اميدواريم روزي اين لطف حسين را جبران كنيم
خشكسالي عجيبي سرزمين كوفه را فرا گرفته بود . چشمهها خشكيده بودند و ديگر در دل جويبارها و رودها زمزمهي آب به گوش نميرسيد . صحـرا خالي از علف شده بود . هوا بسيار داغ و زمين ، خشك و سوزان بود . بيشتر درخت ها خشك شده بود و حيواناتِ ضعيف يكي پس از ديگري هلاك ميشدند . مدت زيادي بود باران نيامده بود . چشمها هر روز به سوي آسمان بود و دستها به دعا و نيايش . آن سال ، سال قحطي و گرسنگي بود ، انگار آسمان با زمين قهر كرده بود .
مردم كوفه تصميم گرفتند نزد حضرت علي ( ع ) بروند و از او بخواهند تا دعا كند بلكه باران بيايد ، آخر او خليفهي خداوند و جانشين به حق پيامبر بود .
زن و مرد ، كوچك و بزرگ ، درِ منزل حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) رفتند و بيرون منزل ، منتظر حضرت ايستادند . امام ، همراه فرزندش حسين ( ع ) بيرون آمد . مردم فرياد زدند : « اي اميرالمؤمنين ، ميداني كه خشكسالي است . كودكان ما گرسنهاند و شتران و گوسفندان ما دارند از بي غذايي تَلَف ميشوند . محصولات ما از بي آبي نابود شده است . از تو ميخواهيم دعا كني ، شايد خداوند دعاي بزرگي چون تو را قبول كند . »
حضرت علي ( ع ) چند لحظه به مردم بيچاره و درمانده نگاه كرد . معلوم نبود با ديدن مــردم به چه ميانديشيد . كسي چه مي دانست شايد به حادثهي سالهاي آينده ............
امام دست بر شانههاي حسين گذاشت و با صداي بلند فرمود : « اي حسين ، از خداوند طلب باران كن ! » حسين ( ع ) آرام از كنار مردم عبور كرد . چشمها همه به او خيره شد . فرزند اميرالمؤمنين كمي دورتر، بالاي تپه اي زانو زد و دست هايش را به سوي آسمان بلند كرد .
سكوت جمعيت را فرا گرفت . همه منتظر دعاي حسين ( ع ) بودند .
« اي بخشندهي نيكيها و اي فرستندهي بركت ها ، باران رحمتت را برما بباران ، باران پُر بارت را به همه جا بفرست تا بندگان ناتوان تو از آن بهرهمند شوند و زمينهاي مرده و خشك را زنده و سر سبز گرداند و ...... » حسين ( ع ) ساعتي به همان حال دعا ميكرد . مردم به او و به آسمان چشم دوخته بودند و منتظر بودند ببينند چه اتفاقي مي افتد .
كم كم اَبرها از دور پيدا شدند و به سوي آسمان كوفه آمدند . حسين ( ع ) از جا برخاست و آرام سمت مردم آمد و در كنار پدرش ايستاد . او نيز به آسمان چشم دوخت .
پس از مدتي ، آسمـان پر از اَبر شد . باران قـطره قطره شروع به باريدن كرد . مردم با خوشحالي فرياد زدند : « باران ! باران ! » و حضرت علي و فرزندش حسين را در آغوش گرفتند و آنان را بوسيدند .
آسمان برق ميزد و صداي غرش برق در فضا ميپيچيد و بارانِ تُند بر زمين ميريخت . صداي خندهي مردم با صداي شُرشُرِ باران درهم آميخت . آن ها در حالي كه سراپا خيس شده بودند ، به اين سو و آن سو ميدويدند و شادي ميكردند و خدا را شكر ميگفتند و به حسين ( ع ) درود ميفرستادند وميگفتند : « اميدواريم روزي اين لطف حسين را جبران كنيم . »
هنگامی که همه یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، ندای غریبانه امام بلند شد:
«هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ... هل من مغیثیرجوا الله باغاثتنا».
:«آیا حمایت کنندهای هست تا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم حمایت کند؟ آیا فریادرسی است که برای امید ثواب ما را یاری کند؟».
وقتی که این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صدای گریه و شیون آنها بلند شد.
امام حسین علیه السلام نزد خواهرش ام کلثوم (زینب صغری) آمد و به او فرمود: ای خواهر! ترا در مورد نگهداری کودک شیرخوارم، سفارش میکنم، زیرا او کودک شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد.
امکلثوم عرض کرد: برادرم، این کودک سه روز است که آب نیاشامیده از قوم برای او شربت آبی بگیر.
امام حسین علیه السلام علی اصغرش را در آغوش گرفت و به سوی قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید، و از آنها جز این کودک باقی نمانده که از شدت تشنگی مثل ماهی دهان را باز میکند و میبندد این کودک که گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهید».
«یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشا».
: «ای قوم اگر به من رحم نمیکنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمیبینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگی، دهان را باز و بسته میکند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن کاهل اسدی گلوی نازک او را هدف تیر سه شعبهاش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد«فذبح الطفل من الورید الی الورید ، او من الاذن الی الاذن».
«از شریان چپ تا شریان راست علی اصغر بریده شد، و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید».
مصیبت جگر سوز علی اصغر به قدری بر امام حسین علیه السلام سخت بود که آنحضرت در حالی که گریه میکرد، به خدا متوجه شد و عرض کرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داوری کن، آنها ما را دعوت کردند تا ما را یاری کنند، ولی به کشتن ما اقدام میکنند».
از جانب آسمان ندائی شنید:
«یا حسین دعه فان له مرضعا فی الجنه».
«ای حسین علیه السلام در فکر اصغر نباش، هم اکنون دایهای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است».
این ندا، ندای دلداری به حسین علیه السلام بود، تا بتواند فاجعه غمبار مصیبت اصغر را تحمل کند.
و دلیل دیگر بر شدت سختی این مصیبت اینکه: امام حسین علیه السلام هنگامی که به شهادت رسید: در روز یازدهم محرم، سکینه کنار پیکرهای شهداء آمد و گریه کرد تا بیهوش شد، امام حسین علیه السلام در عالم بی هوشی به سکینه اشعاری آموخت برای شیعیان بخواند، دو شعر از آن اشعار این است:
لیتکم فی یوم عاشوراء جمعا تنظرونی .. کیف أستسقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی
وسقوه سهم بغی عوض الماء المعین .. یا لرزء ومصاب هد أرکان الحجون
«ای کاش در روز عاشورا همه شما بودید و می دیدید که چگونه برای کودکم طلب آب کردم، قوم به من رحم نکرد، و بجای آب گوارا، کودکم را با تیر (خون) ظلم سیراب کردند، این حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است که پایههای کوههای مکه را خراب کرد»
سبط ابن جوزي در تذکره از هشام بن محمد کلبي نقل کرده که چون حضرت امام حسين عليه السلام ديد که لشکر در کشتن او اصرار دارند قرآن مجيد را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در ميان لشکر ندا کرد:
بَيْني وَ بَيْنَکُمْ کِتابُ الله وَجَدّدي مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّي الله عَلَيْه و الِهِ.
اي قوم براي چه خون مرا حلال ميدانيد آيا من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ آيا به شما نرسيد قول جدم در حق من و برادرم حسن عليه السلام.
هذانِ سَيّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.
در اين هنگام که با آن قوم احتجاج مينمود ناگاه نظرش افتاد به طفلي از اولاد خود که از شدت تشنگي ميگريست حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود:
يا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.
اي لشکر اگر بر من رحم نميکنيد پس بر اين طفل رحم کنيد، پس مردي از ايشان تيري به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود.
امام حسين عليه السلام شروع کرد به گريستن و گفت اي خدا حکم کن بين ما و بين قومي که خواندند ما را که ياري کنند بر ما پس کشتند ما را، پس ندائي از هوا آمد که بگذار او را يا حسين که از براي او مرضع يعني دايهايست در بهشت.
در کتاب احتجاج مسطور است که حضرت از اسب فرود آمد و با نيام شمشير گودي در زمين کند و آن کودک را به خون خويش آلوده کرد پس او را دفن نمود.
طبري از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت کرده که تيري آمد رسيد بر گلوي پسري از آن حضرت که در کنار او بود پس آن حضرت مسح ميکرد خون را بر او و ميگفت: اَلَلّهَمَّ احْکُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَقَتَلُونا
موقعی که مختار سقفی قیام کرد و یکی یکی قاتلان امام حسین علیه السلام را به درک می فرستاد. نوبت به حرمله (لعنت خدا بر او) رسید . یکی از یاران مختار از او پرسید : اصلا در کربلا صحنه ای پیش آمد که تو سنگدل برای اون دلسوزی کنی؟ گفت:بله . اون لحظه ای که حسین آمد و طفل کوچکش را بر روی دستانش گرفت و بالا آورد، و گفت ای مردم کوفه ، شما با من جنگ دارید، با این کودک که جنگ ندارید. به او جرعه ای آب بدهید . با این سخنان همهمه ای در سپاه عمر ابن سعد(لعنت خدا بر او) ایجاد شد. عمر ابن سعد مرا صدا زد و گفت چه نشسته ای که الان سپاه فرو می پاشد. من به او گفتم :پدر را بزنم یا کودک را؟ گفت :کودک . تیر سه شعبه ای برداشتم و گلوی کوچک طفل را نشانه گرفتم و تیر را رها کردم در حالی که هنوز حسین (ع) در حال صحبت کردن بود. حسین (ع) عبایش را بر روی کودک انداخت و به طرف خیمه ها رفت . آن هنگام زنی از خیمه ها بیرون آمد. ابا عبدالله با دیدن آن زن روی خود را برگرداند.
سه مرتبه شد که حسین (ع) به طرف خیمه می رفت و با دیدن آن زن دوباره برمی گشت ، در آن لحظه دلم برای او سوخت.
ببینید صحنه ی مظلومیت چقدر شدیده که دل سنگ برای اون می سوزد، اونوقت بمیرم برای دل حضرت ربابه ، بمیرم برای دل اباعبدالله ، بمیرم برای دل حضرت زینب در آن هنگام.
الا لعنته الله علی القوم ظالمین
مطالب مشابه :
میرازایی ، حسینی و اسدی مندی
سيدا (سامانه مهندس علیرضا میرازی که خزانه دار سازمان هستند به عنوان رئیس حوزه گنبد منصوب
براي هر شيعه بويژه جواناني که کم اطلاع هستند بسيار جالب است که بدانند
اهل سنت خراسان شهرستان خواف مولوی رحیمی - براي هر شيعه بويژه جواناني که کم اطلاع هستند بسيار
مبتكرانه ترين سازه های بلند 2012 - تصویر
انجمن علمی عمران گرگان - مبتكرانه ترين سازه های بلند 2012 - تصویر - مطالب علمی و پژوهشی
اميدواريم روزي اين لطف حسين را جبران كنيم
هذانِ سَيّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ. • گنبد طلايي •
اربعين حسيني
هيئت مذهبي دانشجويي ثامن الائمه دانشگاه آزاد واحد گنبد; وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ
شهید سرافراز حاج سيد مرتضي آويني
حديث سيّدا كهول اهل را اوایل پیروزی انقلاب با ساخت چند مجموعه درباره غائله گنبد
در توصیف مسجد
حديث سيّدا کبوتران سپیدبال را سر سفره بیآلایش خویش میهمان میکند و زیر آن گنبد کبود
برچسب :
سيدا گنبد