مقاله: مراحل تکمیل نقاشی کودکان از تولد تا 13 سالگی
کودک قبل از تولد شروع به حرکت دادن دستهای خود میکند و بعد از تولد نیز چشمان خود را به حرکت در میآورد.پس از تولد نیز،قبل از یک سالگی،سعی در برقراری ارتباط بین چشم و دست خود دارد و اشیاء را با دست میگیرد.قبل از دو سالگی(در حدود 18 ماهگی)با ذغال و گچ و یا هر چه به دستش برسد روی دیوار یا صفحهی کاغذ خطخطی میکند که این خطوط به ظاهر بیمعنی،در حقیقت اولین کار هنری او به شمار میرود.در این مرحله باید کودک را آزاد گذاشت تا بتواند سطح دیواری را که با کاغذ سفید پوشیده شده،خطخطی کند.سرانجام،قبل از چهار سالگی،از این خطخطیها اولین تصاویر به وجود میآیند. در بین این تصاویر شکل دایره و علامت به علاوه را میتوان مشخص نمود.تقریبا از چهار سالگی است که کودک با ترکیب این دو،تصاویری از خورشید،سر انسان و انسانی که دستهایش به جای گوشها و پاهایش زیر چانه قرار دارد، میکشد.با رشد عقل کودک و آگاهی بیشتر او نسبت به اعضای بدن و محیط اطراف،نقاشیهای او مفصلتر و با ریزهکاریهای بیشتر توام میشود بعد از چهار سالگی،بین اشیایی که کودک نقاشی میکند،ارتباطی هر چند ابتدایی ظاهر میگردد و از این طریق کودک به نوعی بیان تصویری دست مییابد که قبل از بیان از راه کلمات،توسعه مییابد.
بیان تصویری از همان ابتدا با رشد عقلی کودک هماهنگ نیست ولی در انجام این رشد مؤثر است براساس آخرین مطالعات انجام شده در این زمینه،ارتباط تصویری کودک به نیمکرهی راست مغز و بیان آدابی و علمی او به نیمکرهی چپ مغز مربوط میشود،لذا انجام کارهای تصویری موجب ایجاد تعادل در مغز کودک است.نظام آموزشی ما از کودکستان تا دانشگاه بیشتر به فعالیتهای نیمکرهی چپ اختصاص دارد و از نیمکرهی راست استفادهی زیادی نمیشود.امروزه دانشمندان علوم تربیتی سعی بر این دارند که از راه هنر،یعنی با فعالیت نیمکرهی راست مغز،به رشد و توسعهی نیمکرهی چپ کمک کنند و با ایجاد تعادل بین رشد دو نیمکرهی مغز، فردی متعادل بار آورند که در این صورت،چنین فردی، یقینا با استفاده از بیشترین استعدادهای خود،نقش سازندهای در اجتماع خواهد داشت.هدف ما در این مقاله در درجهی نخست بررسی و شناخت اجمالی نقاشی کودکان و سپس بررسی نقش احتمالی آن در تعلیم و تربیت است. سوال اساسی این است که به طور کلی آیا میتوان از طریق نقاشی و آموزش آن به کودکان به اهداف تربیتی رسید؟ بدون شک برای رسیدن به پاسخ صحیح بایستی چگونگی گرایش کودکان به نقاشی و ویژگیهای آنرا بررسی نمود و در این راه پژوهش از دیدگاه روانشناسی نقش مهمی را برعهده دارد.امید است که این مختصر مورد استفادهی والدین و علاقهمندان قرار گیرد.
نخستین مراحل گرایش کودکان به نقاشی
نوزاد از آغاز تولد،لحظات کوتاهی توجهش به حرکاتی که در میدان دید او انجام میگیرد جلب میشود و این حرکات را با چشمانش تعقیب میکند.کمی بعد او سرش را هم اندکی به طرف اشیاء و یا اشخاص حرکت میدهد. در سه ماهگی او مرتب به دستهایش نگاه میکند و اشیاء را لمس میکند در این زمان است که وی تجارب اساسی و مداومی در جهت فعالیتهای فکری و عاطفی خود پیدا میکند.به نظر روانشناسان،برخلاف عقیدهی عمومی،نوزاد چند ماهه کاملا قادر است بین تصویرهای دو بعدی و سه بعدی اشیاء تمایز قایل شود و جهتهای مختلف را در فضا تعقیب کند و به کمک ذهن و مغز خود از میان چند شیء یکی را انتخاب کند.بزرگسالان اصولا امکانات فکری و عاطفی کودک را در سنین قبل از مدرسه ناچیز میشمارند، زیرا همه از او انتظاری بیش از قد واقعیاش دارند.کودک در حدود 81 ماهگی متوجه میشود که برخی از اشیاء اگر بر سطح چیزی کشیده و یا پرتاب شوند اثری از خود باقی میگذارند.به نظر بعضی از روانشناسان و پژوهشگران، اگر کودک فرصت و امکان تماس با اشیایی را بیاید که در اطراف او وجود دارد و بتواند آنها را آزمایش کند،خیلی زود متوجه میشود که اشیایی مانند مداد و خودکار و گچ از خود اثری مشخص بر سطوح مختلف مانند کاغذ یا تختهبر *امروزه دانشمندان علوم تربیتی سعی بر این دارند که از راه هنر،یعنی با فعالیت نیمکرهی راست مغز،به رشد و توسعهی نیمکرهی چپ کمک کنند و با ایجاد تعادل بین رشد دو نیمکرهی مغز،فردی متعادلبار آورند.
اگرچه فعالیت تصویری کودک ظاهرا عملی مکانیکی است اما در واقع منشأ اصلی این فعالیت او به دست و بازو محدود نیست بلکه در عمل،تمام اعضای بدن در تولید آن سهیم هستند.در نخستین مراحل یادگیری،کودک خطوطی را در جهات مختلف رسم میکند که معمولا تمام صفحهی کاغذ را در بر میگیرد،و یا جایی که بازوانش اجازه میدهند نیمدایرهای رسم میکند.کودک حدود 6 ماه پس از شروع خطنگاری رابطهای را بین حرکات دست خود و آثار و علائمی که پدید میآورد کشف میکند و متوجه میشود که اثر خط بر روی کاغذ به دلیل حرکت دست و به کمک مواد به وجود میآید.به عبارت دیگر او به مفهوم علت و معلول پی برد.این موضوع برای او بسیار بااهمیت است،زیرا در حالیکه او قبلا با لمس کردن میتوانست اشیاء را بشناسد و از این طریق تجربه بیندوزد،اکنون میتواند از طریق چشم نیز تجربههایی کسب کند.در این مرحله حرکات دستش را تغییر میدهد و میتواند خطوط عمومی واقعی یا مدوّر رسم کند.بنابراین بهتر از گذشته دستش میتواند مداد و قلم را کنترل کند و شکلهای ظریفتری ترسیم کند.با این حال،کودک همچنان تا مدتی پس از این مرحله نیز علاقه به خطخطی کردن دارد.در این دوره گاهی برخی از پدر و مادرها،کودک را تشویق و یا حتی وادار به ترسیم اشکال خاص میکنند.این امر از نظر تمامی روانشناسان امری اشتباه است.
...در این زمان کودک بیآنکه بخواهد تصویر واقعی اشیا را به دست دهد نقاشی میکند و نباید او را مجبور به کشیدن اشیاء حقیقی کرد.زیرا خطخطی کردن بینظم و نامفهوم برای او به منزلهی نوعی بازی است که از آن لذت فراوان میبرد.او در دو سه سالگی برای شکلهایی که میکشد اسم میگذارد.این بدان مفهوم است که او میخواهد با محیط اطراف خود ارتباطی با مفهوم پیدا کند.بنابراین خطخطی کردن در امتداد حرکتی عضلانی و بصری،به منظور بر جا گذاردن اثر یا علامتی است که دارای هیچ عامل فکری نیست.
مفاهیم موجود در خطخطیهای کودک به عوامل فردی و تکاملی او بستگی دارد.تفاوتهای فردی از همان آغاز نمایان میشود و چون دورهی خطنگاری قبل از نقاشی تمثیلی است بنابراین چیزی که در این دوره نمایان میشود شخصیت کودک از نظر خلقوخو و قدرت جسمی اوست. بعضی روانشناسان نوع خطخطیهای کودک و وسعت آنها را تفسیر نموده و آنرا به تمایلات او نسبت دادهاند که بررسی آنها در این مختصر نمیگنجد.
مراحل تکامل خطخطی کردن کودکان
همان طورکه اشاره شد مفاهیم موجود در خطخطیهای کودک به عوامل فردی و تکاملی او بستگی دارد.بنابراین خطخطیهای یک کودک یک ساله از نظر گستردگی و ساختار با نقش و خطهایی که یک کودک سه ساله میکشد خواهناخواه تفاوت اساسی دارد که علت آن دلایل تکاملی جسمی و روانی او است.کودکان معمولا در یک سالگی مداد در دست میگیرند ولی به جای خط کشیدن با مداد بر روی کاغذ میکوبند و بنابراین به آسانی موفق نمیشوند اثری بر روی کاغذ بر جای گذارند،ولی سرانجام در 81 تا 02 ماهگی به طور کامل موفق به خط کشیدن میشوند.در دو سالگی خطوط منحنی و خطوط زاویهدار ظاهر میشوند.در این سن کودک بعد از کشیدن خط دلخواهش به راحتی مداد را از روی کاغذ برنمیدارد و بنابراین بعد از هر خط دلخواه، خط دیگری هم در محیط و بر روی آن رسم میکند.در سن دو سالونیمگی قدرت عضلانی کودک بیشتر میشود و هنگامی که خطی را رسم میکند با چشم نیز مراقب آن است تا آن خط از محدودهی تعیین شده خارج نشود.او به دلخواه خود چندین حرکت را تکرار میکند و خطهای جدیدی میکشد تا اینکه نخستین طرحنگاری او از چندین حلقهی درهم تشکیل شده به دست آید و بالاخره بعد از آن خطهای فنری شکل و منحنیهای روی هم قرار گرفته ظاهر میشود.این مرحله که مشخصهی آن کشیدن دایره و خطوط منحنی است،نشانهی آغاز مرحلهای است که براساس طبقهبندی روانشناسان و محققان هنر کودکان، مرحلهی گرایش به سمت تصویرنگاری است.
از دو تا سهونیم سالگی
مهمترین طبقهبندی مراحل رشد ذهنی و نقاشی کودکان را لو که ارائه نموده است.او مرحلهی 2 تا 3/5 سالگی را تحت عنوان«واقعگرایی تصادفی»مشخص میکند.ویژگی این مرحله گرایش به خطنگاری است که در مراحل تکاملی خود به ترسیم دایره میرسد.آرنهایم خاطرنشان کرده است که نخستین شکل بستهای که کودک در این مرحله میکشد دایرهی اولیه است.این دایرهها و شکلهای مدور به ماندالا موسومند.ماندالا در زبان هندی و سانسکریت به معنی دایره است و نقطهی عطفی است که دورهی خطخطی و غیر تصویری را به دوران تصویری نقاشی کودکان ربط میدهد.
از سهسالونیمگی تا پنج سالگی
از حدود سن دوسالونیمگی آشکار میشود که کودکان نقاشیهای خود را بازنمایی چیزی تلقی میکنند. در این زمان کودک بیآنکه بخواهد تصویر واقعی اشیا را به دست دهد نقاشی میکند بنابراین نباید او را مجبور به کشیدن اشیای حقیقی کرد.زیرا خطخطی کردن بینظم و نامفهوم برای او به منزلهی نوعی بازی است که از آن لذت فراوان میبرد.او در سنین دو تا سه سالگی برای شکلهایی که میکشد اسم میگذارد.این نشانهی آن است که او میخواهد با محیط اطراف خود ارتباطی با معنا پیدا کند.بنابراین خطخطی کردن در امتداد حرکتی عضلانی و بصری،به منظور برجا گذاردن اثر یا علامتی است که دارای هیچ عامل فکری نیست.مفاهیم موجود در خطخطیهای کودک به عوامل فردی و تکاملی او بستگی دارد تفاوتهای فردی از همان آغاز نمایان میشود و چون دورهی خطنگاری قبل از نقاشی تمثیلی است بنابراین چیزی که در این دوره *کودک در سنین دو تا سه سالگی برای شکلهایی که میکشد اسم میگذارد.این نشانهی آن است که او میخواهد با محیط اطراف خود ارتباطی با معنا پیدا کند.
نمایان میشود شخصیت کودک از نظر خلقوخو و قدرت جسمی اوست.بعضی روانشناسان نوع خطخطیهای کودک و وسعت آنها را تفسیر نموده و آنرا به تمایلات او نسبت دادهاند که بررسی آنها در این مختصر نمیگنجد.و لوکه به این نکته توجه کرده و بیان نموده است که در این مرحله از تکامل،چنانچه نقاشی کودکان در عمل شبیه چیز دیگری از کار درآید،آنها از قصد خود عدول میکنند. در واقع تفسیری که این کودکان از نقاشی خود به دست میدهند هر لحظه ممکن است تغییر کند.در این مرحله دیگران نیز این خطخطیها را با سهولت بیشتری درک میکنند و نیز به تدریج اشکال بیشتر و متنوعتری در یک صفحه کشیده میشود.بنابر اظهارنظر کلوگ،یکی از نمونههای متداول ترکیب،در این مرحله از نقاشی،ماندالا است که به آن اشاره شد.صلیبی که روی یک دایره قرار گرفته است شکل خوبی است که به نظر کلوگ کودکان ذاتا از آن لذت میبرند.به عقیدهی کلوگ تمایل کودکان به ترسیم این شکل نشان دهندهی تلاش آنها برای رسیدن به نظم،هماهنگی و توازن کلی در نقاشیهای خویش است؛ اما شاهدی در دست نیست که نشان دهد کودکان این قبیل شکلها را رضایتبخش قلمداد میکنند یا نه؛تنها چیزی که میتوان گفت آن است که ما ناظرگاه و بیگاه این شکلها در نقاشیهای آنها هستیم.انواع مختلفی از ماندالاها را میتوان در نقاشی کودکان مشاهده نمود.از ماندالا ابتدا شکل خورشید و با بالا رفتن سن کودک شکل انسان به وجود میآید.کودکان سه سالونیمه،که کشیدن نقاشیهای بازنمایی واقعیت را آغاز کردهاند،گاهی اوقات قادر نیستند قسمتهای مختلف یک نقاشی را هماهنگ سازند.مثلا ممکن است چشمها یا شکم را خارج از طرح بقیهی قسمتهای بدن بکشند.لوکه این پدیده را مشخصهی مرحلهای تحت عنوان «مرحلهی واقعگرایی اشتباهی»و یا«واقعگرایی شکست خورده»و فریمن آنرا«ناتوانی ترکیبی»مینامد.که ناشی از نوعی رابطهی غلط میان عناصر نقاشی نیست،بلکه ناشی از فقدان رابطه میان این عناصر است.
کودک عناصر نقاشی را کنار هم رسم میکند بدون آنکه آنها را ترکیب کند و یک شکل منسجم و مشخص به وجود آورد.مثلا کلاه را عوض آنکه بالای سر قرار دهد، بالای سر به صورت معلق میگذارد یا دگمههای لباس را به جای آنکه روی لباس قرار دهد با فاصله کنار شخص میگذارد.کودک در این مرحله آن طور که میاندیشد نقاشی میکشد نه آن طورکه میبیند.
از سهسالونیمگی به بعد است که کودکان برقرار کردن رابطه میان جزئیات یک نقاشی را آغاز میکنند.نقاشیهای آنها در این مرحله مبتنیبر قواعد یا طرحهای ساده است. به عنوان مثال،نقاشی نمونهوار از چهرهی انسان در این مرحله،مشتمل بر یک دایره به جای سر و دو خط آویزان به جای پا است و کودک ممکن است برای مشخص کردن جزئیات چهره،از قبیل چشمها و دهان،علائمی در درون دایره بگذارد.به نظر بسیاری از محققان بیشتر نقاشیهای کودکان در این دورهی سنی(3/5 تا 5 سالگی)بیش از آنکه بازنمایی دقیق موضوع نقاشی شده باشد،جنبهی نمادین دارد.به عنوان مثال نتایج به دست آمده از مشاهدات نشان میدهد که وقتی از کودکان ساکن در واحدهای آپارتمانی خواسته شده تا منزل مسکونی خود را نقاشی کنند،آنها به کشیدن نقاشیهای متداولی از خانههای دارای سقف شیروانی و دودکشی که از آن دود خارج میشود پرداختهاند. عبارت واقعگرایی نمادین اصطلاحی است که گاهی اوقات برای توصیف خصوصیت بازنمایی این نوع نقاشیها به کار رفته است.
پنج سالگی تا هشت سالگی
به طور کلی هرچه که کودکان بزرگتر میشوند نقاشیهای آنها نیز واقعگراتر میشود.اما نقاشیهای کودکان در فاصلهی سنی پنج تا هفت سالگی هنوز شامل عناصری است که کودک بر وجود آنها آگاهی دارد، حتی اگر به طور طبیعی قابل رویت نباشند.به این لحاظ، حاصل کار آنها نقاشی شفافبینی یا اشعهی ایکس نامیده میشود.این خصوصیت مربوط به مرحلهای است که لوکه آنرا واقعگرایی فکری نامیده است.کودک در این مرحله بر اساس تصورات ذهنی خود به ترسیم اشیاء میپردازد.به طور مثال درخت را میکشد و ریشهی آنرا هم که در شرایطی طبیعی دیده نمیشود ترسیم میکند؛یا انسان را از نیمرخ میکشد ولی برایش دو چشم میگذارد.فریمن نقاشیهای کودکان در این مرحله را به دو گروه تقسیم نموده است.
گروه اول نقاشیهایی که در آنها چیزی تصویر شده است که در جهان واقعی معمولا قابل رویت نیست.مثلا بچهای که در شکم مادر نقاشی شده یا مگسی که توسط عنکبوت بلعیده شده است.در نوع دوم نقاشیهای شفاف، کودک نمیتواند پنهان بودن چیزی را که معمولا در پشت یک شیئی نزدیکتر قرار دارد نشان دهند.مثلا،کودکان در این مرحله ممکن است یک انسان سوار بر اسب را به گونهای نقاشی کنند که پای غیر قابل رویت سوار کار از پشت بدن اسب پیدا باشد.از طرف دیگر نقاشیهای کودکان در این مرحله،از نظر مقیاس و تناسبات و جزئیات بیش از پیش به سمت واقعگرایی بصری حرکت میکند.چهرهی انسان در این مرحله کاملتر و جزئیات بدن او،مانند دستها، انگشتان و لباس،نیز بیش از پیش تصویر میشوند.
هشت تا سیزده سالگی
کودکان هشت ساله به بالا غالبا سعی میکنند در نقاشیهای خود عمق را نه تنها در اشیای منفرد بلکه در رابطهی میان اشیا نیز نشان دهند.آنها در این مرحله، نقاشی کشیدن از یک زاویهی خاص را آغاز میکنند و نسبتها و روابط نیز بر همین اساس تصویر میشوند.لوکه این مرحله از تکامل نقاشی را واقعگرایی بصری نامیده است، در این مرحله کودک کوشش میکند آنطور که میبیند و قادر به درک قوانین مناظر و مرایا میباشد نقاشی کند. همچنین نقاشیهای آزاد بچههای بزرگتر،یعنی بچههای نه یا ده ساله،از نظر سبک به تدریج به سمت الگوهای مشخص و تکراری حرکت میکند.در این مرحله چهرههای کارتون و شخصیتهای مورد علاقهی کودکان نقاشی میشوند.نقاشیها تنوع و تشخصیص کمتری پیدا میکنند. به نظر میرسد که کودکان در این سن غالبا از نقاشی کردن خود ناراضیاند و دیگر رغبتی به انجام این فعالیت ندارند. گفته میشود دلیل این امر آن است که آنها نمیتوانند نتایج دلخواه را از نقاشیهای خود به دست آورند.
منابع
1.باقری،خسروی نگاهی دوباره به تعلیم و تربیت اسلامی،انتشارات مدرسه، چاپ دوم،0731
2.توماس،گلین،وی،سیلک،آنجل ام جی،مقدمهای بر روانشناسی نقاشی کودکان،ترجمه عباس مخبر،انتشارات طرح نو،0731
3.فراری،آنااولیوریو،نقاشی کودکان و مفاهیم آن،ترجمه عبد الرضا صرافان، انتشارات نگاه،7631
4.هزاوهای،هادی،آموزش،هنر،وزارت آموزش و پرورش،5631
5.پورو،موریس،کودک و روابط خانوادگی
مطالب مشابه :
نقاشی کودکان را چگونه تفسیر کنیم؟
طرح كلاسی - نقاشی کودکان را خطی برای نشان دادن و تحلیل نقاشی کودکان که کاری
تفسیر نقاشی کودکان
مراحل تحول نقاشی نقاشی کودکان: طرح درس هنر نقاشی برای قصه گویی پایه
بررسی چگونگی تحول شناختی کودکان از دیدگاه ژان پیاژه
نقاشی برای کودکان. به عنوان مثال طرح ذهنی کودک شیرخواره که همه چیز را به دهان خود فرو می
رنگ و فرم در طراحی گرافیک بیمارستان کودکان
دانشمندان سعی می کنند از کودکان برای و طرح ها و نقاشی از نقاشی های کودکان و
گوسفند پشمالو (آموزش نقاشی برای کودکان)
گوسفند پشمالو (آموزش نقاشی برای کودکان) برای شروع نقاشی، ابتدا یک پیش طرح می کشیم به این
روانشناسی نقاشی کودکان
روانشناسی نقاشی کودکان فرد برای کودک، یا اصلا نقاشی نمیشود یا کوچک با طرح عشق. خرید
مقاله: مراحل تکمیل نقاشی کودکان از تولد تا 13 سالگی
نقاشی برای کودکان نقاشی کودکان از ها یا شکم را خارج از طرح بقیهی قسمتهای
روانشناسی نقاشی کودکان
روان شناسی نقاشی کودکان یا بعد از نقاشی طرح او را از برای کودکان کوچکتر
برچسب :
طرح نقاشی برای کودکان