وصف مرگ در وصیت نامه یک رزمنده

    وصف مرگ در وصیت نامه یک رزمنده

سایت ساجد - از این‌که حس می‌کردم در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم. آیا من می‌ توانستم به خود بقبولانم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و من هر روز شاهد این باشم که فلان کس شهید شدند؟

علی‌ اکبر حسن‌ پور به سال 1340 در روستای «خطیر کلا» متولد شد و بیست سال بعد، برای ادای خدمت سربازی، خود را به ارتش جمهوری اسلامی معرفی نمود. وی سرانجام در تاریخ هفتم فروردین سال 1360در منطقه ی عملیاتی «کرخه کور» بال در بال فرشتگان گشود.

از این سرباز شهید وصیت نامه ای برجای مانده است که متن کامل آن را پیش رو دارید.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

درود بر خمینی بت شکن

پدر و مادر عزیزم! از این‌که حس می‌کردم در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم. [آیا]من می‌توانستم به خود بقبولانم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و من هر روز شاهد این باشم که فلان کس شهید شدند؟ پدر و مادر داغ دارم! چگونه می‌توانستم مشاهده کنم که هر روز عدّه‌ای از بهترین جوانان ما کشته می‌شوند و من به کارهای روزمرّه مشغول باشم؟

می‌دانم که از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی [آیا] غم از دست دادن حسین(ع) بر فاطمه زهرا(س) سنگین نبود؟ مگر آن‌ها نبودند که کشته شدند تا دین اسلام پابرجا شود؟ من هم به نوبه‌ی خود از آقا و سرورم حسین(ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم. من آموختم که زندگی مادّی نکبت بار است و نباید منتظر باشیم که مرگ ما را فرا گیرد، بلکه باید سراغ مرگ برویم. مگر انسان یک دفعه بیش‌تر می‌میرد؟ پس چه بهتر که آن یک دفعه هم در راه خدا باشد.

پدر و مادر عزیزم! از شما خواهش می‌کنم که برایم گریه نکنید و بگذارید مردم به شما تبریک بگویند.

وصیّت به همسرم:

همسرم! امیدوارم که در طول زندگی[اگر] در مواردی تندی کردم مرا ببخشی.

همسرم! خداوند از تو راضی باشد، من از تو راضی هستم.

همسرم! زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان بدهد و اگر من به جبهه برای حقّ و اسلام عازم شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده باشد. از تو خواهش می‌کنم برایم گریه نکنی بلکه خوشحال باشی زیرا تو همسر یک شهید یا داوطلبِ یک لبّیک گوی حسین زمانه هستی.

وصی و ناظرم پدر و مادرم هستند.

 والسّلام

 منبع: تا شهدا




تاريخ و ساعت ارسال: 1393/07/23 09:18:09
ميزان بازديد: 57

مطالب مرتبط

فقط نیم صورت پسرم را برایم آوردند
متولد می شوم تا بمیرم
11 ساله بود به جبهه رفت و بعد از 17 سال جنازه اش را آوردند
خانوادگی به جبهه رفته بودیم
آخرین دست نوشته یک شهید
ماجرای زخمی شدن شهید شمالی و پزشکی که او را لو داد
جوانی که از امام خواست دعا کند تا شهید شود


مطالب مشابه :


شعری در وصف پدر

پدر - شعری در وصف پدر - پدر مرگ، گرگ توشد، اي يوسف كنعاني




وصف مرگ در وصیت نامه یک رزمنده

معبر سایبری امام و شهدا - وصف مرگ در وصیت نامه یک رزمنده - این وبلاگ در ستاد سا ما ند هی پایگاه




وصف چگونگى مرگ و مردن

یادداشت های یه طلبه - وصف چگونگى مرگ و مردن - ترسم که شعر سنگ مزار من این شود او هم جمال یوسف




در وصف پدر...

در وصف پدر پدر آن تيشه اي كه بر خاك تو زد دست عجل مرگ، گرگ تو شد، اي يوسف کنعاني




شعر مرگ عشق

عاشقانه - شعر مرگ عشق - عزیز دلم آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود ،صدا در گلو شکست




مراحل جداشدن روح از بدن در لحظه مرگ انسان چگونه است؟

در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است که می‏فرمایند: «ان الموت لزائر




شعر احمد شاملو در وصف مرگ فروغ فرخزاد

من عروسک بزک کرده کوکی نیستم - شعر احمد شاملو در وصف مرگ فروغ فرخزاد -




جملاتی در وصف مادر

رهکار - جملاتی در وصف مادر - - روح او پایان نمی‌گیرد به مرگ ماندنی در عالم فانی‌ست




برچسب :