خاطرات صفحه هفتم(اولین شدم!!!)




 
 
 
 

 

خاطرات صفحه هفتم(اولین شدم!!!)

سلام بهتر دیدم یه چند وقتی نیام خاطره بنویسم و از این بابت معذرت میخام خب ازاتفاقات این چند وقته خیلی چیزهای خاصی نیست بابام خیلی کمتر از قبلا میاد کنگره ویه جورایی فقط جلسات عمومی پنجشنبه ها را میاد و جلسات خصوصی را مجبورم تنها برم نمایندگی ما هم خیلی دوره مخصوصا اگه وسیله نداشته باشی خیلی بد تاکسی و اتوبوس گیر میاد البته این چیزها مهم نیست دو هفته قبل امید (نگهبان جلسات دوشنبه)به من گفت صالح میتونی استاد بشی؟ گفتم: اره گفت پس جلسه وادی چهارم تو استاد باش منم قبول کردم تو دلم خیلی خوشحال بودم،روزهای اولی که کنگره اومده بودم آقا مجید(راهنمام) به من گفتند که آدم گاهی یه بار فرصت اولین بودن واسش به دست میاد ولی برای تو فرصتهای اولین بودن زیادی وجود داره میتونی اولین کمک راهنمای همسفر مرد نمایندگی،اولین دبیر جلسه همسفر مرد اولین استاد جلسه همسفر مرد و چندین اولین دیگه باشی.بعد از امتحان کمک راهنمایی فکر میکردم این فرصت اولین بودن به سال دیگه افتاد و امیدوارم سال دیگه بتونم این کارا انجام بدموقتیکه امید بهم گفت استاد باشم از همین بابت خیلی خوشحال شدم و همه تلاشم را کردم که جلسه خوبی از آب دربیاد (البته خداییش یک ساعت هم نشد تلاشم).
خباولین تجربه استادی واسه همه یه جورایی هول آوره منم مستثنی نبودم دوهفته هر وقت تنها میشدم تو راه تو خونه با خودم حرفهایی که دوشنبه قرار بود بزنم را تمرین میکردم تا ملکه ذهنم بشه خب بالاخره روز

 دوشنبه شد میخاستم ساعت 3:30 راه بیفتم مثل این چند هفته تنهایی برم جلسه که پدرم گفت صبر کن ساعت 4:15 با هم میریم خیلی خوشحال شدم خوشحال از اینکه بابام دوباره داره به کنگره برمیگرده رفتیم کنگره تا قبل از رفتن کنگره همه چیز برای من عادی بود ولی به محض اینکه جلسه میخاست شروع بشه هول عجیبی افتاد تو دلم همون موقع علی کاظمی (که قبلا باهاش اشنا شدید)اومد کنارم نشست به علی گفتم: علی خیلی هول دارم چیکار کنم حرفی زد که خیلی ارومم کرد گفت فکر کردی داری برای کی حرف میزنی اینها همه دوستات هستند که داری باهاشون صحبت میکنی وقتی استاد صدا زد که از دوست عزیزمان همسفرصالح دعوت میکنیم استادی جلسه را بپذیرند هول من بیشتر شد رفتم بالا لرزش را توی صدای خودم احساس میکردم تا وقتی که نوشتارها داشت خونده میشد صدای من عجیب میلرزید که دبیر بهم گفت راحت باش هیچ اتفاقی نمی افته.

916IMG_0014.jpg



وقتی که نوبت به صحبتهای من شد خدا را شکرهمه چیز خیلی خوب پیش رفت اصلا استرس نبود حرفهام کاملا واضح و رسا بود که گزارشش را حتما منتشر میکنم.



اما یکی از نکات جالب و قشنگ جلسه که خنده چند تا از دوستانم را هم درپی داشت بعد از این بود که تازه واردین خودشون را معرفی کردند همه اساتید بعد از این قسمت میگفتند همونجوری که ما راهمون را پیدا کردیم شما هم پیدا کنید. من به همه حرفهایی که استاد باید بزنه دقت کرده بودم غیر از این قسمت یه لحظه موندم چی بگم بالاخره گفتم همونجوری که خیلیها راهشون را پیدا کردند که البته چند تا از بچه ها خندیدند ولی خدا را شکر به خیر گذشت



جلسه تا آخر مشارکتها خوب پیش رفت ولی سختترین جای جلسه برای من زمانی بود که پدرم اومد و گفت من دارم میرم خونه تا اون لحظه خیلی خوشحال بودم که بابام به خاطر دیدن من تو اون جایگاه اومده بود ولی اون لحظه غم عجیبی به سراغم اومد جلسه در هر صورت گذشت و خاطره اولین استادی من و اولین استادی همسفران مرد در شعبه اصفهان همیشه با من میمونه.

182828Picture_00221.jpg



پ ن 1:یکشنبه یه خبر مهم منتشر شد که من را خیلی خوشحال کرد به حدی که توی جلسه که استاد بودم این خبر را اعلام کردم اونم این بود که آغاز نامه دو راهنمای کنگره60 بین پایان نامه های معتبر دانشگاههای ایران مقام اول و دوم را کسب کرد خیلی خوشحالم و از همین جا به علی آقا و آقا محمد صداقت عزیز تبریک میگم امیدو.ارم اگه کسی از رهجوهای این دو عزیز(مخصوصا ارش و امیر عزیز)این مطلب را میخونند حتما تبریک من را به این دو استاد بزرگوار ابلاغ کنند خوشحالم که در مصاحبه ای که با اقای محمد صداقت داشتم از آغازنامه ایشون سوال کردم و حالا میفهمم آغاز نامه اسشون چقدر اهمیت داشت



پ ن2:مصاحبه با مهندس را که منتشر کردم دیدم شما همتون من را شرمنده کردید با نظرات خوبتون بازهم قول میدم فایل صوتیش را هم منتشر میکنم البته در صورت اجازه دادن مرزبانهای سایت



پ ن3:بچه ها خیلی دعا کنید بابای من برگرده به آغوش کنگره هرچند هنوز جدا نشده ولی ....



پ ن4:دوشنبه اولین جلسه آموزشی وبلاگ نویسی و کار با سایت کنگره در لژیون ما انجام شد انشاالله در نمایندگی هم جلسه ای تحت این عنوان خواهیم داشت


پ ن5:گزارش جلسه ای که من استاد شدم در وبلاگ لژیون آقای اعتباریان موجوده

پ ن6:راستش من هنوز هم نمیدونم نوشتن خاطراتم کار درستیه یا نه با نظرات خودتون تو این زمینه راهنماییم کنید راهنماییم کنید



ممنون از همتون



 











مطالب مشابه :


ترمینال بیهقی(آرژانتین)-تهران

به بزرگترين گالري عکس اتوبوس در ايران خوش آمدید و شرکت مسافربری همسفر در




شرکت مسافربری همسفر

مسافرین محترم ̨ شرکت همسفر از اسفند ماه 1379 در تهران گالری عکس های اتوبوس های همسفر




نماهای اتوبوس وی آی پی (vip):

به بزرگترين گالري عکس اتوبوس در ايران خوش آمدید * * اینک پر بازدید ترین سایت اتوبوسی ایران و




مقدمه

هدف از ایجاد وبلاگ همسفر جاده ها اطلاع رسانی در باره شرکت مسافربری همسفر چابکسواران و ساعات




سفر به توچال

همسفر - سفر به توچال - زندگی کن/ بی مرز/ با طبیعت بچه ها تو اتوبوس به صورت بسیار فشرده نشسته




خاطرات صفحه هفتم(اولین شدم!!!)

همسفر - خاطرات صفحه هفتم(اولین شدم!!!) - بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم - همسفر




برچسب :