کلمات و اصطلاحات ترکی و فارسی بجنوردی
زبان بجنوردي
زبان اصلي بجنوردي, ترکي است ولي امروزه کمتر با اين زبان صحبت مي کنند و ترکي بجنوردي از بکر بودن خارج شده و بسياري کلمات فارسي در گويش ترکي بکار مي رود. براي مثال امروزه کمتر کسي موقع گفتن جملهي: " از پلهها بالا رفتم " از کلمهي " زينه لردن" استفاده ميکنند و بيشتر همان " پلهها" را بکار ميبرند و امثالهم ...همانطور که زبان ترکي ما، به دليل نفوذ کلمات فارسي اشکالاتي پيدا کرده, گويش فارسي ما هم بسيار اشکال دارد، چون فارسي صحبت کردن ما نوعي ترجمهی ترکي بجنوردي به فارسی است.براي مثال بکار بردن جملهی : از ماشين پايين شدم ( به جاي پياده شدن) يا رفتم بازار ( به جاي رفتن خيابان يا خريد کردن) يا بکار بردن عنوان " خانه" به " اتاق" ( در قديمي ترها اين بیشتر مرسوم است ) و...يکسري کلمات هستند که از گذشته و از پدرومادرهاي ترک زبانمان وارد زبان فارسي ما شده و باقيماندهبياييد تمرين کنيم ترکيمان را ترکي درست و فارسيمان را فارسي درست صحبت کنيم.
پنس (سنجاق سر) فارسی
سرکن (مداد تراش) فارسی
ضِمه (زاج سفید) ترکی
زِنج ( هرنوع چسبندگی ازقیل مایعات ترکی
سِنچَه ( ترشح آب به اطراف) ترکی
شفدير (کاملا خيس شده) ترکی
لوش (لجن) ترکی
توز و دولاخ ( گرد و خاک ) ترکی
توله ( هل ) ترکی
گل گير ( دروازه بان ) فارسی
چوملي ( نيشگون ) ترکی
فاسّیگ ( تنبل- fasseg ) ترکی
در شدن ( خارج شدن )
ناسوس (تلمبه ) روسی
چرخ زدن ( گشتن و دور زدن ) فارسی
قُلِي بودن ( راه دست بودن -راحت بودن ) ترکی
شِوَلمه ( سرازیری ) ترکی
ريقو ( لاغر ) فارسی
قرَه زِنتِر ( سياه سوخته ) ترکی
کاجه ( ساده لوح) ترکی
مخو( گيج ) ترکی
چرخ سواري (دوچرخه سواري) فارسی
کخ(کرم) فارسی
لگه فش فش ( چاق ) ترکی
توشله (تيله ) ترکی
دروازه ( درب منزل) ترکی
بَفش ( بند زدن چيني- سفال و ... ) ترکی
باسِي باس ( هرکی به هرکی یا خرتوخر) ترکی
حياط ( منزل) ترکی
لباق، دربازی چند نفره ویا دونفره ؛ فردیا افراد بازنده موظف میشدند
دهان خود را از هوا پرکنند و فرد برنده با چسباندن پنج انگشت خود به همدیگر؛ ضربات ممتدی را به یک سمت دهان بازنده که ازهوا پربود می زد که زدن هرضربه صدایی خنده داراز دهان بازنده بیرون میآمد
قله کمان (تير و کمان) ترکی
قرمز بامجان(گوجه فرنگي) ترکی
قره بامجان(بادمجون سياه ) ترکی
شارت و شورت کردن (بلوف زدن) ترکی
کُد کُد kod kod ( لفت دادن ) ترکی
در شدن ( خارج شدن) فارسی
کَنَرته (چاقاله بادام) ترکی
خا ..........( تائيد چيزي) ترکی
بازی کردن (رقصیدن) فارسی
برای دعوت به رقصیدن میگن: پاشو بازی کن
چرتمَي (بشکن) ترکی
چراغ مسوزه (چراغ روشن است) فارسی
برای هر وسیله برقی که روشن باشد لفظ " مسوزه" بکار میرود. کولر مسوزه؟
تلویزیون برای کی مسوزه؟ و ...
کو ...مثل: "کو" برو اونور ..."کو" بيا اينجا ..." فارسی
سر ريز (غذاي اضافي در عروسي ها که معمولا در بجنورد فقط برنج) فارسی
تف tef ...( کلمه افسوس) ترکی
اِسفالت (آسفالت) ظاهرا این کلمه باید لاتین باشد
کاله کولوت ( خاکي و پر دست انداز) ترکی
گِزِ نخود ( چشم ريز) ترکی
کل لخ (کلوخ) ترکی
شباد shabbad سیلی محکم
آب افتادن ( شنا کردن) فارسی
ارررر يا ارريلان ( تعجب کردن ) ترکی
شِرتمه بلاشمه این کلمات ترکیبی هستندو به همین شکل معنی
ندارند
سلی (سیلی) ترکی
چُزمه (يه نوع نون روغنيه) ترکی
پَت شدن مو (کُرک شدن مو ) ترکی
کلمه ی پت ترکیی است که به فارسی بجنوردی وارد شده .درهم آمیختگی و ژولیدگی
مو را می گویند.
پت پتي ( نوعي پرنده - عجول و پر تحرک) تلفظ صحیح پدپدی است pedpeddi
کنایه از افراد عجول که درجایی ارام و قرار ندارند ترکی
گبوس ( ترش کردن) ترکی
داريه ( دايره) فارسی
ال دفه (دايره) ترکی
نون پيچي (نان بربری) فارسی بایات (بیات شدن نان) ترکی
کلمه ی کرت کرت kerte kert فقط برای صدای حاصل از خوردن استفاده می
شود ترکی
دوپوشه ( فضاي انباري بين سقف و زمين) فارسی
کلمهی خردمه یعنی کبره بستن ترکی
چِر چِره (این کلمه اسم یک نوع پرنده است ) ترکی پرچم مياد (چندشم ميشه) ترکی
پرچه کلمه ی ترکی است دل زدگی و چندش اوربودن چیزی
سُررَمه کش ( کشيدن روي زمين sorrama kash ) ترکی
گاز پَست کن ( شعله رو کم کن فارسی
دِوَ دوبَه ( دست و پا چلفتي )این کلمه به دئوه دوبان نزدیک است deavo dobban کنایه از آدم دست وپا چلفتی ترکی خَنه خمير ( عبارتی کنایی که بیشتر برای سرزنش افراد به کار می رود ) ترکی يالانچه (دروغگو) ترکی معمولا براي قضاوت کردن درمورد کاري که اتفاق افتاده ميگويند: هسته نيسته يک چيزي هسته فارسی فشاري ( شير آب) فارسیفشار قوي و بيشتر به شير آبهاي قديم که در سر کوچه ها نصب بود گفته ميشد) خجه لاندي (معادل سرخوردن در روي برف) ترکی جُرنه ( لوله کتري و قوري ) نرکیلاي برای گچ گرفتن سماور بکار میرود (گل آلود بودن آب) ترکیجاسيگاري(زيرسيگاري) فارسیپرواز (تختههاي باريکي که مابين تيرهاي سقف ميگذاشتند) فارسی چراغ دستی (چراغ قوه) فارسی شيشه (بطري) فارسیکفچه ورماق(پرحرفي کردن) ترکی ديگ نون (ظرفي که نان را در آن نگاه میدارند) فارسیشللي ( گل و شلي شدن) ترکی(کنایه ازآدم های شلخته آقا سرپايي هارو بشماريد که سفره واسشون پهن کنيم (تعداد نفري که در مجالس کار میکنند) فارسی چراغ هاي روشنايي و خوراک پزي: سه پلته (سه فتيله اي)
فارسنکه (فورسانکاي - روسي )
ديفال کوب(لمپا -روسي )
آلادين (چراغ علاالدين که نام مارک آن بود)
پرموس (پریموس )لِگه ، لمبه ( چاق ) ترکی قووه (باطريهاي بزرگ که قديما زياد بود) فارسی شفدير الماق (خيس شدن ) ترکی سرپایی ( دمپایی) فارسی باموسي (بابا موسي) بامان(بابا امان) ترکی همسادَه (همسايه) فارسی بالام ( عزيزم) ترکیخلک( ترشحات بینی ) ترکیخلکی (دماغو) ترکی دُربين(دوربين) فارسی دِوره (بشقاب) deavreh ترکیقاب ( ديس پلو) ترکیبايِمان مياي؟(همراه ما مياي؟) فارسیجَخه ( شاخه ) ترکی موري ( لوله هاي سيماني راه آب ) ترکی لَخه چک ماق کنایه از کشیدن کف کفش به زمین ترکیلخه لخ ( کشيدن پا روي زمين موقع راه رفتن ) ترکیمجمع (سينی بزرگ- مجمعه(دراصل از عربی به ترکی اورده شده استلگن (همان تشت)
لگن و تشت هریک شکل خاص و مجزایی دارند فارسیکِنَنه کَچَه ( سمسار دوره گرد) ترکی(شغلي در گذشته و اصطلاحي براي افرادي که لباس کهنه ميفروشند) لته ( پارچه کهنه) ترکی قلفت (قابلمه هاي سايز کوچک) ترکیغازان دیگ بزرگ که عموما از جنس مس بودند ترکی خَلته (کيسه) ترکی قلف (قفل) زبان خورد کلمه ی قفل فارسی خرده ( پول خرد) ترکی پَل ( باغچه) ترکیبيچاق (چاقو) ترکیسله ( سبد) ترکیبُقبند (پارچهای که رختخواب را به آن مییپیچند. ) ترکی چَرشُو (پارچه راه راه چند رنگ که ترکیبراي بستن بقبند استفاده ميشود. چادر شب)زر زرائدماق (گريه کردن)zere zre eadmagh ترکیدِشَي (تشک) ترکی اشگاف (کمد ديواري)احتمالا روسی است ميخ سوزني ( سوزن ته گرد) فارسی دوقرمه (آبدوغ خيار-ترکیبی از خیارو سبزی و دوغ ) ترکیچینگ ( نوک پرنده ) ترکیقرِشمار بازي (دادو بيدادکردن- کولی بازی) ترکیقرشمار ( کولی) ترکیریشه ی این عبارت از کلمه ی غیرشمارگرفته شده است . زیرا به دلیل حرفهای که این عده داشنتد ، درهیچ جایی مسکن نمی گزیدند،به همین سبب به غیر شمار معروف شدند که دربجنورد آنان را به نام قرشمار میشناسیم . محل قدیمیترین سکونت گاه اینان ، میدان کارگر اولین کوچهی به سمت شهید ، کوچهی دروازه قبله.بیشتر تعلق شغلی شان، ساخت نعل و آهنگری و فروش زغال بود.سینما داغون شد ( سینما تعیطل شد) ترجمه ترکی به فارسی جمله: " سینما داغلده"پدنه (پونه ) ترکیتلخان ( ترخان) ترکی آفتَفَه (آفتابه) ترکی مِستَراو (مستراح) کلمه ای از عربی به ترکیدَراق (شانه) ترکی گُمِز gommez (مشت) ترکیتَپِش (لگد ) ترکی ايچِه باغِر (جگر گوسفند) ترکیانبار(کود) البته تلفظ غلیظ یا عبارت آمار است ammar ترکیوغ ( ورقلميبده- چشمان از حدقه بیرون زده)جِرجِري (اسهال) ترکیسر دادن sar dadan (رها کردن) فارسی تندُر (تنور) ترکیاوت ِ تندْر (کنایه از آتشپاره بودن) ترکی معصمَه (معصومه -زبان خورد نام معصومه)بکار رفتن لفظ " ک" در اخر کلمات مثل : تلخه که- شوره که ...همچي مزنم که وغِغِت در بياد فارسیقِدي قِدي (قلقلک) ترکی دولچه ظرفی بود در حمامهای عمومی برای برداشتن اب از حوضچهها فاف ( پودر شويند) فارسی قوق زدن ( تنها بودن)قوق ورماق ؛ درتنهایی به سرکردن و گوشه گیری ترکی ابزارو لوازمي که درابتداي ورود به بجنورد با همان اسم اوليه شناخته شدند:
کلمن ، تايد، اف اف ،کلنيکسمیجو (عدس به غذای عدسی هم میجو گفته میشود) ترکی ليسک ( آبنبات چوبي ) فارسی اُجز (اشکنه) ترکی قروتو (ماست جوش) ترکیقد پست (قدکوتاه) ترکیشرّدو شرّدو به کار های بیحساب کتاب ترکیو یا رفتاری شبیه ان اطلاق میشود
دله جرّدَی daleh jerdday (دیوانه بازی) ترکیکنایه از کسی که حرکات دور از انتظار ازاو دیده شود. جُول جلّه jol jolleh کنایه از کسی که درجایی ترکی ارام قرار نداردو عموما درحال فعالیت است . جلّ لک (پرتحرک jollek ) ترکی کَوَس پِسسِه ( احتمالا از تیرهی بندپایان است که بسیار بدبوست ترکیچردّکان (ملخ ) ترکی کلپَسَه (مارمولک) کلپاسه ترکی
هجهHajja ( قسمتي از شاخه درخت که ترکی در ساخت قله کمان استفاده ميشود) ترکیجايخي (فريزر ) فارسی کيم - آلاسکا ...( بستني چوبي ) فارسی-کیم و آلاسکا ؛ خوراکیهایی سرد مربوط به قبل از انقلاب دربجنورد است. که پسربچهها درکوچه بازار با صدای بلند و گفتن این عبارت :آلاسکا کیمه ؛ آن را به دانهای یک ریال به فروش میرساندند.برخی از آنها با آویزان کردن یک یونولیت دردار ازگردنشان و عدهای هم با راندن چهارچرخهای فلزی با روکش استیل؛ این خوراکی را به فروش میرساندند.اگر يک بجنوردي بخواهد آدرس بپرسد مثلا : " بپرسد فردوسي کجاست? ميگوید:فردوسي کجا ميافته! این نوع پریسدن ، دقیقا نشان ازین دارد که سوال کننده روستایی است
پَل پَلَه گلميش : از این عبارت اصطلاحا به نام مهمل نام برده می شود. چرا که نمیشود پل پله را برگردان به فارسی کرد.درضمن فقط برای نفرین به کار میرود. که بیشتر از سوی خانمها کاربری دارد. ترکیجیدده خلهjiddeh khala (معادل فارسی دالی) ترکی این عبارت را بیشتر درمورد کودکان به کارمیبرند.با پنهان شدن از نظر کودکان و دوباره ظاهر شدن ؛ برای خوشامد و خنداندن آنها .وکنایه ازدختر و پسران تازه ازدواج کرده است که به نوعی به خوشی روزگار را میگردانند.در تمام جهان منطقه يه نوع تقسيمبندي هست، اما در بجنورد منطقه آخر خيابان
فردوسي ميباشد.پل منطقهمنظوراز منطقه ؛ اطلاق این نام به انتهای این خیابان است که از دوره سردار مفخم
محل سواره نظام بوده است که درحدفاصل روستاهای حصار و ملکش قرار گرفته است.
کشني (کشتي گرفتن ) کشتی ترکی قيژ (جيغ) ترکی قوش ( گنجشک ) ترکیمشما (پلاستيک) مشما از کلمهی عربی تشمیع آمده است. و به نایلون هم گفته می شود.
ونام یکی از روستاهای بجنورد
روشور ( سفيداب ) فارسیترکی روشور؛ روشوه است roshvah ترکی shgh sagh gheh شق شقه ( غنچه شقايق ) ترکیهگگلو اصطلاحي در بازي چلي آقاج ترکیHag galo احتمالا ترکی است و بخشی از بازی چلی آغاج که گروه بازنده با دردست گرفتن چوب کوتاه بازی، مسیر برگشت تا محل شروع را به نوبت با بر اوردن صوتی ممتد از گلو ، میدوند.
لنگ ( نوعي بازي ) اصطلاحات لنگ : لول -- پارا ---لنگ؛ قطعهای کوچک از پوست گوسفن که به شکل گرد بریده میشد و برای سنگین شدن آن سربی گرد را به آن میدوختند و گروهی ویا دونفره بهوسیلهی آنبازی می کردند. فارسی تريس(نوعي بازي دوز که با زغال روي زمين ميکشيديم و با سنگريزه بازي ميکرديمکلمهی تریس ؛ احتمالا لاتین استچه تير چه خانه ---- اصطلاحي در توشله بازي . یک از انواع روش بازی توشله یا همان تیله .این عبارت هنگام نشانه گیری برای تیلهی رقیب به کار می رفت .
بُجول (استخوان گوسفند- همان ترناي فارسي)قطعهای مکعب مستطیل از استخوان بندی گوسفند که دربازیهای مختلفی استفاده میشد.که هرجهت آن اسم مخصوصی به خود دارد.قرپوز (هندوانه) ترکیقوون (خربزه) ترکیسموَر (سماور) ترکیاین کلمه در اصل روسی است که درترکی بجنوردی سمور شده . آب زيبو (چايي کم رنگ ) فارسی سَمان (کاه) ترکیسِمِد (سِمِنت – سيمان) ترکی سمنت لاتین است و سمد ترکی شدهی آن .
سیودال - سيبدال ( درخت سپيدار) ترکی ياد داشتن (بلد بودن) فارسی(کاريز معادل آن دهانهي فرهنگ است که ما درترکي به اون کَريز مي گویيم ترکیرِخِک پيشي (بچه گربه مريض) ترکی جوجه کرپي ( خارپشت ) جیجی کرپی jiji kerpi ترکی قله چاي ، ساره گل گياه دارويي بومادران(ghel leh ) ترکی ايشالان ( انشاالله) اینشالله ترکیجانه مرگ ( نوعي فحش مخصوص پيرزنها ) (جوانمرگ) جووان نمرگ هم گفته میشود ترکی عجو شدajjav (خوب شد/ حقت بود/ دلم خنک شد) فارسی از کلمهی عربی عجب شد آمده است. عجو شدajjav فارسی که با همان تلفظ درترکی هم به کار میرود. کيشگِنه (ريزه ميزه) ترکیقد قد کردن ( نق زدن) فارسی از جلوي خودش گفت (بدون هماهنگی حرف زدن ) فارسیآغشقه (پنجره ) هیش دیگه (تکیه کلام) فارسی کيشده ( برگه زردآلو ) ترکی لوشي ( آلوچه ) ترکی
يک جمله منفي که تو هيچ لهجه و زباني نيست و فقط مختص بجنوردي هاست اينه که: "اين زبان بجنورديا که نيست خيلي شيرينه.
خوراز (خروس ) ترکیقابلی ( استانبولی) – دلیل این نام شاید بدین خاطر است ترکیکه از سالهای دورغذا را داخل قاب (دیس) میکشیدند. ساره مزي ( آدم رنگ و رو پريده و موذی) ترکی خپکي ( ساکت و یواشکی) فارسی خفتي (گردنبند) ترکیالله (گردنبند) فارسی بيرجامه- بيرژامه (پيژامه-پيژاما) ترکی
برگرفته از پیزامای فرانسه- سو کناره (دستشويي رفتن) ترکی دست به آب ..( قضای حاجت ) فارسی قرقژ ( وسيله اي براي تراشيدن ته هر سطح فلزی و ...) ترکیقنجير (مچاله شدن از درون/چروکيده و تکيده شدن بواسطه تحليل رفتن قواي بدني در مورد انسانها يا از دست دادن آب در غير جانداران مثل ميوه ها) ترکیچلوصافی (آبکش ) فارسی کُپ کردن ( وارونه کردن) ترکی ياسته ياپالاق (کنایه از آدمهای شل و وارفته) ترکی جيجي باجي (صميميت بسيار زياد) فارسی ترکیبی تقریبا جدید از زبان فارس زبانهای بجنوردیايلدرم چاخده ( رعد وبرق زد) ایلدروم : رعد وبرق ترکی کُرُم ( مشت.....واحد اندازه گيري) ترکی قوورمه (تفت دادن گوشت که درگذشتهها ترکی آن را برای زمستان ذخیره میکردند. قورمه ؛ نام فارسی آن جزلاغ ( دنبه گوسفند تفت داده شده) ترکی ماشله شوله ( آش ماش) ترکیبلکه نوعی آش ترکی مستووه ( آش ماست) وشاید به نظر ماست آبه ترکیآره زیل ( کنايه از آدم وسواس نق نقو) ترکی بوساقه ( فضاي جلوي درگاهي) زامسقه ( بتونه ) ترکی چوروککه ( قلم مو) چرتکه chord dekah ترکیسانجاق (سنجاق) ترکی زانبور (زنبور) زامرammerz ترکی
پفدان (چینه دان مرغ و خروس) ترکی کنایه از آدمهای چاق و گوشتی پای به پای (تا به تا) ترکی پجی پجی ( ریز ریز) ترکی پرو پخه (خار و خاشاک) ترکی پست در نشین ( مستاجر) ترکیپشگ پشگ (عطسه زدن زیاد و پشت سرهم) ترکی ازسر/ از ال سر (دوباره) فارسی قاتمه قالش (قاتی پاتی) ghatma ghalesh ترکیپلخ (بیشتر به محصولی گفته میشود که نارس باشد.از جمله در خوراکیها به تخممرغ خراب
و کاربرد کنایه هم دارد) ترکی جان عزیز میر علی کور (نازنازی و تیتیش مامانی) ترکی نیم رکاب ( بچههایی که پایشان به رکاب دوچرخه نمیرسد و نصفه نیمه رکاب میزدن) فارسی
خرخره (طوقه دوچرخه را با چوب راندن) ترکینام یک از بازیهای کودکی در بجنورد که با کنارهی لاستیک اتومبیل
و طوقهی دوچرخه انجام میگرفت. شانسی ( همان لپ لپهای امروزی) فارسی کاغذ باد (بادبادک) ترکی بیخ دیواری (نوعی بازی) فارسیدولانه (زالزالک) ترکیپردی پاره perddi parah (پارچههای پاره پاره شده ) ترکی کپری (تپه) –کئپره نام ترکی پل است kepereh ترکی پاش پاش (متلاشی شده) ترکیپرکه perrake در مورد طلاهای ریز و بیارزش بکار میرودو هر چیز سبک و نازک ترکیآینک ( عینک) ترکیچغر chogh ghor (چاله ) ترکی میرم ( مریم) شکلی از تلفظ مریم فارسیمِیم ( مُو ، درخت انگور ) ترکیپرتخال (پرتقال) این عیارت تلفظ اشتباه پرتقال است! فارسیبیر قَریش و دِرد برماق ( یک وجب و 4 انگشت ، ترکیدر مواقعی که یک بچه حاضر جوابی کند، گفته میشود)این عبارت کنایه است به کسانی که حاضرجواب هستند. خم طمع (که ازکلمه ی خام طمع فارسی آمد است ) ترکی بلندگو ( میکروفن) فارسیپس پس ادماغ (در گوشی حرف زدن ) ترکی نان دانی (جا نانونی ) فارسی چله چختی ، لفظ فارسی چله چخده ترکیزاج ( زائو ) ترکیخاتن آشه (کاچه یا کاچی ) ترکیبه نظر خاتن آشه حلوه شوله (شله) است
حلوه (تخم شنبلیله) ترکی لخه دوز ( تعمیرکار کفش ویا پینه دوز) ترکیچئل ( بیابان ) ترکی بیابان رفتن ( پیک نیک ) فارسی اصولا رفتن به هر منطقهای خارج از شهر به جهت تفریح )
قَره قَوِر دَ ( به قبر ، به گور ) ترکیقره قوره ghara ghavrah معنی این عبارت بیشتر به : به گور سیاه نزدیک است تا به قبر زرکتو (غذایی که با زرک(زرشک کوهی) درست میکنند) ترکیدوره جنابلانسبت (دور از جناب ، بلا نسبت) عبارتی که اشخاص عصبانی هنگام توهین کردن به کسی ازاطرافیان خود تبری میجویند ترکیبه ایز و خاطر (بی چشم و رو) ترکی قلّو ،(عریان) ترکیدرکنار قلو کلمهی لجّو راهم داریم ترکی (کسی که بالا تنهاش لباس ندارد ) درضمن این کلمه معرف صنف آهنگران بجنوردی بود که به خاطر گرمای مغازه
بدون زیرپوش کار میکردند.قدیفه (لنگ) احتمالا عربی قرس ورماق ( کف زدن و دست افشانی ) ترکیهمچی با گومز مزنم که لشت بیفته زمینا فارسی( همچین با مشت میزنمت تا جنازهت بیفته روی زمین)گمز (مشت) ترکی
لشخور (گنده لات) لات و بی سروپا ترکیرها رها (بازی کوکانه بدون تفکیک جنسیتی که درهمه جا انجام میشد reha reha) فارسی
قلتمان ( به آدمي که خيلي شارلاتان باشد ميگويند( البته به آدم حقه بازو کلک این صفت رو میدهند. ترکی پلاس(فرشی دستباف) فارسیپالاس ترکیشِلِنگ (شیلنگ ) ازلاتین گرفته شده است ترکیآونبات (آبنبات) ترکیرِجَه (بند رخت) ترکیدُها (دعا-کاغذی حاوی نوشته های دعا نویس که در زیر بالش یا بر گردن و لباس قرار میدادن) دعا درهمه جا کاربری داشت .جوی روان آب /شکاف دیوار/حل کردن در نعلبکی و خوراندن اب ان به بیمار و ...
البته بعضیها نه همه : میرم (مریم)حرضت عباسی (حضرت عباسی)آبرِه (آبرو) ترکی کلبه حسن (کربلایی حسن)
کلوه هم می گویند kalvah فارسی البته درگویش ترکی کلماتی شاید متواتر داریم که دیدن اونا خالی از لطف نباشد .مثل: قلچ قلچ (ریز ریز ؛ اشاره به پارچه) قسل قسل (نشستن به سختی درکنار همدیگر) تخل تخل (به سختی درکنار همدیگر قرار دادن آدم یا اشیاء) کنیش کنیش (سوراخ سوراخ؛ بیشتر در نفرین به کسی به کار می رود).کنیش کنیش اولنگ (سوراخ سوراخ شوی)قشدر قشدر (نوعی فخر فروشی است از سوی خانمها)مله (کوتاه شدهی محله) ترکیآند ایچماق(قسم خوردن) ترکیشاسمه (ساچمه) ترکیمنقج (چروکیده ) ترکی
به نانی هم که خوب پخته نباشد و خمیر باشد می گویند" منقج"ارخ (جوی آب؛خیلی قدیمیه ) ترکیجِوّه (جوی آب) ترکیپلاستیک پنگوئن ( کیسه فریزر) مارک کیسه فریزر فارسیتیکان (خار) ترکی خرره (لجباز) ترکیدکان (مغازه) به ترکی دیکان هم می گویند. فارسیزوق زوقه (غرغرو) ترکیمس مسه ( تنبلی و کند بودن) ترکی
ساسه (پوسیده- کنایه از آدمهای تنبل و بیحوصله)ترکیپرتی (پارچه کهنه) ترکیپلته ( فتیله) ترکیچلی (چلیک- حلبی) ترکیچَلَی یا همان چلیک حلبی را با نام تین tin هم می شناختیم که لاتین است.دیلم ( برش خربزه یا هندوانه) ترکی اَتَی (دامن پیراهن) ترکینیم تنه (کت) ترکییخه (یقه) ترکیچرقد (روسری که از کلمه ی چارقد گرفته شده ) ترکی تمان (تنبان) ترکیکوش (کفش ) ترکیجرّاب (جوراب) ترکیکلته (کلاه) ترکیالجی (دستکش) ترکیکئنی (پیراهن زنانه و مردانه ) ترکی بلیز (بلوز لاتین ) تمان باقه (بند شلوارهای مردانه ی قدیمی ) ترکیآغ (سفید ) ترکیقره (سیاه ) ترکیساره (زرد) ترکیگی (سبز ) ترکی
گیل ماله (ماله ی بنایی ) ترکیپیشیَ باخ "دِرمَشِدده"درختین ایستنه..."بالا رفتن" ترکیترجمه : به گربه نگاه کن چنگ زد و روی درخت رفت داغ (کوه ) ترکی داغ و داش چخماغ (کوهنوردی) به کوه وصحرا رفتن ترکیوقتی میخواهند مرغها را ببرند توی لانه میگویند :خَنه خَنه خَنه ترکی
اَلَی ( الک) ترکیبِل و بِخِن (کت و کول، کمر و شانه) ترکیپال پال کردن (کورمال کورمال راه رفتن ) ترکیکنایه از به سختی راه رفتن افراد سالمند و بیماراَیره بوره ( کج و معوج ) ترکی چاقن chagh ghen هوایی کهاصطلاحا سنگ را می ترکاند ترکیایاس ( هوای فوقالعاده سرد- سایه) ترکی
ناشور (ظرف یا لباس شسته نشده) فارسیمعادل ترکی ناشور(یووق سز yovegh sez) ترکیچرک تاب (انتخاب پارچه یا لباس نسبتا تیره رنگ فارسی برای دیرتر چرک شدن آن) قیلان ghaylan (قلیان) ترکیقرخ ایاق (هزارپا) ترکیاشی قورداقه (خرخاکی) ترکی پئشه (پشّه) ترکیپلخ (پوچ) ترکیبلاش بلاش( کثیف کاری کردن درهرکاری) ترکیشَلّختَه (معادل شِلَختِه فارسیshallahktah) فارسیسِپِرندِه (آنچه از جارو کردن فرش یا اتاق برمیآید) ترکی
سپرگه (جارو) ترکی
آلنگه قاتق ترکیبه پیشانیات ماست! (کنایه از آدم های که کمی ساده لوحانه رفتارمیکنند.)پوسته شدن (خراش برداشتن) فارسی توخال (تبخال) ترکیسنگِل (زگیل)سنگر senger ترکیسونجی (مژدگانی) ترکی
رومان (روبان) ترکیپُف(فوت) ترکی کو بیا پف کن تو چشمِم ببین چی رفتَه جورکش (کسی که کار یکی دیگه رو انجام میده) فارسیگمند gomand (سیر شدن از روی پرخوری) ترکیمهمانخانه ( اتاق پذیرایی) فارسیصاندقخانه (اتاق صندوق که میهمان را بدان راه نبود) ترکیحواله (در واقع به معنی حیاط) ولی بعنوان منزل هم کاربرد دارد. ترکیچال کردن به جای دفن کردن مثال برو همین درخته تو پل (باغچه) چال کن فارسیغذاتو به کلهات بکش (همه ی غذایت را بخور) فارسیبرو سرتو بزن (برو موهایت را کوتاه کن) فارسیسرونه کردن ماشین (جابجا کردن ماشین) فارسی(عبارات بالا ترجمه ترکی به فارسی جملات است که در گویش فارسی بجنوردی بکار میرود)
کلّنگ kallang تخته یه دیسن (نفرین) ترکیسرت به تخته بخورد. منظور تختهای که مرده را بر روی آن میگذارند
چغردمه اسم یکی از غذاهای مخصوص ترکمنهایمنطقه راز و جرگلان هم هست که بسیار شبیه قابلی بجنوردیهاستالبته با حبوبات کمتر ... برنج رو به جای اینکه در آبجوش بپزن در آب گوشت میپزن و دم میکننرنگ غذا شون هم خیلی تیرهنر از قابلی ماست... ترکیچارق پتاوَه ( نوعی پوشش محلی شامل کفش چارق و پایبندی که تا ساق پا را میپوشاندبه پوشاندن پیژامه و شلوار با جوراب هم گفته میشودچارق پئتاوه ترکی
نفسی (شکمو) ترکیجفت یا تاق ، نام یکی از بازیهای محلی بجنورداست و ممکن بود با هروسیله ی ریزی که درون مشت قرار بگیرید بازی شود. ازجمله حبوبات و دیگرخوردنی ها که فیلم سینما هم یکی از ان ها بود.
از دستی (عمدی) فارسیراستکنی (به راستی) فارسی
واقعنی (واقعن) فارسی
ازدروغی (به دروغ گفتن) فارسی
اقله کم (لااقل- حداقل) فارسی دیرمان داشه (سنگ آسیاب) ترکی
چمه (وسیله کوبیدن گوشت در حلیمخانه. ترکی قطعه چوبی استوانهای شکل به طول تقریبی 30 سانت و با دستهای دراز
که برای کوبیدن حلیم به کار میرود
گاراژ (ترمینال مسافربری سابق) فارسی
ساندیویچ (ساندویج) فارسی ساندیویچی (اغذیه فروشی) این عبارت برای بسیاری از مشاغل دربجنورد استفاده میشود از جمله , مختارلاستیکی، آقا سبزیفروش ، ممی کیزه ، امان دوغی
اغذیه وزین ( اغذیه فروشی در بجنورد)
رارنده (راننده)قدیما بیشتر شوفر مرسوم بود و رارنده مهمل راننده است
شبی (نمایش تعزیه خوانی)در روستا ها برگزار میشد...در روستای تیمور تاش هم گشتی شیردل شبی در میکردشبیه ؛ کوتاه شده ی شبیه است که از عربی به فارسی امده است
هَوَنگ(هاون) ترکیاره مویی نوعی از انواع تیغها برای بریدن اجسام است و کمان اره ، وسیله ای که تیغ با آن بسته میشود.
کیشگینه قازان چرتمی پلو ترکی
قزرمه فراشه (تب و لرز) ترکیبچه پاش پخته شد (پای بچه در اثر ادرار سوخت) فارسی
کو ول دی – کو منو سر دی فارسی
بَهِی ...(به به) بَهِی نه بیر یاخشه شَمال دا! ترکی
باجی (خواهر ، گاهی به زن عموها و زن داییهای پدر و مادر هم گفته میشد)اصل کلمه درترکی باجه همان خواهراست.به زن همسایه هم مردها می گفتند ترکی
عدّه ، عدّه جمع کردن ، عدّه کَشی فارسی( به هنگام دعواهای عموما پسرانه و مردانه ، بعد از کتک خوردن یک طرف دعوا گروهی به حمایت از شخص کتک خورده میآمدند و گاهی هم برده میشدند) یِخِلَنَ بیر تَپیش ( افتاده را لگدی/ به افتاده لگدی) ترکی کنابه از دستگیری نکردن از کسی که کمک میخواهد کورنگ الِنَ بِرگَ دیشِددِ ترکیkoreng alena berga dished deh به دست کور کک افتاده
ayde feter more iter!! ترکی عید فِطِر مهرِ ایتِر ( یعنی بعد از ماه رمضان مهرت رو گم کن)برای افرادی به کار میبرند که فقط ماه رمضان نماز میخوانند.اکبر دَله- نام یکی از چند نفری بود که آن ها را دیوانه مینامیدنشان.ازجمله خصوصیات جالب او، نشانه گیری بی نظیرش درشکستن لامپهای تیر برق کوچهها و نوشیدن پی درپی دهها لیوان چای و پیاده روی سریع درخیابان شهید به شکل عقبگرد و به حالت دویدن
سه درخت ish darahkt ترکی سبزه زاری بوده در انتهای پای توپ که روزهای سیزده بدر؛ جمعیت بی شماری برای رقصیدن و کشتی گرفتن بدانجا می رفتند. و دخترکان جوان در همین سبزه زار، سبزه گره می زندند. این مراسم به همت چند نفر شکل می گرفت تا عصرگاهان همان روز ، فقط خوردن بود و خنده و نفیر شادی. سال ا بعد سه درخت را از جا کندند که اینک هیچ اثری از آن ها باقی نمانده است.
tamman seze sodan ghorkh miyan ترکی تمّان سِز سو دَن قورخمَس ( آدم بدون تنبانی که از به آب زدن خود، هراسی ندارد.
منظورگوینده عبارت از این است که: ترسی از ان چه میخواهد درآینده انجام دهد ، ندارد.
قزم دییَم گلنم اِشت ترکی
گوورن چه govaran che گاهواره بان ، کسی که از مسئولیت بردن و آوردن گاو ها را از خانه به دشت داشت.گورنه gorana چوبدستی ترکی گووره govarah، محل چرای گاو ها که در پای توپ واقع شده بود
دئوه قیرت ده deavah ghayert deh کنایه از آدمهای شکمو که دوست دارند همیشه بخورند! ترکیناترنگ ( به عنوان صفت برای آدمهای بیقواره و درشت هیکل به کارمیبرند. ترکی تنَسِگُل tanasegol ( تنش مثل گل) ترکییک نوع آلوی سیاه که بومی منطقه بجنورد است.tekgenah daydeh تنگنه دَیدِه (به تریج قبایش خورد) ترکیمنظورزمانی ست که از کسی انتقاد میشود و او تحمل پذیرش ان را ندارد
و ازکمترین حرفی دلگیر شده و گاه قهر میکند دراین هنگام عبارت:تنگنه دَیدِه را به کار می برند.قورده اوخشیهghordeh okhshiyah ترکیبه گرگ شبیه استکنایه از ادم های بد صفت و شاید هم رذل
اینه ayanah (اگر نه) فارسی
بیلمله bilemleh (کسی که زیاد میداند) ترکی
رشقند roshghand (دلداری دادن) ترکی
چم cham (روش- شیوه) ترکی
مَرَچَرَ marah charah (کاه- کلش) ترکی
جام jam (کاسه فلزی) فارسی
باد (تاب) فارسی
پیشی پیشی (بیدمشک) فارسی
پزی pezzi (جوش) ترکی
قیماغ ghaymagh (سرشیر) ترکی
ترپاق torpagh (خاک) ترکی
پالچق palchegh (گل) ترکی
آغزه پچل aghzeh pachal (بددهن) ترکی
قند نخه (نخی سفید و قرمز که ترکی
کله قند را با ورق روزنامه توسط آن میپیچیدند)
آغز ایلت ماق aghz ayeltmagh ترکی
(دهن کجی کردن)
سَرَساو sarasav (مراقب بودن) ترکی
(ظاهرا ریشه در کلمهی سرحساب دارد ).
درگذشته ، ازین عبارت، چارپاداران و دوچرخه سوارها برای هشدار
به عابرین استفاده میکردند.و گاه آن را فریاد میزدند.
یووار yovar همکاری گروهی ترکی
برای انجام همهی کارها، از قبیل شرکت در درو کردن و ساخت خانه
و چیدن میوه از باغ و ....
دای daay دیواری از جن
مطالب مشابه :
روايت معجزات حضرت ابوالفضل(ع) از زبان كليددار حرم آن بزرگوار
تعبیرخواب وسیری در دعا سر پسربچه را بر روي پاي خود گذاشتم و در اين لحظه پسربچه چشمهاي
روايت معجزات حضرت ابوالفضل(ع) از زبان كليددار حرم آن بزرگوار
تعبیرخواب وسیری در دعا وتوسل - روايت معجزات حضرت ابوالفضل(ع) از زبان كليددار حرم آن بزرگوار
عقاید و باورهای دین هندو > آداب و احکام ازدواج در دین هندویی
در صورتی که عروس آرزو داشته باشد که اولین فرزندش پسر گردد، پسربچه ای را در تعبیرخواب;
دعا برای مریض
تعبیرخواب yahoo! messenger آرشیو پیوندهای توهمات یک پسربچه بزرگ!!!! هیچ کس تنهاییم را حس
کلمات و اصطلاحات ترکی و فارسی بجنوردی
تعبیرخواب. تکواندوهنرخوب که پسربچهها درکوچه بازار با صدای بلند و گفتن این عبارت :
روايت گردشگر آلماني از مکتب خانه ها و چگونگي تنبيه شاگردان
تعبیرخواب. من ديده ام که دو پسربچه را به جهت خطايي که کرده بودند، چگونه پاهايشان را به
برچسب :
تعبیرخواب پسربچه