پیراهن غزل ، با طرح اسلیمی
بیش از تمام رنگ هایت رنگ کاشی را...
بیش از تمام لحظه ها وقتی تو باشی را...
روزی زنی در عهد شاه عباس عاشق کرد
سرپنجه های روح یک معمار باشی را
آن وقت شعر و رنگ و موسیقی به هم آمیخت
پوشاند اسلیمی تن عریان کاشی را
مقال پیش رو تاملی ست بر مجموعه غزل از" ماه تا ماهی" سروده ی پانته آ صفایی که با 44 غزل، طبع خواننده را میزبان است.
مقدمتا عرض شود که در این نوشته دنبال ساختار شناسی غزل وی گرفته نشده است چرا که بحث بیش از این به اطاله میکشید. اما از ویژگی های بارز شعری او که در مقدمه جای اشاره دارد میتوان قافیه ها و ردیف های منتخب شاعر را مثال زد. میل شاعر به ردیف های غیر فعلی از ویژگی های شعری اوست که جلب توجه میکند و البته شاعر از این رهگذربه ابهام شاعرانه ای در بعضی غزل ها دست یازیده و حرفهای ناتمامش را به مخاطب وامیگذارد. ردیف هایی مثل "را" – که بسامد بالایی در جایگاه ردیفهای این کتاب دارد- و "حتی" از این دسته اند. قافیه های وی عمدتا تازه اند و البته گاهی شاعر را به تنگنا انداخته اند و در بعضی غزل ها پرواضح است که ابیات، صرفا بر اساس جبر قافیه سروده شده اند، از جمله غزل 25 این کتاب(پلک بر هم میزند زن خوشه ی انگور را). زبان صفایی زبانی سالم و شاعرانه ست ودر مسیری یکنواخت و آرام به سر می برد. اگرچه اظهار نظر در باب زبان از حد این حقیر تجاوز میکند اما میتوان گفت شاعر جز معدود جاهایی که باز بیشتر به خاطر جبر ردیف و قافیه دچار پیچش های زبانی شده ، زبانی سلیس و روان را داراست. البته شاعر چندان به دنبال کشف های زبانی و اتفاق های درون زبانی نبوده و شعریت را بیشتر در تصویرهای و ویژگی های بیانی جسته است که شرحش خواهد آمد.
بررسی سه عنصر در شعر پانته آ صفایی
1- تصویر های شعری
2- زنانگی
3-جهان بینی
1
به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی داده است
که آن چه دیگران در او نمی بینند می بینم
وقتی قرارست غزل پانته آ صفایی را مرور کنی باید با ذهن آرام بنشینی و آماده باشی برای رویارویی با انبوهی از تصویرهای بکر و تکراری! و اتفاق های مجسم که عشق را دنبال میکنند و از طرح اسلیمی و موسیقی معمار باشی و پروانه های پولکی و میدان نقش جهان سرچشمه میگیرند وبه هق هق قلیان و گریبان دریدن سرنا و صحرای تن و ماه گریبان و دف توفان میکِشند و با زلیخا و جنه الماوی و عطر ریحان و اصلان کوه بازی میکنند! این تصویرها – اگرچه گاهی به تزاحم انجامیده اند - به خودی خود حکایت از عاشقانه هایی ساده و بی پیرایه اند و اگرچه شاید بحث به محتوا بکشید اما پربیراه نیست اگر عشق شاعر را از لابلای تصویرهای ایشان بیرون توان کشیدن!(شعر شد!!!) البته هدف این حقیر، بررسی عشق در زنانگی ایشان بوده اما فارغ از آن مبحث که به آن نیز خواهیم رسید، تصویر های صفایی کمک شایانی به بیان یک عشق بی پیرایه و البته خوشایند کرده اند ! صفایی از خلال این تصویرسازی ها عشق را همانطور که هست پذیرفته و همانطور هم به مخاطب خویش شناسانده ! از عشق یک موجود ماورایی عجیب و دور از ذهن نساخته و به آنجا که تجربه اش را نداشته و در حد خاکی بودن انسانی نیست سرک نکشیده ! تصاویر طبیعی او دور از انتزاعی بودن، از شعر وی، نمونه های بارز تشبیه های محسوس ساخته اند.
یادت که مانده است؟ به من قول داده ای
خورشید را به خاطر من جابجا کنی
البته بحث ما بیشتر عشق تصویری بود؛ اگرچه بیت مثالی پیشین نیز خالی تصویر نیست اما چند مثال بارز از غزلیات ایشان مبحث را روشن تر میکند.
زاینده رود و گنگ و دانوب از تو مینوشند
هر روز شریان های عالم در تو می جوشند
گنجشک ها از جای جای نقشه می آیند
از چشمه ی زیر گلویت آب می نوشند
سرزمین امن بازیگوشی برغاله هاست!
شانه های برف گیر غرق در آویشنت
نظم جهانی را به هم میریزد آن ماهی
که صبح ها بیرون می آید از گریبانت
و نمونه های بسیاری از این دست که البته شاید بتوان برچسب تزاحم تصویری را نیز به ایشان چسباند اما غرض بیان چیز دیگریست ؛ اینکه شاعر تقریبا هیچ کجا بی آرایش و تصویر و عکس و استعاره حرف نزده و گویا خوش نداشته به سادگی سخن بگوید و شاید هم شعر را تنها در تصویر خلاصه کرده و این نکته گریبانگیر بسیار غزل های اوست !علی ای حال توان بالای شاعر در تصویرسازی های بکر و جدید غیرقابل انکار و ستودنی ست ! اما درنظر بگیریم که یک تصویر روشن و ناب از چند تصویر پراکنده در یک بیت خوشتر است.
پانته آ صفایی در تصویرهایش تکرارهای زیادی مرتکب شده به گونه ای که مخاطب خیلی مواقع میتواند اشعار اورا در میان دیگر اشعار براحتی تشخیص بدهد! البته محیط طبیعی اطراف وی تاثیر بسزایی در تصویرهای او داشته اند که جای جای اشاره هایش در ابیات و پاورقی ها به چشم میخورد !از جمله فاکتورهای تکرار شده ی تصویری او یکی "پیراهن" است ! که شاعر گویا ارادت خاصی به این المان داشته و هرآن کجا که دستش رسیده از آن بهره برده است . واصلا وجه تسمیه ی این مقال هم همین واژه ی پربسامد در شعر صفایی است!
داری مرور میکنی آن زن را آن زن و عطر پیرهنش را هم
حل می کنی در آبی چشمانت کم کم لباس های تنش را هم
رودها سرچشمه میگیرند از پیراهنت
لاله های واژگون روییده روی دامنت
عطر لیمویی که پیچیده ست در پیراهنش
می کشد پروانه ها را تا حریر دامنش
و بسیاری از این دست.
"اگرچه عنصر تخیل در بسیاری از نظریه ها عنصر اصلی شمرده شده است و تصرف ذهنی شاعر را در مفهوم طبیعت و انسان و کوشش ذهنی او را برای برقراری نسبت میان انسان و طبیعت، یعنی همان خیال را عنصر معنوی شعر در همه ی زبان ها و همه ی ادوار، و جوهر معنوی و اصلی شعر دانسته اند این بدان معنی نیست که هر سخنی را بتوان تنها به سبب دارا بودن صور خیال شعر دانست و یا هر شعر فاقد صور خیال را نتوان شعری خوب شمرد. همانطور که ولک ( R.Wellek) و وارن (A.Warren ) اشاره کرده اند،این نظر که ادبیات تخیلی به کاربرد تصویرها نیاز دارد، یک سوءتفاهم عمومی ست که باید از میان برود... اما تصویر پردازی برای بیان داستانی، و از این روی غالب ادبیات ضرورتی ندارد. شعرهای کاملا بی تصویر خوب و حتی شعر مبتنی بر بیان عادی وجود دارد. خیال مثل هریک از عناصر دیگر شعر ارزش خود را در ارتباط و همبستگی با عناصر دیگر شعر است که به دست می آورد." (تقی پورنامداریان)
البته این نقل قول حمل بر نفی کلیت نشود؛ چراکه این حقیر هنوز عقیده دارم تصویرهای صفایی علیرغم تزاحم و گاهی شدت یافتن و مغرقانه شدن، زیبایی خودشان را در شعر حفظ کرده و موجب بیان جدیدی میشوند که به بیراهه های زبانی و بیانی نکشیده و این خود دلیلی ست بر کاربرد درست تصاویر! اگرچه اعتراف میکنم که بیش از همه از اشعارِ با بیان ساده و بی آرایش این کتاب بیشتر لذت برده ام.
2
در من زنان دیگری را کشف خواهی کرد
با هر یک اما رنج های دیگری را هم...
"اثری را فمنیستی می نامیم که نویسنده یا شاعر در اثر خود اصالت را به زنان داده و تمام توجه آن بر زنان و مسائل آنان است. این متون در تلاش هستند تا بیان کنند که چگونه نابرابری ها و اختلاف های شدید جنسیتی منجر به تحقیر و توهین به جامعه ی زنان میشود. همچنین آثاری که اختلاف و تبعیض و ستم بر زنان را مطرح میکنند و در پی برانداختن و برچیدن پدرسالاری مرد سالاری حاکم بر جامعه هستند... آثاری که درآن صدای اعتراض نگارنده بلند می شود و اعتقادات تندی به قصد مبارزه صورت میگیرد. نظریه ی تفاوت و نظریه نابرابری زن و مرد در این آثار مطرح میشوند و گاه با اشاره به خشونت مردان علیه زنان نظریه ی ستمگری مورد توجه قرار میگیرد. بدیهی ست که نویسندگان این دسته آثار بیشتر زنان هستند، در ادبیات این آثار را متون فمنیستی می نامیم. "(مریم حسینی)
این قول از آن جهت نقل شد که به یاد داشته باشیم هرجا رنگ و بویی از زنانگی در اثری دیدیم و هر جا بانویی خویشتنِ خویش و نگاهش را به موضوعی بی سانسور عرضه میدارد، برچسب فمنیسم بر آن نتوان زد ! اگر چه در کاربرد همین عبارت فمنیسم هم نباید خیلی مطمئن بود و جایگزین بهتری باید برایش اندیشید .
قصد نگارنده این بود که بحث زنانگی ذهن خوانندگان را به سمت فمنیسم سوق ندهد ؛ چراکه اگر تعریف بالا را از اثر فمنیستی بپذریم، اشعار پانته آ صفایی – جز پاره ابیاتی- از آن دست نیست .
زنانگی در شعر صفایی بیش از همه در خلال عشق موج میزند. چراکه عشق، موضوع اصلی و غالب غزلهای اوست. عشق در شعر او معنای وسیع تری از زنانگی دارد و در بسیاری موارد دید گسترده تر او را به عشق به دست میدهد تا دید زنانه ی صرف. در اشعاری که صفایی منِ خودش را عرضه کرده و پای خویشتن را وسط کشیده و در رویارویی با عشق یا معشوق برآمده گونه های متفاوتی از دید زنانه اش به چشم میخورد .
از جمله وصف عشقی زنانه و ابدی :
فرسایش صدساله هم خاکش نخواهد کرد
لوحی ست سنگی سیل هم پاکش نخواهد کرد
تندیس بودا نیست، او ماه بدخشان است
هیچ انفجاری در دلم خاکش نخواهد کرد
... با این که آن پیراهن نادان نمیداند
دیگر زنی مانند من چاکش نخواهد کرد-
این قصه ی یک عشق شیرین است و حتی یک
پایان بد هم تلخ و غمناکش نخواهد کرد
بیان عشقی دخترانه و مستاصل :
...وقتی قرار نیست بیایی برای کی
این روژهای صورتی دخترانه را؟...
...با گریه پاک میکنم از روی صورتم
این خط چشم مسخره ی ناشیانه را
من – جوجه فنچ کوچک تنها – بدون تو
دیگر چطور گرم کنم آشیانه را؟
یک رو ز با تو من همه ی شهر را ولی
حالا که نیستی در و دیوار خانه را...
مایه های فداکاری و از خودگذشتگی عاشقانه و رضا به رضای دوست دادن که در واقع نمونه های تمام عیار عشق زن ایرانی ست و البته خالی از مظلومیت هم نیست در بعضی اشعارش به چشم میخورد:
آنقدر نزدیکی به من آنقدر نزدیکی
که میپذیرم اینکه از من بگذری را هم
حتی تحمل میکنم بی اعتنایی ها
سنگین سری ها خنده های سرسری را هم
زن بودنم را برد ه ام از یاد و خواهد برد
از یاد چشمانم نگاهت دلبری را هم
وا میکنم از سر به روی شانه میریزم
دلتنگی موهای زیر روسری را هم
در من زنان دیگری را کشف خواهی کرد
با هر یک اما رنج های دیگری را هم
هرتکه از دنیای من از ماه تا ماهی
هر قدر، هرجا ، هر زمان ، هر طور میخواهی
حتی اگر مثل زلیخا آبرویم را...
از من نخواهی دید در این عشق کوتاهی
حتی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم
نفرین؟... زبانم لال! ... حتی اخم یا آهی!...
که البته نمونه ی اخیر مثل نمونه ی پیشینش در اوج مظلومیت عاشقانه نیست و با خوف و رجا همراه است...!
و نمونه های دیگری که هریک نوعی عشق را بیانگرند؛ از عشق ناکام تا عاشقانه ی آرام!
نگاه به عشق ، فارغ از معشوق نیز علاوه بر اینکه نمایانگر جهانبینی شاعر است، نگاه متفاوتی به عشق را حاکی ست؛ نسبت به نوعی که پیش از این سخنش رفت .
سربدران تو را هرچه بگردند ای عشق
مثل من هیچ زنی سرنسپرده است تورا
با من چه کردی عشق ای بیماری مزمن
مردم مرا یک روز روی شانه ها حتی...
حالا ولی طاقت نمی آرند یک ساعت
در سایه ی دیوار ، در ویرانه ها حتی...
پاسبان ها غنچه ی لبهات را بو می کنند
تا مبادا عشق سهوا بر زبانت بگذرد
... تاخداوندانه تندیسی بسازد از تو عشق
از دهان اره باید استخوانت بگذرد
اسیر قلعه ی تنهایی ام کجایی عشق؟
تو قهرمان منی بشکن این محاصره را
مخاطب قرار دادن عشق و قهرمان خواندن او خود نمونه ی تعالی معنایی عشق در شعر اوست و این مقوله ی را تقدس دلنشینی بخشیده است.
در پایان این بخش با استناد به اینکه :
ابن عربی میگوید: هر که عشق را تعریف کند آن را نشناخته و کسی که از جام عشق جرعه ای نچشیده باشد آن را نشناخته، کسی که میگوید از جام شراب عشق سیر شدم آن را نشناخته چون عشق شرابی است که کسی را سیر نمیکند.
سعی در پیدا کردن تعریف عشق از دیدگاه صفایی و هر شاعری دیگری نبوده و نیست و غرض تنها رسیدن به دیدگاهی ست که شاعر در خلال شعرش از هر مقوله ای از جمله عشق عرضه داشته است. لذا به گمانم در عمق این ورطه فرورفتن عبث است و تنها میتوان از کنار آن گذر کرد و نظری افکند ! چراکه عشق در هر شعر و در هر بیتی حاصل ناخودآگاهی های شاعری ست که در طول زمان به ایشان رسیده و خود شاعر را توان تعریف و بازکردن و بازنمایاندن آن نخواهد بود و هر که سعی در گشودن رمز آن داشته باشد جز به خبط و خطا نرفته است. و البته که این جز یک نظر شخصی نیست !
ای عشق! چه در شرح تو جز عشق بگوییم در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی
فاضل نظری
این بخش با مبحث زنانگی شروع اما به عشق ختم شد، چراکه همانطور که گفته شد زنانگی های صفایی از عشقش جدا نیستند مگر در چند مورد که در بخش جهانبینی اشاره به آنها خواهد رفت.
3
در دست مادر منقل اسفند یخ می زد
زیر لبانش ان یکاد و چارقل می سوخت
در رقص چوب مردهای روستا آن شب
سرنا گریبان پاره می کرد و دهل می سوخت...
وقتی که شاعر سر از گریبانش برآورد و چشم واژه هایش را به اطرافش چرخاند و از آنچه دید و درک کرد برداشتی بر زبان راند میتوان گفت شاعر جهان بینی اش را به نمایش گذاشته ! با این حساب بی شک همه ی شاعران دارای جهان بینی هستند . چراکه شعر ایشان همگی از اندیشه ها و تجربیات و دیدارهایشان حاکی ست. اما براستی نمی توان همه ی شاعران را دارای جهان بینی خاصی دانست ! یعنی نمی توان از تمام غزل های یک شاعر، اندیشه ی او را به طور نسبی در مورد وقایع جویا شد و این شاید حاصل ریخت و پاش های مضمونی در شعر است. حتی وقتی شاعر درباب یک موضوع، مجموعه غزلی فراهم میآورد، هم باز نمیتوان قطعیت دید وی را به موضوع مورد نظر به اثبات رساند چرا که براحتی در اشعار دیگرش نقض نظر قبلی دیده می شود.شاعران دارای جهان بینی خاص که میتوان از خلال نگاهشان به اندیشه و تفکراتشان پی برد قطعا شاعرانی ماندگار و حتی دارای عقیده و نظر هستند و جای حرف دارند. ثبات فکری و عقیده ای در هرزمینه ای شرط دست یافتن به جهان بینی عمیق و خاص یک شاعر است.
صفایی در این مجموعه گاه گاهی به موضوعاتی گریز زده که البته این پراکنده ها فاصله ی زیادی تا تبدیل شدن به جهان بینی دارند و صفایی هنوز راه دارد تا به تفکر خاصی برسد اما در نوع خودشان، هرکدام قابل تامل و بررسی اند که به نکاتی چند اشاره می شود.
از جمله عشق که پیشتر حرف از آن به میان آمد؛ شاعر فارغ از معشوق گاه به نفس عشق نظر انداخته و بر او عاشق بوده است .
کاشتی در باد یک صبح زمستانی مرا
تا تمام عمر از سرما بلرزانی مرا
جای خاک برگ پایم خاک آهن ریختی
تا به هر قطبی که میخواهی بچرخانی مرا
پا چرا پس می کشی از پنبه زار دامنم
باید ای آتش! بسوزانی، بسوزانی مرا
هیچ وقت از نور سیرابم نکردی هیچ وقت
شرط میبندم که تو حتی نمی دانی مرا
در کجای ظلمت جنگل رها کردی که بعد
بردی از خاطر به آسانی ... به آسانی مرا...
من ولی عمری ست ذرات تنم مجذوب توست
کاش بر زانوی خود ای عشق! بنشانی مرا
شیوه ی موفق روایی این غزل و کشاندن مخاطب تا بیت آخر و سرانجام پرده از عشق که مخاطب این شعر بوده برداشتن در بهتر جلوه دادن دید شاعر نقش عمده ای داشته اند.
این شعر به تنهایی حکایت از موجودی دارد که انسان را به هر سازی می رقصاند و وی را سوزانده ، رها کرده و بازی داده اما در نهایت شاعر اذعان داردبه جذب این موجود شدن و آرزوی هم کناری با او را داشتن و آن موجود "عشق" است. این ها همه خرده تعاریفی ست که صفایی در این شعر ارائه داده و عشق را وصف کرده و البته نظر به خودش و جایگاهش در مقابل این موجود نیز داشته است.
با قراین دیگر، یعنی ابیات دیگری از صفایی، بهتر موضوعات بیان شده ی قبلی تثبیت شده و مخاطب را در شناسایی اندیشه ی شاعر تا حدودی قانع میکند.
دیگر ای عشق چه میخواهی از من که دلم
زیر تیغ است و لی اسم نبرده ست تورا
خود تاریخ گواه است که حتی سقراط
چون من ای جام پر از زهر! نخورده ست تورا
و اشعاری ازین دست.
از عشق که بگذریم یک موضوع در شعر صفایی به چشم میخوردکه شاید خیلی کم هم بیان شده اما نمی توان براحتی از ایشان گذشت.
زن بی اجازه آمده بود از کوه زن بی اجازه عاشق مردی بود
آن شب به کوه باز نیاوردند مردان روستا کفنش را هم
ازچراگاه های اصلان کوه اسب های اصیل را بردند
گرگ ها نیمه شب به قریه زدند ماه بانوی ایل را بردند
... هیچ کس عاشق کسی نشده ست بعد از آن روز گویی از این کوه
دختران جوان زیبا و پسران "نجیب"! را بردند
اسمی از ماه بانوی ده نیست مردم اما به یاد می آرند
که سواران خان به قریه زدند اسب های اصیل را بردند...
رقیب تک تک زنهای شهرم کرد کاری کرد
که با من بهترین دوستانم نیز دشمن شد
با چشمهای ماتشان دیوانه ها حتی...
یا بچه ها از پشت بام خانه ها حتی...
طوری به من زل میزنند انگار بیمارم
همسایه هایم بدتر از بیگانه ها حتی!
پاسبان ها غنچه ی لبهات را بو میکنند
تا مبادا عشق سهوا بر زبانت بگذرد
سرزمین مردگان تا قدر بشناسد تورا
سال های سال باید از زمانت بگذرد
بگذریم ای جنگل خاموش که هر شاخه ات
تیر باید باشد و بر دشمنانت بگذرد-
تیرا بگذار ، در سربازی این سرزمین
جان آرش باید از فاق کمانت بگذرد
باد آمد و آشفت موهای زنی را که
یک عمر – وقت خواب حتی – روسری سر کرد
شاید تو را هم مردهای قریه ات یک شب
پای بدهکاری به یک خان زاده بفروشند
شاید بیش از این نمونه ها نتوان ابیاتی از صفایی در این کتاب جست که به بیرون و به دنیای واقعی تا حدودی نگاه کرده و کمی از اتوپیای پولکی ش پاپس کشیده است. در شعر صفایی که بیشتر در حال و هوای جهانی غیر از دنیای امروز میگذرد و حتی وقتی از چیزهایی نام می برد که وجود خارجی دارند نیز باز رنگ و بوی ایده آلی به خود گرفته اند، وقتی با چند نمونه ی کوچک روبرو میشویم هم تقریبا نگاه یکسانی نتیجه اش می شود و آن بدبینی و نگاه سیاهی ست که شاعر به بیرون دارد ! در تمام این نمونه ها حرف از ناکامی، رخدادهای بد، مهجوریت و اطرافیان منفی است. و این حکایت از نگاه وی به جامعه است و شاید به همین دلیل است که ترجیح داده فضای غزلش را بیشتر به سمت و سویی غیر از جامعه ی واقعی بکشاند.
در جهانبینی صفایی کمتر به تناقض برمیخوریم . معمولا شاعر نگاه یکسانی به هرمقوله ای دارد و این ویژگی مثبت اشعار اوست. اگرچه باید با حجم بیشتری از سروده های یک شاعر روبرو شد تا با قطعیت بتوان به جهانبینی وی واقف شد علاوه بر اینکه هر شاعر برای رسیدن به یک جهانبینی عمیق و صحیح قطعا بیش از هرچیز نیاز به تجربه دارد که با گذر زمان و از رهگذر قلم فرسودن و غزل سوزاند میسر است.
در پایان
مجموعه غزل از "ماه تا ماهی" تجربه موفقی در غزل امروز است که البته با کاستی های معمول هر اثر همراه می باشد. شعر این مجموعه قابل تامل و جای توقف دارد. صفایی از دست شاعرانی ست که براحتی در شعر حرفش را زده و به عینیت و محسوس بودن بیشتر پایبند است تا انتزاعی شدن و تجرد! مجموعه غزل وی به سادگی مخاطب را حس همزاد پنداری می بخشد و او را تا مسیرهای قابل قبولی می کشاند که البته شاید اگر بعضی لغزش های قابل مسامحه نبود تا پایان مسیر بی دغدغه و بی توقف همراهش میکرد. علی ای حال، ایرادهای شعری در اثر تجربه و گذر زمان مرتفع می شوند لذا برای قضاوت صحیح تر و منصفانه تر باید زمان را به انتظار نشست و منتظر آثار بعدی این شاعر ماند.
هانیه مزاری
______
یادداشت ها :
1- از ماه تا ماهی، پانته آ صفایی ، فصل پنجم
2- پرسه در مه ، تقی پورنامداریان، نگاه
3- مقاله ی شعر فمنیستی نویافته ای از پروین اعتصامی، مریم حسینی، نشریه ی زن در فرهنگ و هنر
4- فتوحات، ابن عربی
5- مقاله ی شعر،شاعر و جهانبینی ،محمد رضا نوشمند، www.rezanooshmand.blogfa.com
مطالب مشابه :
پیراهن غزل ، با طرح اسلیمی
· حُله · - پیراهن غزل ، با طرح اسلیمی - · دانشجویان زبان و ادبیات پارسیِ دانشگاه قم ·
انواع طرح های و نقوش قالی
2-طرح اسلیمی: اسلیمی ساده، اسلیمی خرطومی، اسلیمی شکسته، اسلیمی لچک و .
بته جقه را بسیار دوست می دارم...
طرح اصلی این نگاره که در و گاه حاشیة آن را هم با اسلیمی یا طرحهای ساده ای از خود
اسلیمی دهن اژدری دهان اژدری شکل سر اژدها اژدرها اژدر dragon leaf eslimi بحثی پیرامون نقوش اسلا
dragon-fire اژدها طرح اسلیمی دهن اژدری و اما اسلیمی : کسی با ساده شدن به این صورت در آمده است.
اسلیمی 2
اسلیمی 2 نقوش (طرح عربي را هم از انواع مختلف اسليمي ميتوان از اسليمي ساده، خرطومي، دهان
نقوش فرش ایرانی
طرح اسلیمی. طبیعت و محیط زندگی آنها به ساده ترین شکلی در طرح این فرشها منعکس شده است.
طرحها ونقشه های فرش ایران وجهان - جهت مطالعه دانش آموزان سوم طراحی فرش -قسمت اول
(اسلیمی وختایی) درهم فشرده و كف ساده و به تولید نوعی فرش کف ساده که متاثر از طرح
هنر ختایی
از هنر چین ومقام ومنزلت شهر ختا یا ختن در ادبیات فارسی وشباهت این طرح اسلیمی در حرکت
مسجد جامع سجاس تلفیقی از طرحهای اسلیمی دورههای سلجوقی و ایلخانی
مسجد جامع سجاس تلفیقی از طرحهای اسلیمی دوره سانتیمتر به طور ساده و یکنواخت ساخته شده
برچسب :
طرح اسلیمی ساده