یک شعر آبادانی
یک شعر آبادانی
خورشید هر صبح غروب میکند
و غروب تر هر صبح
و ما عینکهامان را برداشتهایم وُ
با چراغ دنبال چیزی میگردیم
آبادان شهری بینشانه می شود
وَ شهری سردسیر همچون ولایات اسکاندیناوی
و ما بچهی ناف سیارهای دیگر
جایی دیگر خواهیم بود
بالاتر از تمام لافهایی که به نافمان بستهاند
وَ عینیتر
مثل خواب صبح ِ بعد از نماز وُ
شب ِ اول ِ بعد از خواب
شاعر محمدرضا جعفری
مطالب مشابه :
چند شعر صلواتی تقدیم به مجریان و گویندگان عزیز
علمه البیان - چند شعر صلواتی تقدیم به مجریان و گویندگان عزیز - - mollabashy - علمه البیان
اشعار صلواتی
آرمانگرا - اشعار صلواتی - مقام معظم رهبری: دانشجو باید آرمانگرا باشد - آرمانگرا
شعر محلی "حسنو "
استادایرج شمسی زاده - شعر محلی "حسنو " - شعرهای استاد ایرج شمسی زاده(ایرجو) محلی سرای برتر
یک شعر آبادانی
پرواز را به یاد آر (حاج نوید صلواتی) مسعود ده
سلمان هراتی بزرگ شاعر تنکابن
خواننده شعرهای سلمان هراتی، در وهله نخست بیش از هر چیز با وقتی یک جرعه آب صلواتی
صلوات
پس دیدم صلواتی که بر من فرستاده بود ، *شعرهای بنفشه * * سما * *کلبه ویرانی* * کمی حرف و یادی از *
برچسب :
شعرهای صلواتی