افسانه جومونگ

 

نخست وزير و بانوي كاهن براي ديدن هه موسو به زندان اومدن و جومونگ هم كه قايم شده داره زاغ سياشونو چوب مي زنه صحبت هاي هه مو سو با اونا جالبه اخه هه مو سو خيلي تيزه و باهوشه از جمله مي گي شما كي هستين كه يه نفرتون هم خانومه!!!! چرا منو 20 ساله اينجا زنداني كردين؟؟؟


2003926637341373701_rs.jpg


بعد از رفتن وزير و بانوي كاهن استاد جومونگ كه همون مسئول زندان باشه زوركي جومونگ را بيرون مي كنه و بهش مي گه بالا غيرتا ديگه اينورا پيدات نشه كه گردن ما را مي نن جومونگ هم مي ره مي شينه تو دشت و به حرف هاي هه مو سو فك مي كنه...ديدن هه موسو برقي در دل جومونگ روشن كرده و حس مي كنه كه اونو سالهاست مي شناسه


2003959724633910870_rs.jpg


از طرفي دو تا برادر نا تني جومونگ هم دارن به اين موضوع فك مي كنن كه جومونگ روزها كجا مي ره و چي كار مي كنه و مبادا كاري كنه

كه براشون شاخ بشه و تصميم مي گيرن اونو توسط يه نفر تحت تعقيب قرار بدن


2003941717561074187_rs.jpg


جومونگ داشت از مدرسه مي يومد كه ئداداشي بهش ميي گه حالشو داري با هم يه كم بازي كنيم؟؟؟
و خلاصه جومونگ را به دعوا و جنگ دعوت مي كنه و اونو شكست مي ده و بهش مي گه حواستو خيلي جمع كن كه بد رقم از دستت عاصي ام


2003905101050981683_rs.jpg


جومونگ پس از اين شكست تصميم مي گيره يه شمشير به قدرت مال پرنس بزرگ داشته باشه كه مي ياد براي مسئول اهنگري يه بط شراب مي ياره تا مخش را بزنه ول اون هي ناز مي كنه و مي گه اگه بفهمن گردنمو مي زنن و ال و بل ولي مگه اين چيزا تو كت جومونگ فرو مي ره؟؟؟؟بلاخره مخ اونو مي زنه تا مخفيانه و شبانه به اهنگري بياد و خودش با دستاي خودش يه شمشير بسازه


2003971455866894383_rs.jpg


اين پدر و دختر كه معرف حضور هستن سوسونو وباباييش اون يكي هم كه تو فيلم خودش مي گه كه نه نره و نه ماده ولي سرشار از هوش و استاد فراوانيه و خيلي به گروه تجاري سوسونو اينا كمك مي كنه


2003975159607324846_rs.jpg



بانوي كاهن با شنيدن حرف هاي هه مو سو بد رقم تو فكر فرو رفته و داره در محل عبادتگاهشون با خدايان مذاكره مي كنه كه ببينه با اون چي كار كنه كه بهش خبر مي دن بانو يوهوا اومده


2003916320179452019_rs.jpg



اونو به حضور مي طلبه و بهش مي گه اين اولين باريه كه به معبد ما اوممدي اگه خبر داده بودي گاوي گوسفندي چيزي مي كشتيم و خلاصه بانو اومده تا سفارش جومونگ را به كاهن كنه و بگه كه براش دعا كن در ضمن يه دستمال زري باف خكشل هم براش هديه مي ياره


2003952295142928671_rs.jpg


اين نوچه هاي قصر انصافا خيلي فوضولن و از جبرگزاري هاي دنيا هم سرعت عملشون بيشتره از جمله ايني كه براي ملكه خبر چيني مي كنه...مي ياد و بهش مي گه كه يوهوا به قصر پيشگويي رفته بود و حالاست كه حول ملكه را بر مي داره


2003983832504982545_rs.jpg


شباهنگام هم جومونگ مخفيانه به آهنگري مي ره و با راهنماييهاي رييس اهنگري شروع به ساخت شمشير مي كنه


2004022647172919301_rs.jpg


يه شمشيري من بسازم دسته اش باشد طلا آي جان جانانم طلا.....


2004040350920719046_rs.jpg


خبرگزاري پرنس ها:
طبق اخرين خبر رسيده پرنس جومونگ مشغول ساخت شمشيري در آهنگري هستند.
پرنس دومي: اينو به هيشكي نگو حتي داداش بزرگم بد نقشه اي براي جومونگ دارم.


2004074063280338066_rs.jpg



هيون تو گون را كه به ياد دارين حتما اگه نه براتون بگم كه اين شهر يكي از زيرمجموعه هاي بويو هستش ولي تا حالا خيلي با مركز حكومت كه بويو باشه مخالفت كردن .خبر مي رسه كه حاكم اين شهر عوض شده و داره به بويو مي ياد .اين آقا حاكم جديد هيون تو هستش كه داره به شاه بويو اداي احترام مي كنه


2004073560025156491_rs.jpg


بر خلاف سريالهاي جواهري در قصر و امپراطور دريا كه مراسمات تشريفاتي و جشن ها پر از رقص و آواز و زن وزولي هست اين سريال بيشتر براي مراسمات از حركات رزمي استفاده مي كنه.


2004055353477490450_rs.jpg



شاه بويو كه از عوض شدن حاكم شوكه شده بود وقتي مي بينه كه يكي از دوستاي قديميش حاكم اونجا شده خوشحال مي شهو براش جشني برپا مي كنه


2004015671155719772_rs.jpg



ولي اون طرف بعد از اينكه حسابي در بويو پذيرايي مي شه و حالشو مي كنه به شاه نامه اي مي ده كه مثلا نامه اهالي هيون تو گون هست.شاه تا نامه را مي خونه مي بينه ه توش بي احترامي كردنو گفتن ما ديگه از شوما فرمون نمي بريم و مي خايم مستقل باشيم.


2004053652414413364_rs.jpg



يارو شاه را تهديد مي كنه و كلي باهم جر وبحث مي كنن و حالا تازه دوزاري شاه مي افته كه اين بابا اومده سر وگوش اب بده و ديگه دوستش نيس.اون يارو هم به شاه مي گه اگه كارگاههاي شمشير سازيتونو تعطيل نكنين به پشتيباني دولت هان(دشمن سر سخت بويو كه هه مو سو را هم كشتن و به داشتن سربازهاي آهن پوش معروفن) همه همسايه هاي بويو را به شمشير فولادي مجهز مي كنيم و بر عليه شما ميي جنگيم.


2004038967426052204_rs.jpg



به رييس اهنگري خبر مي دن تمام كارگاهها را موقتا تعطيل كن تا اون يارو نفهمه كه ما شيمشير سازي هامون كجا هستن.اونم مي ياد به پرنس جومونگ بگه كه حواست باشه و فعلا به اهن گري نيا كه موفق نمي شه بهش بگه


2004079663043471361_rs.jpg



جومونگ هم غافل از اين ماجرا با استادش مشغول جنگه و درس و امتحانه و از اونجايي كه كار شمشير سازيش تقريبا تموم شده بهش مي گه فردا با يه شمشير واقعي با هم مي جنگيم كه استاد از تعجب شاخ هاش در مي ياد.

2004090848828437953_rs.jpg



جاسوس ها به رييس هيون تو مي گن ما هيچ كارگاه شمشير سازي نيافتيم كه اونم مي گه هست
بگردين تا پيدا كنين
2003264638821970966_rs.jpg


جومونگ هم غافل از ماجراهاي پيش امده شبانه مثل قبل به كارگاه مي ياد و شروع به ساخت شمشير مي كنه


غافل از اينكه داداشش باش تله گذاشته و الانه كه كار خراب بشه
2003293400292562998_rs.jpg


بعله اهن گري كه بمب گذاري شده بوده مي ره رو هوا و دود و اتش همه جا را فرا مي گيره

2003257456799778098_rs.jpg


اينم جومونگ بدد بخت كه داره از ترس و وحشت مي ميره
2003262842904641027_rs.jpg
پرنس دومي هم با غرور مي ياد پيش داداشش و مي گه من باعث شدم كه كارگاه اهن بره رو هوا و جومونگ دهنش سرويس بشه
كه داداشي دادو بيداد و مي زاره سرش كه بد بخت احمق تو بويو را به باد دادي اون حاكم اومده تا ما را و شمشير سازيمونو زير نظر بگيره حالا تو.....
و خلاصه بهش مي گه اكه شاه بفهمه مرگت حتميه

 


2003241595336832199_rs.jpg



حاكم هيون تو به قصد مسخره كردن شاه و بر دن ابروش به قصر مي ياد و ميگه تو كه گفتي اهنگري نداريم.
حواست را جمع كن كه كشورت به باد فنا نره


2003258415691294930_rs.jpg


شاه تا ميي فهمه عامل اين برنامه جومونگ بوده اونو به قصر مي طلبه و سرش داد و بيداد راه مي ندازه


2003200373592063443_rs.jpg



و اونو از قصر اخراج و از مقام پرنس بودن تنزل مي بخشه هر چي هم جومونگ گريه مي كنه ديگه فايده نداره
2003246637163455178_rs.jpg


خبر به دشمنان جومونگ مي رسه و جشنشون برپا مي شه و حال مي كنن.


2003240350394608239_rs.jpg

جومونگ مي ياد تا با مادرش خدافظي كنه و از قصر بره كه مادر اونو قبول نمي كنه اونم پشت در اتاق به مادرش احترام مي زاره و مي ره
2001446871733530702_rs.jpg



ماماني به نوچه اش مي گه از اونجايي كه جومونگ بيرون قصر داداش تو را فقطط ميشناسه مي ره پيش اون به برادرت بگو خودش را قايم كنه كه جومونگ پيداش نكنه


2001446136872398077_rs.jpg



جومونگ كه سرخورده و ناراحته مي ياد و تو دشت تنهاي تنها با خودش خلوت مي كنه و به حرف هاي شاه كه بهش گفته تو ابروي منو بردي فك مي كنه
2001462477906964926_rs.jpg


وقتي مي ياد تو شهر چند تا دزد در يك نقشه جالب كه باتيد از خود فيلم ببينيد پولهاشو مي دزدن
2001455571193674637_rs.jpg
2001419712816107138_rs.jpg
2001438316251256327_rs.jpg


دزدها مي يان طلا جواهرات جوموانگ را بفروشن كه يارو مي گه اينا ال درباري هاست و اگه كسي بفهمه كارتون تمومه و خلاصه مخشونو مي زنه و اونا را مفت ازشون مي خره


2001465425626195462_rs.jpg


نكته جالب اين فرد اينه كه جگر خام خوك مي خوره و به اون دزد ها هم مي ده

2001488418131152929_rs.jpg


يكي از اين دزدها عاشق اين دختره شده كه در واقع همون دختري بااشه كه به خاطر خوابيدن با جومونگ در انبار از قصر اخراج شد.
2001434355772075981_rs.jpg


جومونگ مي ياد كافه و حسابي مي خوره به خيال اينكه پول داره ولي وقتي مي خاد حساب كنه

2001409586420317233_rs.jpg

 


مي بينه كه هيچ پولي نداره
2006372494196703135_rs.jpg


اون صاحب كافه مي خاد كتكش بزنه كه سوسونو سر مي رسه و پول غذاي اونو مي ده و كلي هم جومونگ را مسخره مي كنه اخه يادتون تو سفر بهش گفته بود من پرنش بويو هستم!!!!!


2006353453021378592_rs.jpg


دارن مي رن كه جومونگ دنبالشون مي دوه و ميگه وايسين صبر كنين من كارتون دارم


2006329989039721985_rs.jpg

و به اون دختر مي گه كه بزار من براي شما كار كنم كه اونم مي گه (البته مي خاد مسخرش كنه) ببخشين ولي من نمي تونم يه پرنس را كارگر خودم كنم
ببخشيد عاليجناب!!!!!!!!!!!!!


2006359087947126773_rs.jpg

 خلاصه قسمت ششم

خلاصه قسمت ششم سریال افسانه جومانگ 

خلاصه قسمت ۶سریال افسانه جومانگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قسمت آخر جومونگ.جومونگ, سریال جومونگ, افسانه جومونگ, دانلود جومونگ, خرید جومونگ, عکس جومونگ, تصاویر جومونگ, بازیگران جومونگ, داستان جومونگ, فروشگاه جومونگ, سایت جومونگ, بازی جومونگ, فیلم جومونگ, دوبله سریال افسانه جومونگ,موزیک جومونگ.جومانگ,آهنگ جومونگ,حذف شده های جومونگ ,سانسور شده های جومونگ ,خلاصه قسمتهای جومونگ.كليپ هه مو سو.كليپ يوهوا.كليپ پادشاه.فيلم جومونگ.سريال جومونگ.عكس فيلم جومونگ.عكس سريال جومونگ.عكس بازيگران افسانه جومونگ.عكسهاي از سريال جومونگ.دانلود آهنگ افسانه جومونگ.كليپ سانسوري افسانه جومونگ.افسانه ي جومونگ.هه مو سو.سوسونو.يوهوا.يومجانگ.يون جانگ.عکس بازیگران سریال افسانه جومونگ.افسانه ی جومونگ


مطالب مشابه :


دانلود رایگان سریال افسانه جومونگ

دانلود رایگان سریال افسانه جومونگ. دانلود تمام قسمت های سریال افسانه




خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ

خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ




سریال افسانه جومونگ

جومونگ در 37 سال قبل از میلاد مسیح در کشور بویو واقع در شبه جزیره کره زندگی می کرد .




افسانه جومونگ

سریال افسانه جومونگ - افسانه جومونگ - خلاصه قسمتهای سریال جومونگ همزمان با پخش از شبکه تماشا




افسانه جومونگ

♥☺پاتوق هواداران بازيگران كره☺ ♥ - افسانه جومونگ - نخست وزير و بانوي كاهن براي ديدن




خلاصه ی قسمت 53 افسانه ی جومونگ

اگه خاطرتون باشه ژنرال هیوک واسه جنگ با ساجولدو راه افتاد و بین راه با جومونگ هم حرفهایی زد




خلاصه قسمت 80 افسانه جومونگ

ஜجومونگ وی - خلاصه قسمت 80 افسانه جومونگ - خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه




دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ

سایت رسمی افسانه جومونگ - دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ -




برچسب :