داستان موفقیت دو کارآفرین و میلیونر معروف - فقیرترین کارآفرین

روزنامه ایران: مردی که عنوان نخستین کاندیدای انتخاباتی دنیای فست فود را از آن خود کرد نه یک دوره بلکه دودوره بیخانمان بوده است. او زمانی که کودک بود پس از مجادله با نا پدر ی خود خانه را ترک کرد وشبها را در مزرعه میخوابید تا اینکه به عنوان یک سرآشپز حرفهای در تهیه دستورالعمل پخت مرغ کنتاکی مشهور شد.

او حتی زمانی که خوشمزه ترین دستور پخت مرغ را در دست داشت در پشت اتوبوس اسقاطی میخوابید تا اینکه به شمال امریکا سفر کرد تا مردم را متقاعد کند و بعد از آن راهی در بین مشتریانش باز کرد.نام تجاری که او در سال 1964 میلادی به نام <کی اف سی> تأسیس کرد، یک شاهکار و تاکتیک چشمگیر در دنیای فست فود بود.کلونل ساندرز رستورانهای زنجیرهای مرغ سرخ شده کنتاکی را در سن 66 سالگی تأسیس کرد و با استانداردهای بالا و درخشان به عنوان یک نوآور در صنعت مواد غذایی فست فود مطرح شد.

فقیرترین کارآفرین , داستان های کوتاه کارآفرینی

فقیرترین کارآفرین



پدر او قصاب بود و او در سن 5 سالگی پدر ش را از دست داده و از خواهر خود آشپزی را یاد گرفت. در سن 10 سالگی برای کار وارد مزرعه شد و از آنجا که خانواده بسیار فقیری داشت ناچار شد مدرسه را در کلاس ششم رها کند. مادر برای بهبود وضعیت اقتصادی با یک مرد کشاورز ازدواج کرد وقتی ساندرز 12 ساله بود با نا پدر ی خود دچار کشمکش شد و بعد از یک سال به شهرستان کلارک ایندیانا رفت. ساندرز در ایندیانا هیچ جا و مکانی برای زندگی نداشت و با دستمزد 15 دلار در ماه به عنوان کارگر در مزرعه زندگی میکرد. گفته میشود ساندرز شبها را در کوچههای اطراف روستا یا در مزرعه میخوابید.

در سال 1929 میلادی به کربین نقل مکان کرد و در کوهپایههای آپالاچی نزدیکی یک پمپ بنزین مرکز کنتاک را ایجاد کرد و به گردشگران مرغ کنتاکی فروخت.رستوران او از یک میز و شش صندلی و چند ماهیتابه تشکیل شده بود او در آن زمان در حالی که روی صندلی رستوران سیار خود میخوابید روز به روز به اعتبارش میافزود.

کلنول هارندز ساندرز در سال 1949 میلادی توسط معاون فرماندار تشویق شد و به عنوان یک سرآشپز حرفهای کار خود را آغاز کرد و این پایان بیخانمانی او بود.


در جستوجوی خوشبختی


همانطور که در کتاب خاطرات کریستوفرگاردنر به نام «در جستوجوی خوشبختی واقعی» نوشته شده و ویل اسمیت آن را در فیلمی به همین نام به تصویر کشیده استعداد طبیعی و کار سخت و طاقت فرسا،کریستوفر گاردنر را از خیابان گردی به میلیونری بزرگ تبدیل کرد. او بیخانمانی خود را فرصت بزرگی برای خود میداند.داستان این ژنده پوش که اکنون یک میلیونر خود ساخته و کارآفرین و سخنران چیره دست و همچنین یک انسان خیر و بشر دوست است در نوع خود بینظیر است.او که به علاف وال استریت معروف بود و بسیاری زندگی او را به همین عنوان توصیف میکردند میگوید: از بیخانمانی تا کامیابی تنها یک چیز برایم مهم بود و آن احساس مسئولیت نسبت به پسرم است. بیخانمان بودم اما هرگز ناامید نبودم.برای رسیدن به این نقطه سختیهای زیادی را تحمل کردم. درد و رنج و شکست ناشی از یک ازدواج ناموفق،مدت زمان زندانی شدن برای پرداخت نکردن بلیت ورود به پارکینگ و کشمکش هایی که برای فراهم کردن یک زندگی سالم برای خودم و پسر کوچولویم تحمل کردم بسیار رنج آور بود.

کریستوفر یک سال را در خیابان با پسرش به سر برد. آنها شبها در پناهگاه و در حمام عمومی و ایستگاه مترو میخوابیدند. اگرچه او بعدها در دفتر کار رئیس خود و در ایستگاه راهآهن و در پناهگاه بیخانمانها و پارکها می خوابید اما بعد از اینکه به عنوان خدمتکار در یک شرکت مشغول به کار شد چون در محل کارش بیعیب و نقص بود توانست ازفرزندش هم مراقبت کند.سرانجام کریستوفر به عنوان یک دلال سهام وارد بازار کار شد و این تنها موقعیت گاردنر و نقطه عطفی در زندگی این میلیاردر بیخانمان بود.امروز نام او به عنوان یک مولتی میلیونر،سخنران با انگیزه و نیکوکار و تاجر بینالمللی میدرخشد. این تاجر ثروتمند در حال حاضر مدیر عامل و مؤسس کریستوفر گاردنر بینالمللی به ارزش خالص بیش از165 میلیون دلار است.

کارآفرین فقیر

داستان های کوتاه کارآفرینی



کریستوفر گاردنر میگوید:بی خانمانی زندگی هر کسی را تحت تأثیر قرار میدهد.گاهی اوقات رگههایی از بد شانسی یا شرایط دشوار مانند بیکاری یا عدم پرداخت اجاره بهای خانه بیخانمانی را منجر میشود.

داستان شگفت انگیز زندگی گاردنر با عنوان «در جستوجوی خوشبختی» منتشر شده است.این خاطرات جزو پرفروشترینها بود و به بیش از چهل زبان ترجمه شده است.این کتاب حاوی درسهایی از زندگی مانند شجاعت، سرسختی و نظم و انضباط است.

گاردنر موفقیتش را مدیون «بتی ژان» مسئول یک پرورشگاه میداند و معتقد است که این فرد، او را با معنویت آشنا کرد و به او یاد داد که هر چند فقیر است اما باید مسیر دیگری را پیش بگیرد و زندگیاش را برای رسیدن به اهداف بزرگ تنظیم کند.

او بعد از اینکه ثروتمند شد در زمینه کمک به زنان و مردان بیخانمان فعالیت کرد. او معتقد است، عشق همه چیز است و در جستوجوی آنچه دنبالش بود خیلی خوش شانس بوده است.عشق پایه و اساس یک ارتباط خوب است و عشق باعث میشود انسان هدف اصلی خود را در زندگی بیابد.

گردآوری خانواده و روانشناسی برگزیده ها
کارآفرین فقیر ,