می کردم که از کی و چطور شد که عاشق آلاباما شدم. که وسط تهران راه می رفتم و آفتاب داغ ِ تیر ماه به سر و صورتم می خورد، اما من به خیال آلاباما و دریاچه ی نزدیک به خانه ام بودم. به خیال ِ بار ِ چند خیابان آن طرف تر که همیشه ی خدا ازش صدای جز و بلوز می آمد. اینها را می گفتم و او چیزی نمی گفت. احتمالن داشت فکر می کرد این دیوانه از کجا پیدایش شده ؟  برایش از دختری گفتم که توی سالهای جوانی عاشقش بودم. روزهایی که کنار دریاچه می نشستیم و من ساز دهنی می زدم و او آواز می خواند. حتا برایش گفتم که چطور شد که یکروز صبح از خواب بیدار شدم و او نبود. رفته بود و ازش تنها نامه ای مانده بود که در آن چند خط شعر برایم نوشته بود و ازم خواسته بود یکروز برای این شعر آهنگی درست کنم و بخوانمش. بعد ِ آن روز، از شهر رفتم و رفتم لوئیزینا و یک مغازه صفحه فروشی باز کردم. آنقدر آنجا ماندم که پیر شدم و برگشتم به شهر خودم و به خانه ی خودم. در سالهایی که آنجا بودم تمام برنامه ام ماندن توی مغازه و خوابیدن توی اتاق خوابم در طبقه ی بالای مغازه بود. زندگی طوری رو به اتمام بود که فکرش را هم نمی کردم. مدام به خودم می گفتم چطور شد یکهو از یک پسر بیست و چند ساله تبدیل شدم به یک پیرمرد پنجاه و چند ساله ؟  اما این سوال جوابی نداشت.  دلم می خواست بعد از تمام این سالها می توانستم آهنگی برای آن شعر بنویسم. واقعیت این بود که هنوز که هنوز بود به آن دختر فکر می کردم. در سالهایی که در لوئیزینا بودم شده بود که با زنهای دیگری باشم، اما آنها فقط قرار بود یک چیز تقلبی باشند جای آن دختر. فرق شان درست مثل ِ یک فورد موستانگ قرمز ِ واقعی بود با یک فورد موستانگ کوچک پلاستیکی. و من عاشق فورد موستانگ بودم و عاشق جاده ها.

یک نوشیدنی دیگر سفارش دادم و برایش از آهنگی گفتم که چند روز بود داشتم رویش کار می کردم. او اما چیزی نمی گفت و فقط از روی بیکاری نشسته بود به گوش کردن حرف هایم. بهش گفتم تا چند شب دیگر مرا خواهد دید که آهنگم را همین جا می خوانم. بهش گفتم بعد از خواندن این  آهنگ، هر چیزی را که دارم خواهم فروخت و یک فورد خواهم گرفت. شاید یک تر و تمیزش گیرم نیاید، اما فورد موستانگ، همیشه فورد موستانگ است. ازش خداحافظی کردم و تلو تلو خوران خودم را به خانه رساندم.

هوا حسابی گرم شده بود. داشتم به بچگی ام فکر می کردم. به چند سالی که توی خوزستان زندگی می کردیم و هوا همینقدر گرم بود که الان هوای تهران گرم است. بعد از همه ی این فکر ها نشستم پای تلویزیون و به تلاشم برای هیجان انگیز کردن جام جهانی و فوتبال برای خودم ادامه دادم. ولی نمی شد. بی فایده بود. فوتبال از چشمم افتاده بود. به روزهایی فکر می کردم که عاشقانه تیم ملی ایتالیا را دوست داشتم. به روبرتو باجو، کاناوارو، مالدینی، توتی، نستا و دلپیرو و اینزاگی فکر می کردم. به گلی که توی 2006 گروسو به آلمان زد. به آ اس رم ایتالیا فکر می کردم و منچستر یونیایتد سال 99. به پیتر اشمایکل و بکهام و سولسشر و روی کین. حتا به تیم ملی خودمان فکر می کردم. به عابدزاده که اسطوره ی تمام بچگیم بود. توی همان خوزستان که بودیم، توی کوچه معروف بودم به عابدزاده و این تمام افتخار آن روزهایم بود.  ولی حالا دیگر طرفدار هیچ تیمی نیستم و هر چه زور می زنم که از تیمی خوشم بیاید نمی شود. از ایتالیا که به دلایل کاملا غیر فوتبالی متنفر شدم و از باقی تیم ها هم با آنکه تنفری نداشتم، اما نمی توانستم بهشان علاقه ای هم داشته باشم.

تلویزیون را خاموش کردم و سیگاری روشن کردم. آهنگ ِ تازه ای که پیدا کرده بودم را نشستم به گوش کردن. دلم می خواست بروم. کجایش هم اهمیتی نداشت. دلم می خواست این احساس مسئولیت لعنتی را نداشتم و همه آدم های زندگیم را قال می گذاشتم و برای ابد می رفتم. اصلن می افتادم توی جاده ها و می رفتم به ابد. شاید یکهو می زد فورد موستانگ ِ قرمزی وسط جاده پیدا می کردم. که یکهو چشم باز می کردم و می دیدم توی جاده ای به سمت آلاباما هستم و کمی آنطرف تر یک هتل قدیمی ست و یک بار که ازش صدای موزیک جز و بلوز می آید.

بازی یونان و کاستاریکا به پنالتی کشید. کسی چه می داند توپ ها به کجا می روند ؟! کسی چه می داند چه اتفاقی می افتد ؟!

 


مطالب مشابه :


فورد موستانگ GT500

مرجع فروش شورلت و اتومبیل های قدیمی - فورد موستانگ gt500 - محلی آزاد برای به فروش گذاشتن خودرو




فورد مک وان

فورد مک وان 1973 فورد در سال 1973 شش مدل مختلف موستانگ تولید می کرد که نام یکی از آنها FAST Back Machl




دیداری با نماد افتخار 45 سالگی فورد موستانگ

دیداری با نماد افتخار 45 سالگی فورد موستانگ - در نمایشگاه فخر فروشی می کرد اگر بخولهیم




فروشی

سلام خدمت همه عزیزان. یک فورد موستانگ ۷۵ طلایی رنگ اتاق تمیز فروشی قیمت ۷۰۰ تومان




کامارو 74-78

در ان دوره ی فوق العاده سخت و دشوار کامارو به مراتب از فورد موستانگ جذابتر بود.




فوری فروشی

کلوپ هیولاهای 8 سیلندر آمریکایی - فوری فروشی - دومین کلوپ تخصصی خودروهای امریکایی در ایران




فورد ِ قرمز رنگ

بعد ِ آن روز، از شهر رفتم و رفتم لوئیزینا و یک مغازه صفحه فروشی و من عاشق فورد موستانگ




برچسب :