خوابگاه 17
نام رمان مورد نظر خود را وارد کنید تا انرا برای شما پیدا کنیم!به همین راحتی
در اين وبلاگ |
1) ارسال مطالب و اس ام اس به سایت و نشان دادن با نام خودتان
2) کسب امتیاز و شرکت در قرعه کشی ماهانه لیچار
3) خرید اعتبار و ارسال sms ها، جک های سایت به شماره موبایل
4) ارتباط با سایر کاربران و بازدیدکنندگان سایت لیچار
عضویت در سایت
راهنمای کاربـری
خوابگاه 17
«یاسمین17»
وقتی بهم گفت نرم کلاس حسابی تعجب کردم .. از طرفی نمیتونستم کلاسمو از دست بدم .از طرفی هم دلم میخواست بدونم مهرانفر برای چی گفته برم کافیشاپ .. تا از کلاس رفت بیرون لیدا اومد تو و هوار شد روی سرم ..
لیدا : یاسی گوشیتو داد ؟!..
با صدای گرفته ام گفتم :
-آره بابا .. برا چی نده ؟
لیدا : تو گریه کردی یاسی ؟
-نه. .
لیدا : دروغ نگو ..چی بهت گفت ؟
-لیدا خواهش میکنم دست از سرم بردار ..
لیدا : معذرت میخوام ..
دستمو گرفت و گفت :
لیدا : بریم یه آبمیوه برا بخرم بخوری ..؟
لبخند زدم .. لیدا واقعا دختر خوبی بود .. فقط بعضی وقتا بعضی رفتارای من رو درک نمیکرد ..
مثل الان که دوست داشتم تنها باشم ..
با هم رفتیم توی سلف .. نشستم و اون رفت دو تا آب پرتقال خرید و اومد ..
یکی رو گذاشت جلوم و نشست ..
لیدا : به به ..بخور که خیلی خوشمزه اس .. آب آلبالو نداشت ..
-همین خوبه ..مرسی ..
آروم آروم خوردمش.. توی یه دقیقه مالِ لیدا تموم شد ..
لیدا : بریم ..؟
-کجا ؟
لیدا : خونه اقای مهرانفر ..
آبمیوه مو کنار زدم و گفتم :
-بی مزه ..
لیدا : بریم کلاس دیر میشه ..
کیفشو برداشت و بلند شد ..
بلند شدم و گفتم :
-تو برو ..من امروز نمیام کلاس..
لیدا : چرا ؟!..
-اوووم ..حالم خوب نیست ..میرم خونه ..
لیدا : آها .. خیل خب ..
-خداحافظ ..
لیدا : بای ..
به ساعتم نگاه کردم .. دیگه باید برم کافیشاپ .. سریع از سلف زدم بیرون و رفتم طرفکافیشاپ ..
زیاد شلوغ نبود .. بهتر ..منم حوصله شلوغی رو نداشتم ..
نشستم روی یکی از میز هایی که کنج بود .. به ساعتم نگاه کردم ..الانا دیگه باید بیاد ..
پسرِ جوونی اومد جلو و گفت :
--سلام ..خوش اومدین ..بفرمایید ..
من که نمیدونستم مانی چی میخوره .. بیخیال یه چیزی میگم .یا میخوره یا نمیخوره دیگه ..
-دو تا قهوه ی تلخ ..داغ..
سری تکون داد و رفت ..
بیست دقیقه ای بود که نشسته بودم و هنوز نیومده بود ..
قهوه مو خوردم .. مال اون یخ شده بود ..
دوباره به ساعتم نگاه کردم...دقیقا چهل و پنج دقیقه اس که من نشستم اینجا ..
مثل اینکه منو گذاشته سرِ کار .. با اعصاب خوردی بلند شدم ..پولِ قهوه ها رو گذاشتم روی میز و رفتم سمتِ درب خروجی کافیشاپ ..
تا درو باز کردم مهرانفر رو دیدم که ایستاده پشتِ در ..
-سلام .. فکر میکردم دیگه نمیاید ..
--معذرت میخوام .. یه مشکلی برام پیش اومد ..برای همین دیرشد ..
-خواهش میکنم ..ولی من باید برم ..
--برای چی ؟
-به خاطر اینکه یک ساعته نشستم اینجا ..کار دارم و باید برم خونه ..
--زیاد وقتتون رو نمیگیرم ..
-خیل خب ..
رفتم و دوباره نشستم روی همون میز ..
اونم اومد و نشست رو به روم ..
نگاهی به فنجون قهوه ی رو به روش کرد و گفت :
--بازم معذرت میخوام ..
-اشکال نداره ..
به پولا اشاره کرد و گفت :
--اینا چین ؟
-پول قهوه ها ..
از روی میز برشون داشت و گرفت سمتم و گفت :
--بذارید توی کیفتون ..
-آخه ...
--بگیرید خانم راد ..
پولا رو ازش گرفتم و گذاشتم توی کیفم ..
از توی جیبش پول درآورد و گذاشت رو میز و گفت :
--امروز بر خلاف روزای دیگه اصلا حواست به درس نبود ..
-درسته .
--خب برای چی ؟ من این چند وقت فهمیدم که تو دختری نیستی که به راحتی از درسش بزنه ..
-آره ..خب من اومدم اینجا که درس بخونم..
--میتونی به من اعتماد کنی؟
-بله ؟
--اگه مشکلی برات پیش اومده میتونی بهم بگی ..؟
-نه ..اما..
دوباره همون پسر اومد و اینبار رو به مهرانفر گفت :
--چی میل دارید ؟
-مهرانفر-چیزی نمیخوریم ..
پسره رفت ..منتظر به من نگاه میکرد ..
آخه من چطوری بهش بگم ؟!..
--بگیرش..
سرمو بالا آوردم و گفتم :
-چیو ؟
کاغذی مستطیلی رو گرفت سمتم .. گرفتمش ..شماره توش بود..
یعنی به من شماره شو داد ؟؟
آب دهنمو قورت دادم و گفتم :
-این به چه درد من میخوره ..
پوزخند زد و گفت :
--این شماره ی من نیست .. شماره ی همون دختریه که اون روز به جای من اومده بود سرِ کلاستون ..
-آهان..خب شماره ی فرشته به چه درد من میخوره ؟
مبایلشو از روی میز برداشت و گفت :
--دختر مهربون و قابل اعتمادیه .. اگه میخوای مشکلتو به اون بگو .. گفتم شاید اینطوری راحت تر باشی..
-درسته ..
--روی کمک ما حساب کن..
لبخند زدم ..
-خیلی ممنون بابت کمکتون آقای مهرانفر .. من دیگه باید برم ..
از جاش بلند شد و گفت :
--خب ..من دیگه کلاس ندارم ..بفرمایید میرسونمتون .
کیفمو گذاشتم رو شو
مطالب مشابه :
خوابگاه 17
رمــــان ♥ - خوابگاه 17 - میخوای رمان بخونی؟ دانلود رمان عاشقانه|بیست رمان لینک های
رمان خوابگاه قسمت 41
رمــــان ♥ - رمان خوابگاه قسمت 41 دانلود رمان عاشقانه|بیست رمان
خوابگاه 36
♥ رمــــان رمان رمــــان ♥ - خوابگاه 36 - میخوای رمان بخونی؟ پس بدو بیا
خوابگاه 3و4و5
رمــــان ♥ - خوابگاه 3و4و5 - میخوای رمان بخونی؟ دانلود رمان برای
خوابگاه.38 37.39
♥ رمــــان رمان رمــــان ♥ - خوابگاه.38 37.39 - میخوای رمان بخونی؟ پس بدو بیا
خوابگاه 33.34.35
رمــــان ♥ - خوابگاه 33.34.35 - میخوای رمان بخونی؟ دانلود رمان برای
رمان خاله بازی عاشقانه1
عاشقان رمان برگردیم سر اصل مطلب من اسمم پریاست الان توی راه خوابگاه از دانلود رمان
دانلود رمان اسطوره
دنیای رمان - دانلود رمان اسطوره - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , رمان خوابگاه analia+baran karami.
برچسب :
دانلود رمان خوابگاه