نمايشنامه طنز خانواده

 مرد :    همه ما بارها و بار ها در مورد خانواده شنیدیم. خانواده یک اجتماع کوچیکه . در خانواده است که شخصیت کودک شکل می گیره. یک  خانواده خوب می تونه فرزندان سالم تحویل جامعه بده  من .. من به  عنوانه یک مرد از جامعه ...

 

یاریگران :   هو ... هو...(گلوله های کاغذی به سمت او پرتاب می کنند )

 

       مرد :  باشه ...باشه (مکث) پس چی ؟

 

یاریگران :  عضوی از یک خانواده

 

       مرد :   باشه ... من ...من .. من به عنوان یک فرد از جامعه و یک عضو از  خانواده و البته یک مرد

 

                              (یاریگران گلوله های کاغذی پرتاب می کنند )

 

مرد :   بله بله البته مرد می نویسن مرد میخونن (دوباره شروع به سخنرانی میکند )  من به عنوان یک عضو از یک خانواده و البته پدر خانواده تمام  سعی و تلاشم ایجاد یک محیط سالم و بدون دغدغه برای اعضای  خانواده است (یاریگران دست می زنند ) خانواده یعنی صفا و  صمیمیت ، خانواده یعنی آینده خوب ، خانواده یعنی .. یعنی ..

 

یاریگران :  عشق

 

(یاریگران یک اتاق را طراحی می کنند )

 

مرد :    (با هیجان ) آه عزیزم اومدم با یک سبد عشق

 

زن :    اوه عزیزم اومدم با یک سبد عشق

 

(دایره می زنند )

 

یاریگران :   ساعت 4عصر

 

مرد :   خانواده یعنی عشق

 

زن :  آه عشق عزیزم

 

( دایره می زنند)

 

یاریگران :   ساعت 5

 

مرد :     چه زیباست عشق

 

زن :   خانواده یعنی عشق عزیزم

 

(دایره می زنند)

 

یاریگران :  ساعت 9شب

 

مرد :  من گرسنه ام عزیزم

 

زن :   آه منم گرسنه ام عزیزم

 

مرد :  هیچی نداریم بخوریم عزیزم ؟

 

زن :   مگه تو پول آوردی تا چیزی بخریم بخوریم عزیزم ؟

 

مرد :  آه یادم اومد عزیزم ، آخر برج عزیزم

 

زن :  برای مااول برج هم آخر برج عزیزم  

 

مرد : اما اینها مهم نیست عزیزم

 

زن :  آره اینها مهم نیست عزیزم

 

یاریگران:  وبالاخره ساعت 11شب

 

مرد :  من خیلی گرسنه ام عزیزم

 

زن :  آره منم خیلی گرسنه ام عزیزم

 

مرد :   هیچی نداریم بخوریم عزیزم

 

زن :  تو چقدر خنگی چند بار بگم هیچی نداریم بخوریم عزیزم

 

مرد:   من خنگ نیستم عزیزم تو زیادی متوقع هستی عزیزم

 

زن :  من متوقع نیستم عزیزم تو دست وپا چلفتی هستی عزیزم

 

(نحوه صحبت کردن عوض می شود )

 

مرد :  من دست و پا چلفتی نیستم تو بی دقتی و تمام پول ها رو همون  هفته اول صرف غرو فرتمی کنی

 

زن :   نه بابا ،ازاون روزی که باهات ازدواج کردم آرزو به دلم موندیه  خرید درست و حسابی

 

مرد :  مگه خونه بابات چه خبر بود ؟یه لا قبا مثل من

 

زن :  چی بابای من مثل تو بی غیرت بود ؟ بابام نمی ذاشت آب تو دلمون تکون بخوره  

 

مرد :     افاده ها طبق طبق ، دیدیم چطور دختر ترشیدشونو بیخ ریش ما کردن (یکی را از میان تماشاگران صدا میزند ) آقا شما بگو دخترهای همسایه برا سایه من غش میکردن؟

 

 زن : آها... زیر سرت بلند شده

 

 (در گیری ایجاد می شود . به سمت هم کاغذ پرت می کنند . گاه از دست تماشاگر چیزی گرفته پرت می کنند )

 

یاریگران :   خانواده یعنی مهربانی، محبت...

 

(زن ومرد  هر دو  فیکس می شوند )

 

مرد :    کی گفته که شرکت زنها در کارهای اجتماعی و البته شغل مانع خوشبختی و سعادت خانواده است ،بنده حقوقم کفاف زندگی رو   نمی ده چه بدی داره زنم سر کار بره . من و همسرم تصمیمی  گرفتیم هر دو بار زندگی رو به دوش بکشیم . زندگی ما با عشق  شروع شده و با عشق ادامه پیدا می کنه

 

یاریگران :    اوه ...از کی ؟

 

مرد :   از کی ؟..ازوقتی که زنم رفت سر کار

 

(تکرار )

 

مرد :   اوه عزیزم من اومدم با یه سبد عشق ( زن را نمی یابد )عزیزم (در بین تماشاچیان می گردد )عزیزم ... ببخشید همسرم رو ندیدین ؟

 

                   (زن از میان جمعیت می آید )

 

زن :   سلام عزیزم کی اومدی ؟

 

مرد : عزیزم یک ساعتی هست که اومدم

 

زن :  خانواده یعنی صفا ،صمیمیت ...

 

مرد : اوه چقدر صفا و صمیمیت اینجا موج می زنه . این حقوق این ماه  منه

 

زن : (پول را دور سر مرد به صورت صدقه می چرخواند) اینم حقوق این ماه منه

 

یاریگران : خانواده یعنی صفا ، صمیمیت ...

 

زن :  اما هنوز تو جیب شلوارت یه چیزهایی هست که وسط نذاشتی  (  مرد جیب هایش را خالی می کند . مقداری پول و خرت و  پرت بیرون می ریزد )

 

مرد :  زندگی یعنی عشق

 

زن:   قسط ها رو بدیم

 

یاریگر1:  کرایه خونه (پول می گیرد )

 

یاریگر2:    قسط ماشین (پول می گیرد )

 

یاریگر 3:  پول آب ،برق.. (پول می گیرد )

 

یاریگر 1:   قسط صندوق حمایت از هنرمندان(پول می گیرد )

 

یاریگر2 :   قسط....

 

یاریگر3:  قسط...

 

مرد :  ( رو به تماشاچیان )یه هزاری مونده میخوایی؟ (انرا طوری در  جیب می گذارد که زن نبیند )

 

زن :   خب عزیزم قسط ها رو دادیم خیالمون راحت شد

 

مرد :  حالا یه چیزی بیار بخوریم

 

زن : هیچی نداریم بخوریم . دیگه پولی  هم نمونده بریم بیرون غذا بخوریم

 

مرد:  الان که اول برجه

 

زن :   برای ما اول برج و آخر برج نداره

 

یاریگر 1:   ببخشید قسط ماشین لباس شویی رو ندادین ؟

 

مرد : یه قسط دیگه هم مونده ؟!( با صدای بلندرو به زن ) حالا اگه ماشین لباس شویی نداشتی چی میشد؟ (نگاه زن) فقط خواستم بگم  حالا باید چیکار کنیم ؟

 

زن :  ببین می تونی از یکی قرض کنی ؟

 

مرد :  (در میان تماشاچیان) ده هزارتومان داری قسط این ماه رو بدم؟( رو به دیگری )پنچ هزارتومان داری قسط این ماه رو بدم؟ (دیگری) سه هزار تومان ...

 

 زن :   اینجوری نمیشه ما باید بیشتر کار کنیم

 

مرد :  آره اینجوری نمیشه ما باید خیلی بیشترکار کنیم

 

زن :      خداحافظ

 

مرد :    خداحافظ

 

مرد:   آقا زندگی به کاره .کار که چیز بدی نیست ؟ الان حقوق هشت   صد تومان زیر خط فقره . اما ما دوتا یه میلیون هم بیشتر می  گیریم اما هنوز زیر خط فقریم . اما هنوز یه چیز تو زندگی ما هست و اون چیه ؟

 

یاریگران :  عشق . زندگی یعنی عشق

 

مرد :  (آهسته) گور پدر عشق   ( یاریگران او را نگاه مبکنند)

 

یاریگران : نچ... نچ....

 

 مرد :(جو گیر شده شروع به کار میکند ) خانواده یعنی صفا ، صمیمت.من میرم  سر کار ، یه شیفت ، دو شیفت ،سه شیفت اصلا مهم نیست خانواده  یعنی عشق من کار میکنم . کار میکنم  (مرد نای راه رفتن ندارد و با خستگی خودش را به   خانه می رساند . نمی داند کدام طرف در خانه است . خوش را به   خانه می رساند و خود را بر روی سکویی می اندازد )

 

مرد :  خانم ، خانم ...یه لیوان چایی

 

(سکوت )

 

مرد :  خانم ، خانم ، ... یه لیوان چایی

 

(یاریگر 2 کاغذی به مرد می دهد )

 

صدای زن :   عزیزم من اضافه کار موندم . غذاتو گرم کن بخور سعی می کنم دقایق آخر خودمو برسونم

 

مرد :  آخ چه زن فداکاری ، اشکالی نداره عزیزم ، زندگی خرج داره   ، این نشون میده هنوز عشق تو زندگی ما موج می زنه

 

(مرد کاغذ بر میدارد و شروع به نوشتن می کند )

 

مرد : عزیزم زندگی به تلاش است . دست پختت را اگر  چه کم خورده ام اما عالی است . استحکام خانواده به تلاش تو به تلاش من    وبه تلاش ماست.خداحافظ

 

(مرد می رود . زن می آید )

 

زن :  عزیزم ...عزیزم ...کجایی (نامه را می خواند )چقدر عشق تو خانوده  ماست. (نامه ایی می نویسد ) زن می رود مرد می آید نامه را می خواند

 

مرد :  وای چقدر عشق تو خونه ما موج می زنه.  (اینسو و انسو می گردد تا چیزی برای خوردن بیابد یکی از یاریگران چیزی به او می دهد . مرد هنگام خوردن چیزی می نویسد . مرد می رود و زن می آید)              

 

زن :  بازم نوشخوار کرده اینجا ریخته و رفته

 

(نامه را بر میدارد نخوانده پاره می کند . نامه ایی می نویسد )

 

زن :   اگه یه دفعه دیگه لباسهاتو مرتب نکنی و یا ظرفها رو نشوری خدا به دادت برسه

 

(زن می رود و مرد می آید )

 

مرد :  عزیزم ...عزیزم ...(نامه را می خواند ) به به... برام شعر گفته . اگه یه دفعه دیگه لباساتو مرتب نکنی و یا ظرفهارو نشوری... وای عجب وزن و قافیه ای داره! ( رو به یکی از تماشاگران ) آقا ببین زنم برام شعر گفته . بخون جان من بخون ( متن خوانده میشود مرد عصبانی) اینم مزد من . بجای خسته  نباشی شمشیر کشیده . آقا من دردم رو به کی بگم ( رو به یاریگر)1به  تو بگم؟  

 

یاریگر 1 :  نه بابا حوصله ندارم

 

( مردبه یاریگر دوم و سوم نیز می گوید اما هر کدام جواب منفی می دهند )

 

مرد :    پس بذارین یه فریاد بکشم اجازه می دین ؟

 

یاریگران:    اشکالی نداره

 

( مرد میخواهد فریاد بکشد . یاریگران او را می گیرند و  دهانش را نگه می دارندمرد می خواهد فرار کند نمی تواند . موبایلش زنگ می خورد )

 

  مرد : جانم خانوم؟جان..

 

   (زن در سوی دیگر)

 

زن :چیکار کنیم؟

 

مرد:  چی روچیکار کنیم؟

 

زن : بازم خنگ بازی در آوردی . اخه اینم شد زندگی ؟

 

مرد :واقعا ؛ اینم شد زندگی ؟ البته خانوم من هنوز نفهمیدم منظورتون چیه؟

 

زن : بازم خنگ بازی در آوردی ! فکر کن باید چیکارfont-family:قسط ها رو بدیم /span کنیم؟

 

(هر کدام از یک سو حرکت میکنن)

 

مرد:(خیلی ناگهانی) بچه بیاریم یه میلیون میدن

 

زن: یه میلیون میدن

 

مرد : خانم تو میتونی چهارده تا بچه بیاری؟(زن عصبانی گوشی را قطع میکند) الو ... الو... قطع کرد !

 

 یاریگران و زن ومرد : حالا باید چیکار کرد؟ چیکار کرد؟ چیکار کرد؟ چیکار کرد؟

 

 یاریگر 2: خانواده یعنی صفا

 

یاریگر 1:طلاق توافقی

 

یاریگر 3:کی گفته باید زن کار کنه؟

 

زن : چیکار کرد؟

 

مرد: چیکار کرد؟

 

زن : طلاق توافقی

 

مرد طلاق توافقی

/span p class= span lang=


مطالب مشابه :


نمایشنامه طنز

نمایشنامه طنز. خنده ای با طعم گریه. نویسنده : حسین حق شنو. صحنه: نمایی است از یک کلاس در یک دانشگاه روی سن کلیه امکاناتی که میتواند تماشاگر را متوجه.




نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود

دانلود نمایشنامه های حامد مربوط صادق - نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود - دانلود نمایشنامه های حامد مربوط صادق / خیابانی و کمدی موزیکال / میان پرده - دانلود




نمایشنامه کمدی : قهوه خانه قنبر

شخصيت هاي نمايش : قهوه چي ( قنبر ). غضو. غلو سياه. مرد غريبه. بوشهر – دانشگاه خلیج فارس – دانشکده ادبیات – خداداد رضایی. تلفن 09177723280. صحنه : ( قهوه خانه




نمايشنامه طنز خانواده

گروه تئاتر ديما - نمايشنامه طنز خانواده - - گروه تئاتر ديما.




نمایشنامه طنز برای نیمه شعبان

گروه تئاتر ديما - نمایشنامه طنز برای نیمه شعبان - - گروه تئاتر ديما.




نمايشنامه طنز لري انديمشك 2

لُرِسّو(لرستان) - نمايشنامه طنز لري انديمشك 2 - فرهنگ،هنر،شعر ،داستان، تاريخ ، فیلم ، ویدئو کلیپ و موسیقی لری - لُرِسّو(لرستان)




داستان (نمایشنامه)طنز

داستان (نمایشنامه)طنز. چهار تا دوست كه ۱۵ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن.




"نمایشنامه و انواع آن"

گاهی نمایشنامه های كمدی حاوی پیام نیز می باشندكه ممكن است تلخ و گزنده یا حتی سیاه ... نمایشنامه های طنز یا هجوی كه بصورت بی بند وبار مسائل خانوادگی و غیر اخلاقی را




6.نمایشنامه بهورز نازی آباد

نمایشنامه طنز. بهورز نازی آباد. نویسنده: رضا عیسی آبادی. تابستان 1390. آدمها: بهورز . دختربچه. مش قدرت. قدم خیر خانم. حسنعلی. پسربچه. بازرس1. بازرس2. بازرس3.




نماییشنامه کوتاه کمدی : تست بازیگری

حریفی نیا : بله بله خانوم جان ...متوجه هستم ا گه امشب با پول نیام با ید تو دفتر کپه مرگمو بزارم ..بله بله .... اخه قربونت بشم من مگه ناخن هم کاشتنیه ؟ ای خداااااااااااااااا .




برچسب :