آماده شدن برای دیدنت

نی نی جونم تخت و کمدت را مامان جون و بابا جون زحمت کشیدند و از نی نی سالن خریدند که بعد از کلی خواهش روز ۱۰/۱/۹۱ که بابا خونه بود رفت تحویل گرفت و چیدشون،البته لباسها را هر پنجشنبه که میومدیم خونه تا وسایل و لباسهامون را برای یک هفته کاری پآماده کنیم میشستیم و اتو میکردیم و بابا میچید تو کمد

 

 

هفته پیش که رفتم دکتر قرار شد که برای ۲۳ اردیبهشت هماهنگ کنیم تا نی نی گولو را بیاریم بیرون، به دو دلیل یکی اینکه روز مادر است و من سال گذشته دلم میخواست روز مادر یا پدر تو را یا خبر داشتن تو را به میثم جونم هدیه بدم که خدا نخواست اما اگر خودش بخواد انشاالله امسال تو روز تولد حضرت فاطمه خودت را بهش هدیه میدم و دوم اینکه همیشه دوست داشتم تاریخ تولدت را رند کنم که به شمسی نشد اما به میلادی میشه ۱۲/۵/۱۲ ، البته طبق نظر دکتر همه چیز به شما و عجلتون برای اومدن به دنیا بستگی داره که امیدوارم هر موقع به صلاحه به این دنیا بیایی و سلامت باشی.

راستی هفته پیش برای اینکه ریه هات کامل بشه و مشکلی نداشته باشی اگر زود به دنیا بیایی ۶ آمپول بتامتازون تو دو نوبت زدم و روز سوم هم طبق روال هر هفته آمپول پرولوتون را زدم که تا دو روز هیچ تکونی نمیخوردی و خیلی نگرانم کرده بودی اما شکر خدا از روز سوم که از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم به دکتر خبر بدم بعد از صبحانه شروع به ورجه وورجه کردی قربونت برم.

از این هفته هم برای اینکه کمتر به خودم و تو فشار بیاد دارم یک روز در میان میرم سر کار تا ۱۰/۲/۹۱ که دیگه مرخصیم رسما شروع میشه. نمیدونی چقدر خوشحالم وقتی به تقویم نگاه می کنم و می دونم که فقط ۳ هفته دیگه تا بدنیا اومدنت مونده، هفته پیش لباس روشنهات را شستیم و بابا جونت اتو کرد و منم با اینکه خوابیده بودم برات دسته بندی میکردم، این هفته هم تصمیم دارم لباس رنگی ها و لحاف و تشک دم دستیت و تخت را بشورم تا کم کم برای اومدنت آماده بشیم.

امروز خانه مانده بودم (البته خانه مامان و بابام که خدا حفظشون کنه که تو این ۳-۴ ماه آخر خیلی برای ما زحمت کشیدن و از خدا میخوام همیشه سلامت باشند و هر چی از خدا میخواهند بهشون بده، آخه همونطور که میدونی ما از بعد از سرکلاژ هر روز اینجا هستیم و صبحها میریم سر کار و بعد از ظهرها بعد از سرکار میاییم اینجا و شب میخوابم و دوباره روز از نو روزی از نو) چون ازمایش دو نوبتی داشتم که بابا هماهنگ کرده بود از آزمایشگاه مسعود بیان خونه و نمونه را بگیرند ازش ممنونم که اینقدر به فکر منو شماست و امیدوارم همه محبتهاش را که مثل فرشته ای مهربون و صبور منو تو این دوران تحمل کرد بتونم جبران کنم، البته خیلی سعی می کنم پرخاشگر نباشم اما حساس تر شدم مخصوصا نسبت به همسایه بغلیمون که یک بدکاره است و خدا ازش نگذره و باعث شده از خونه عشقمون که آخر هفته ها میریم توش میترسم، می ترسم دوباره اون صداهایی که شبهای ماههای اول تنم را میلرزوند و چند بار شروع به گریه هم کردم و باعث میشد تا صبح ساعت ۵-۶ صبح جلوی پنجره راه برم تا خوابم بگیره تکرار بشه و بیخوابم کنه کما اینکه هفته پیش پنجشنبه که رفتیم خونمون دوباره تا صبح نخوابیدم. اما ایدوارم باز هم تو این دوران حساس تر شده باشم و با اومدنت این ترس از بین بره چون اون خدا نشناس سر جاشه و من هم ۶ ماهی تو خونه هستم و واقعا می ترسم، دایا خودت کمکم کن تا با بدنیا اومدن نی نی جونم از دستش خلاص بشیم. البته این روزها از خونه ماندن و با مامان بودن لذت بیشتری نسبت به قبل می برم چون حضورت را دارم یواش یواش حس می کنم، امروز مامان جونم آبگوشت هوسونه چغاله بادام گذاشته بود و آنقدر دوتایی خوردیم که من یکی که دیگه نمیتونستم نفس بکشم،خلاصه این روزهای آخر که همه میگن سخت تره خدا را شکر به من که داره خوش میگذره و خودم را برای مرخصی و اومدنت آماده کنم.

 


مطالب مشابه :


مصرف آمپول پروژسترون

مرکز رویان نباید اخطاری در مورد این آمپول مورد علاقه خانوم به ایشان




تولد پسرم

پروژسترون،آمپول پرولوتون و . براي جلوگيري از سقط برايم تجويز كردند و به من استراحت




مطالب جالب و مهم دوران بارداري

ܓܨ♂♀ ܓهرچي دلت بخواد♥♫♥ღஐ - مطالب جالب و مهم دوران بارداري - =))از جون مرغ تا شير آدميزاد




داروهای کمیاب

۳۰-آمپول پرولوتون ۴۸- کپسول ویتامین ۱۲ب ۴۹- آمپول تستسترون(خارجی) ۵۰




هفته29 -عید فطر مبارک

از ماه۴ به بعد:۱ فولیک اسید+۲ اهن+امپول پرولوتون هفته ای ۱عدد (۲۵۰)+ ۱ قرص ا اس ا(اسپرین)




زایمان زودرس

سونو نوشت ولی هیچ مشکلی نبود برام شیاف و آمپول پرولوتون تجویز کرد




آماده شدن برای دیدنت

۶ آمپول بتامتازون تو دو نوبت زدم و روز سوم هم طبق روال هر هفته آمپول پرولوتون را زدم که




118. مامان ساینا

آم‍پول پرولوتون هیوسین ویتامین ای و دی گیوتن و ول ومن پردنیزولون -آمپول هپارین




برچسب :