خلاصه ی قسمت 28 سریال افسانه جومونگ
خوب مثل دفعه ی قبل عکس های این قسمت در فایلی آماده ی دانلود شده.تعداد عکس ها101 عدد است.در ضمن از قسمت 29 خلاصه ها رو به روش قبلی گذاشته خواهد شد.دانلود از سرور 1(با حجم 2.27 مگابایت)دانلود از سرور 2
خوب در ابتدای این قسمت (آخر قسمت قبل) جومونگ پیش پادشاه رفت و بهش گفت من اطلاعاتی درباره ی جین اون و ئیم دون جمع آوری کردم.بعد از خوندن اونها پادشاه ازش می پرسه دلیل اینکه اینها رو به من میدی چیه؟جومونگ هم میگه من می خوام به جین اون و ئیم دون حمله کنم و آواره ها رو نجات بدم.
در صحنه ی بعد جومونگ پیش مادرش میره و جزئیات رو بهش میگه.بعد یوها میگه یعنی تو می خوای به جین اون و ئیم دون حمله کنی؟جومونگ میگه بله اگه من پیروز بشم می تونم آواره ها رو نجات بدم.این فرصتی میشه که قدرت رو از ملکه و تسو دور کرد.یوها میگه میفهمم اما گرفتن رضایت عالیجناب به این راحتی ها نخواهد بود.این تصمیم مخالفت های زیادی رو به وجود میاره.جومونگ میگه من مطمئنم این کار راحتی نیست.اگر ایشون مخالف این جنگ باشند من هم مجبورم در دیدگاه هام نسبت به عالیجناب تجدید نظر کنم.درسته که عالیجناب از من و شما مراقبت کردند اما اگر ایشون بر خلاف هدف بزرگی که آرزوی پدرم بود تصمیم بگیرند من دیگه به ایشون خدمت نمی کنم و شما رو بر می دارم و از بویو می رم.
در صحنه ی بعدی تسو و وزیر اعظم دارند با هم حرف می زنند که اویی میاد و از دور اونها رو زیر نظر می گیره.هیوپ بو هم یونگ پو رو تا بیرون از قصر تعقیب می کنه.بعد اویی ماری و هیوپ بو پیش جومونگ میرن و جومونگ از اونها می پرسه چیز مشکوکی از شاهزاده تسو ندیدید؟اویی هم میگه اون دیروز با رییس ساچول دو (ماگا) ملاقات کرد و اخیرا ملاقات های زیادی با وزیر اعظم داشته.بعد هیوپ بو میگه شاهزاده یونگ پو الان پیش دوچی هستند.بعد ماری میگه چرا ما دوچی رو نمی کشیم.ما خوب می دونیم اون قاچاق می کنه و جنایت های زیادی رو هم مرتکب شده.دقت کنید چقدر شما بخاطر دوچی زجر کشیدید.من فکر کنم ما باید دوچی رو حذف کنیم.بعد جومونگ یک لحظه فکر می کنه و میگه از اونجایی که اون الان با یونگ پو رابطه داره موقعش نیست.یونگ پو دستش رو به طرف من دراز کرد و پیشنهاد کرد با هم به تسو ضربه بزنیم.بعد اویی میگه ولی اون سعی کرد شما رو بکشه.شما واقعا به اون اعتماد دارید؟جومونگ هم میگه بله من پیشنهاد اونو قبول می کنم.تا زمانی که اون بر خلاف هدف بزرگ من حرکت نکنه برای اینکه بتونم ماموریتم رو انجام بدم حاضرم به دشمنانم بپیوندم.
در صحنه ی بعدی موپال مو در حضور جومونگ یون تابال سوسانو و سایونگ شمشیری به یون تابال می ده و میگه این شمشیر در کارگاه آهنگری گیرو ساخته شده.بعد از اینکه یون تابال اون شمشیر رو دید میگه این شمشیر محکم تر از شمشیری که تسو ساخته یا نه؟جومونگ هم میگه شما می تونید بگید این مثل اونه یا حتی از اون بهتره.بعد سایونگ میگه یعنی این به محکمی شمشیر فولادی کشور چین نیست؟موپال مو هم میگه از اونجایی که من راز ذوب کردن آهن رو فهمیدم به زودی شمشیری مثل اون می سازم.بعد سوسانو میگه راز ذوب کردن چی بود؟موپال مو هم میگه خاک زرد.من موپال مو ده سال در مغازه ی آهنگری بودم.من همه چیز رو در رابطه با آهن می دونم حالا که من راز ذوب کردن آهن رو دارم طولی نمی کشه که به آهنگرهایی که به کارگاه آهنگری بویو آمدن ضربه بزنم.من شمشیری می سازم که از شمشیر فولادی چین بهتر باشه.بعد یون تابال میگه این رو به پادشاه گوم وا گزارش دادید؟جومونگ هم میگه نه فعلا مسئله ی مهمی نیست چون با شمشیری که تسو ساخته زیاد فرق نداره.همین طور که موپال مو گفت من منتظر می شم موپال مو یک شمشیر بسازه که از شمشیر چینی ها بهتر باشه.بعد جومونگ و سوسانو با هم به بیرون میرن و سوسانو به جومونگ میگه حالا که شما شمشیر جدید ساخته اید باید اعتماد به نفس بیشتری برای ضربه زدن به جین اون و ئیم دون بدست آورده باشید.جومونگ هم میگه بله اطلاعاتی که شما دادید برای متقاعد کردن عالیجناب کمک بزرگی بود.بعد سوسانو میگه عالیجناب چی گفتند؟جومونگ میگه این تصمیم راحتی نیست ولی من چیزی رو که می خوام بدست میارم.بعد سوسانو می خنده.جومونگ هم بهش میگه چرا می خندی؟سوسانو هم میگه شما خیلی تغییر کردید.اعتماد به نفس شما خیلی خوبه.می خوای یک چیز جالب بشنوی؟تو می خواستی بدونی چرا شاهزاده تسو یانگ جونگ رو ملاقات می کرد .درسته؟جومونگ هم میگه فهمیدی؟سوسانو هم میگه بله.تو آهنگرهایی رو که به کارگاه آهنگری اومدند رو میشناسی؟تسو گفت که اونها رو از کارگاه آهنگری چین فرار کردند.ولی این درست نیست.اونها رو یانگ جونگ فرستاده.شاهزاده تسو و یانگ جونگ با هم معامله کردند.معامله ای که اونها کردند این بوده که شاهزاده تسو با دختر یانگ جونگ ازدواج کنه و یانگ جونگ هم راز ذوب آهن رو به اون بده.مراقب آهنگرهایی که شاهزاده تسو آورده باش.اونها حقیقتا نباید آهنگر باشند.
در صحنه ی بعد تسو پیش آهنگرها رفته و رییس اونها به تسو میگه تعدادی آهنگر برای کمک به ما به اینجا اومدند.بعد تسو به اونها میگه شما لازمه سخت کار کنید تا سلاح های بویو رو تعویض کنید.بعد از رفتن تسو یکی از آهنگرهای تازه وارد میگه حکمران به ما گفتند تولید رو کند کنیم.
در صحنه ی بعد سوسانو پیش یون تابال میره و بهش میگه خوشحالی؟یون تابال هم میگه البته اگر چه کوچیکه ولی ما یک آهنگری در گیرو ساختیم و حتی شمشیری به این محکمی ساختیم.شما الان می تونید بگید گیرو قدرت برتر جول بون است.اگه سونگ یانگ این رو بشنوه جرات نمی کنه به گیرو نگاه چپ بکنه.بعد سوسانو میگه پدر شما می دونید شاهزاده جومونگ چرا این اطلاعات رو در رابطه به جین اون و ئیم دون می خواست؟اون می خواد به جین اون و ئیم دون حمله کنه و به پادشاه گوم وا هم گفته.من نمی دونم نظر پادشاه گوم وا چیه ولی اون تصمیم گرفته وارد جنگ بشه.من می خوام گروه تجاری ما تامین کننده ی تدارکات نظامی این جنگ باشه.بعد یون تابال میگه میدونی معنی این جنگ چیه؟وقتی جنگ چین با قبیله ی جنوب غربی ئی تموم بشه نیروهای پیروزش رو به بویو بر می گردونه.این میتونه یک جنگ شدید با چین باشه نه فقط جین اون و ئیم دون.بعد سوسانو میگه شما همیشه به من می گفتید سودهای بزرگ همیشه با ریسک های بزرگ بدست می آیند.تهیه کردن کالا در طول جنگ سود زیادی رو به همراه میاره.یون تابال هم میگه درسته ولی زمانی که تو مطمئن باشی در جنگ پیروز میشی.سوسانو هم میگه ما می تونیم پیروز بشیم.ما می تونیم جین اون و ئیم دون رو قبل از اینکه ارتش چین به اونجا بیایند بدست بیاریم....بعد سایونگ میگه لازمه که ما رابطمون رو با چین گسترش بدیم مثل بویو.اگه ما به بویو بپیوندیم و تهیه کننده ی کالای نظامی اونها باشیم ما دشمن چین می شویم.بعد سوسانو میگه ما تا حالا ازقبیلمون با حرکت بین کشورهای قدرتمند محافظت می کردیم.ولی نمی تونیم همیشه این کار رو بکینم.الان زمانی که ما باید یک کشور رو انتخاب کنیم و آینده ی گیرو رو به اون بسپاریم.
در صحنه ی بعد جومونگ به کارگاه آهنگری میره و به رییس اونها میگه من اینها (آهنگرهای جدید) رو قبلا ندیدم.رییس آهنگرها هم میگه اینها آهنگرهایی هستند که با اجازه ی شاهزاده تسو به اینجا اومدند.بعد جومونگ میگه اینها از کارگاه آهنگری چین فرار کردند؟رییس آهنگرها هم میگه بله.بعد جومونگ در اقامتگاهش به اویی ماری و هیوپ بو میگه تعداد زیادی آهنگر از چین اینجا هستند.از نزدیک مراقب اونها باشید.بعدماری میگه ولی مراقبت از اونها به ما کمک نمی کنه تا تکنیکشون رو یاد بگیریم.جومونگ هم میگه من بخاطر تکنیکشون نمیگم مراقب اونها باشید.ممکنه اونها کارهای دیگه ای انجام بدهند.بعد هیوپ بو میگه چه کار دیگه ای؟جومونگ هم میگه اونها آواره های که کارگاه آهنگری چین فرار کرده نیستند تسو و یانگ جونگ با هم معامله کردند.آهنگرها جزئی از معامله هستند.اونها ممکنه جاسوس باشند.
در صحنه ی بعدی ملکه تسو ماوریونگ و وزیر دربار جمع شدن که ملکه میگه من نامه ای از طرف عمویم دریافت کردم که به عالیجناب گفته ساچول دو آواره ها رو قبول نخواهد کرد.....بعد ملکه به ماوریونگ میگه تو گفته دنبال کسی می گردی که نشانه های شیطانی رو به گردن اون بندازی؟ماوریونگ هم میگه بله.ملکه هم میگه به همه بگو نشانه های شیطانی بخاطر اینکه عالیجناب قصر پیشگویی رو زیر پا گذاشتن.بعد تسو میگه مادر ما مجبوریم این کار رو انجام بدیم؟ملکه هم میگه پسرم من و تو تمام عمرمون به عالیجناب خدمت کردیم ولی در عوض تحقیر شدیم.تو از عالیجناب عصبانی و ناراحت نیستی؟این تنها شانس ماست.اگه تو ولیعهد بشی قلب ساچول دو مردم و قصر پیشگویی رو بدست میاری.در بیرون از اینجا یونگ پو میاد و از ندیمه ی ملکه میپرسه مادر من در اتاق هستند؟اونم جواب میده بله ولی در یک جلسه ی مهم هستند و کسی اجازه ی ورود نداره.بعد یونگ پو میپرسه کی داخله؟ندیمه هم میگه شاهزاده تسو ماوریونگ و وزیر دربار.بعد یونگ پو کمی از اونجا دور میشه و میگه پس من رو هم بیرون کردن.بذار ببینم چی میشه.
در صحنه ی بعدی پادشاه داره اطلاعاتی که جومونگ بهش داده رو مطالعه می کنه که یوها به اونجا میاد ومیگه من از جومونگ درباره ی جین اون و ئیم دون شنیدم.پادشاه هم میگه درسته جین اون و ئیم دون خیلی ضعیف تر از اونی هستند که باید باشند و چین نمی تونه نیروی کمکی بفرسته ولی این به این معنی نیست که ما مطمئنا جنگ رو می بریم.یوها میگه به نظر من شما نباید برای یک پیروزی مطمئن وارد جنگ بشید بلکه باید وارد جنگ بشید و دنبال پیروزی بگردید.پادشاه هم میگه من هم همین بخاطر آواره ها همین احساس رو می کنم .بعد یوها میگه اگر چه این جنگی که آواره ها رو میشه نجات داد ولی دلیل دیگه ای هم وجود داره.این برای کسانی که قدرت شما رو به مبارزه می طلبیدند درس خوبیه.پادشاه میگه ملکه،ساچول دو و قصر پیشگویی؟یوها هم میگه درسته در بیرون اونها مخالفت می کنند....اگر شما در جنگ پیروز بشید نه تنها آواره ها رو نجات می دهید کسانی که به مقابله با قدرت شما برخاستند رو هم سرکوب می کنید.
در صحنه ی بعد جومونگ پیش پادشاه میره و میگه ساچول دو با تصمیم شما مخالفت کردند و تصمیم گرفتند آواره ها رو به سرزمینشون راه ندهند.ماگا در هر فرصتی با ملکه رابطه بر قرار می کنه و ملکه و وزیر دربار سعی می کنند به شما فشار وارد کنند.قصر پیشگویی با پراکنده کردن شایعه مردم رو گیج می کنه که نشانه های شیطانی مربوط به قوانین عالیجنابه.
در صحنه ی بعد جومونگ یونگ پو رو به اقمتگاهش دعوت می کنه و بعد از اینکه مش... خوردند جومونگ میگه تو می تونی به موفقیتی بررسی که از مال تسو هم بیشتره.تو فکر میکنی عالیجناب شمشیر های فولادی رو برای چه چیزی می خواستند؟یونگ پو هم میگه ایستادن در برابر تهدید های چین.جومونگ هم میگه درسته.پس اگه تو بر چینی ها پیروز بشی فکر نمی کنی از ساخت سلاح ها مهمتر باشه؟
در صحنه ی بعد جومونگ به محافظ ها طریقه ی حمله به ارتش آهنی رو یاد میده.اون به چند نفر زرهی شبیه زره چین میده و به محافظین میگه دو راه برای کشتن سربازان آهنی چین وجود داره.اول اینکه تیر رو بین گردنشان بزنید یعنی بین زره و کلاهخود.دوم اینکه با اسب به اونها حمله کنید و گردنشان را قطع کنید.بعد با سوار اسب میشن و به اونها حمله می کنند.
در صحنه ی بعد یانگ جونگ بعد از اینکه نامه ای رو می خونه به خدمتکارش میگه امپراطور دستور دادند هیون تو با بویو و کشورهای همسایه روابط دوستانه ای بر قرار کنه.می دونی معنی این چیه؟اون هم میگه امپراطور نمی خواهند در طی جنگ با قبیله ی جنوب غربی ئی با کشور های دیگر در گیر بشن.یانگ جونگ میگه به بویو برو و این پیغام رو به اونها اعلام کن.سول لان هم میگه من رو هم بفرستید.من فکر می کنم برای برقراری روابط دوستانه فرد مناسبی هستم.یانگ جونگ هم قبول می کنه.در صحنه ی بعد نارو پیش تسو میره و بهش میگه فرستاده ای از طرف شهر هیون تو در بویو هستند.تسو هم میپرسه اون کیه؟نارو هم میگه بانو سول لان.بعد ماری هم خبر رو برای جومونگ میاره و اون هم به یاد حرف سوسانو می افته( که درباره ی معامله ی بین تسو و یانگ جونگ گفته بود.)در راه تسو و سول لان همدیگر رو می بینند ولی سول لان بدون اینکه حرفی بزنه پیش پادشاه میره.و بعد میگه.....امپراطور چین خواستار گسترش تجارت بین بویو و چین هستند.بعد پادشاه به سول لان میگه تجارت چین و بویو بخاطر اینکه با هم دشمن هستیم کاهش پیدا کرده بود.چرا شما خواستار گسترش تجارت هستید؟سول لان هم میگه این در خواست شاهزاده تسو بود.وقتی که بخاطر تجارت در هیون تو بودند این در خواست رو مطرح کردند.بعد پادشاه میگه من مطمئنم یانگ جونگ دخترش رو بخاطر مسائل تجاری نفرستاده.دلیل شخصیتون برای آمدن به اینجا چیه؟سول لان هم میگه من شنیدم پدرم و شما در بچگی با هم دوست بودید.اما به دلیل اختلافات فکری با هم دشمن شدید.پدر من هنوز خواستار یک رابطه ی دوستانه به بویو هست...بعد تسو سول لان رو از اونجا میبره و در راه هم کمی با هم حرف می زنند.در راه یون تابال و سوسانو از اونجا رد میشن که تسو رو میبینند..تسو میگه چرا به قصر اومدید؟یون تابال هم میگه برای جلسه.تسو هم میگه من فکر نمی کنم بتونم در این جلسه شرکت کنم.و با سول لان میره و اونو به اقامتگاهش میبره.در جلسه وزرا به همراه یون تابال به بررسی حوادث رخ داده برای کشور های همسایه میپردازند.تسو هم منتظر سوسانو میمونه تا اینکه سوسانو با یون تابال از جلسه خارج میشن.تسو به یون تابال میگه من باید چند دقیقه با سوسانو حرف بزنم.بعد از رفتن یون تابال تسو به سوسانو میگه هنوز سر حرفت هستی؟سوسانو هم میگه بله.تسو میگه مطمئنی پشیمون نمیشی؟اگه نظرت رو تغییر بدی و من رو انتخاب کنید من راز ذوب کردن آهن رو به گیرو میگم.همچنین اجازه میدم شما یک اتحاد نظامی با بویو داشته باشید و به گیرو کمک میکنم تا با پنج قبیله ی دیگه متحد بشه و یک کشور رو ایجاد کنه.اینها برای انتخاب کردن من کافی نیست؟بعد سوسانو میگه من یک خبر جالب از هیون تو شنیدم.شایعه ای در هیون تو پخش شده.مردم میگن شما قراره با دختر یانگ جونگ سول لان ازدواج کنید.تسو هم میگه احتیاجی نیست شما به چنین شایعه هایی اهمیت بدید.سوسانو میگه به نظر من شما و سول لان زوج خوبی هستید.امیدوارم این بین شما ادامه پیدا کنه.
در صحنه ی بعدی یکی ازجاسوسان کارگاه آهنگری درحال دادن اطلاعات به خدمتکار یانگ جونگه که اویی اونها رو میبینه.بعد اویی پیش جومونگ میره و خبر رو بهش میده.بعد هیوپ بو میگه ما منتظر چی هستیم؟من الان میرم و کار اونها رو تموم می کنم.جومونگ هم میگه نه اونها رو به حال خودشون بذارید.وجودشون وسیله ای که میشه موقعیت تسو رو ضعیف کرد.ما می تونیم از اونها در زمان مناسب استفاده کنیم.از نزدیک مراقب اونها باشید.
در صحنه ی بعد پادشاه مدتی درباره ی حرف های جومونگ و یوها فکر می کنه.بعد در حضور تمام وزیران اعلام میکنه که می خواد به جین اون و ئیم دون حمله کنه و آواره ها رو نجات بده.بعد وزیر دربار میگه این نا معقوله.چین مدتی کوتاهیه که یک فرستاده برای برقراری رابطه ی دوستانه به بویو فرستاده.بعد تسو میگه من میفهمم چرا شما می خواهید آواره ها رو نجات بدید.ولی جنگ با جین اون و ئیم دون غیر ممکنه.جنگ بااین دو شهر خیلی سخته ولی چطور می خواهیم با نیروی کمکی چین مقابله کنیم.بعد وزیر دربار میگه من فکر کنم عالیجناب برای گرفتن این تصمیم دلیل خوبی دارند.بعد پادشاه به جومونگ میگه بیا جلو و دلیل حمله به جین اون و ئیم دون رو به همه بگو.بعد جومونگ جلو میاد و شرایط این دو شهر رو توضیح میده.بعد وزیر دربار میگه حتی اگر اونها ضعیفتر از اونی هستند که باید باشند هنوز ارتش آهنی قوی تره.جومونگ هم میگه شما در جنگ نمی تونید فقط با اسلحه بجنگید.ارتش دامول که توسط عالیجناب و هاموسو رهبری میشد آواره ها رو با اسلحه هایی نجات داد که با اسلحه های کشور چین قابل مقایسه نبود.ارتش دامول تصمیم گرفته بود تا لحظه ی مرگ بجنگه و از سرزمینمون دفاع کنه و آواره ها رو نجات بده.اگر سرباز های بویو هم چنین تصمیمی بگیرند ما شکست نمی خوریم.مخصوصا وقتی ما شمشیر فولادی چین رو داریم.بعد یونگ پو میگه فرمانده ی محافظین درست میگن.بعد به پادشاه میگه لطفا رهبری این جنگ رو به من بدید.من رهبری رو به عهده می گیرم و ارتش آهنی رو از هم میشکافم.بعد پادشاه به هیوک چی میگه از الان ارتش بویو باید آماده ی جنگ باشه.
در صحنه ی بعد ملکه به تسو میگه اون عقلشو از دست داده.چطور می تونه بر علیه چین بجنگه.بعد تسو میگه همه ی اینها تقصیر جومونگه.ملکه هم میگه درسته او در نهایت بویو رو ویران میکنه.ما باید چه کار کنیم.بعد تسو میگه چیزی هست که من هنوز به شما نگفتم.آهنگرهایی که من به بویو آوردم بخاطر معامله ی من و یانگ جونگ بود.ملکه میگه یعنی اونها از کارگاه آهنگری هیون تو فرار نکردند؟تسو هم میگه نه.بعد ملکه میگه تو با یانگ جونگ معامله کردی پس در عوضش چه قولی بهش دادی؟تسو هم میگه قول دادم با دختر یانگ جونگ ازدواج کنم....و این دلیلیه که ما باید جنگ رو متوقف کنیم.اگه جنگ اتفاق بیفته نقشه های من از بین میره.ملکه هم میگه نگران نباش.عالیجناب قادر نیست اون جوری که می خواد بجنگه.
در صحنه ی بعد رییس آهنگرها به بقیه ی آهنگرهای قضیه ی جنگ رو میگه و یکی از اونها رو میفرسته تا خبر رو به یانگ جونگ بده.
در صحنه ی بعد تسو نامه ای می نوبسه و به نارو میده و بهش میگه این رو به حکمران هیون تو بده.
در صحنه ی بعد سایونگ خبر جنگ رو به یون تابال میده اون هم میگه من باید به گیرو برم.
وقتی نامه ی جاسوسان به یانگ جونگ میرسه حسابی عصبانی میشه ولی بعد خدمتکارش نامه ی تسو رو براش میاره و با خوندن اون دوباره آروم میشه.و به خدمتکارانش میگه تسو گفته نگران نباش درسته اعلام جنگ شده ولی من جلوی گوم وا رو میگیرم.
در صحنه ی بعد بیول ریه و سوریونگ به گیرو پیش یومی یول میرن و کمی در مورد پرنده ی سه پا (جومونگ)حرف می زنند.
بعد از رسیدن یون تابال به گیرو اون پیش یومی یول میره و نقشه ی جنگ رو به اون میگه.یومی یول هم تعجب می کنه و میگه فکر نمی کردم چنین کاری بکنه.بعد سوسانو میگه شاهزاده جومونگ عالیجناب رو متقاعد کرد.بعد یون تابال میگه ما برای یک موضوع مهم به گیرو اومدیم.بعد سوسانو میگه ما شک داریم به عنوان تامین کننده ی تدارکات جنگی وارد این جنگ بشیم.یون تابال میگه گروه ما تامین کننده ی تدارکات جنگی باشه یا نه؟
در صحنه ی بعد پادشاه در حضور وزرا و افسرها میگه من می خوام این جنگ رو در کوتاه ترین زمان ممکن تموم کنم.بعد به وزیر دارایی میگه چقدر تدارکات داریم؟وزیر هم میگه ما به اندازه ای که پنجاه هزار سرباز و اسب در مدت یک ماه غذا داریم.ولی جنگ در یک ماه تموم نمیشه.ما مطمئنا تدارکات کم میاریم.بعد گوم وا از هیوک چی میپرسه جین اون و ئیم دون چقدر سرباز دارند؟هیوک چی هم میگه اونها کلا بیست هزار نفر هستند.بویو بیست هزار سرباز در ارتش مرکزی داره.اگر سربازهای ساچول دو هم اضافه شوند ما جمعا پنجاه هزار سرباز داریم.بعد وزیر اعظم میگه ولی ما نمی تونیم تمام سربازان رو به جنگ بفرستیم.در این مواقع کشورهای همسایه به ما حمله می کنند.ارتش آهنی هم مشکل بزرگیه.بعد پادشاه دستور میده به ساچول دو پیغامی بفرستند و تقاضای بیست هزار سرباز بکنند.جومونگ میگه محافظین جلوتر از همه با ارتش آهنی می جنگند.من با محافظین تمرین کردم تا به ارتش آهنی ضربه بزنند..بعد همه رو به محل تمرینشون در بیرون از قصر میبره و با تمرین هایی که قبلا کردند سربازان شبیه ارتش آهنی رو به زمین می زنند و به همه قدرت خودشون رو نشون میدهند.
در صحنه ی بعد یکی از کاهن ها به ماوریونگ میگه بیول ریه و سوریونگ ناپدید شدند و احتمالا پیش یومی یول رفتند.بعد ماوریونگ میگه اگه ملکه بفهمند مسئولیتش رو گردن من می اندازند.من دلم برای روزهایی که در ساچول دو بودم تنگ شده.کاهن اعظم بودن هیچ سودی برایم نداشت.بعد ملکه به اونجا میاد و میگه چه کار می کردید؟ماوریونگ میگه سوریونگ و بیول ریه ناپدید شدند.ملکه میگه اون دخترها مهم نیستند.کار ضروری متوقف کردن جنگه.با عالیجناب صحبت کنید و به قدرت قصر پیشگویی و مردم اعتماد کنید.بعد ماوریونگ میگه درسته من با کمک شما به اینجا رسیدم ولی هنوز من در مورد مسائل قصر پیشگویی تصمیم میگیرم.لطفا این قدر دخالت نکنید.ملکه میگه در موقعیت های خاص من به برخی از رفتارها پایان میدم.بانو ماوریونگ باید در مقابل تصمیم عالیجناب بایسته.
در صحنه ی بعد ی جومونگ داره با پادشاه حرف میزنه که ماوریونگ اجازه ی ورود می خواد.پادشاه هم به جومونگ میگه به ماوریونگ بگو من نمی خوام ببینمشون.وقتی جومونگ این حرف رو به ماوریونگ میزنه ماوریونگ میگه کار مهمی دارم.جومونگ میگه در مورد جنگه؟شما نمی تونید نظر ایشون رو عوض کنید.برگردید.اونها هم میرن.وقتی جومونگ می خواد پیش پادشاه بره ماری میاد و میگه ماگا به قصر اومده و در حال حاضر جلسه ای با ملکه و تسو داره.
در جلسه ملکه به ساچول دو میگه شما باید به هر نحوی عالیجناب رو متوقف کنید.اگه عالیجناب با این جنگ قدرتمندتر بشوند بر روی آینده ی شما و تسو اثر می گذاره.بعد وزیر دربار میگه افسر ها مخالف هستند ولی این کافی نیست.ما به کمک شما احتیاج داریم.ماگا هم میگه بسیار خب.من به این موضوع رسیدگی می کنم.نگران نباشید.من از این موقعیت استفاده می کنم و کاری می کنم که ولیعهد رو انتخاب کنه.
در صحنه ی بعد جومونگ داره رد میشه که سوسانو رو میبینه و پیش اون میره و بهش میگه چی باعث شده به اینجا بیای؟سوسانو هم میگه از اونجایی که شما هیچ وقت به بیرون از قصر نمی آیید هیچ راهی نداشتم جز اینکه خودم به اینجا بیام و شما رو ببینم.جومونگ هم میگه متاسفم از وقتی عالیجناب تصمیم گرفتند وارد جنگ بشوند قصر خیلی شلوغ شده....بعد سوسانو میگه نگران نباشید من طرف شما هستم.وقتی جنگ شروع بشه من گروه تجاریم رو بر میدارم و تدارکات جنگی رو تهیه می کنم.جومونگ هم میگه نه من نمی تونم بذارم شما وارد جنگ بشید.سوسانو میگه این مثل جنگیدن در صف اول جنگ نیست.هیچ خطری وجود نداره.من نمیتونم تو رو به جنگ بفرستم و خودم دلشوره بخورم.من فقط به خاطر تو نمیام.بخاطر خودمم هست.من تا حالا باید از دلتنگی مرده باشم.جومونگ هم که جنبه ی حرفهای عاشقانه رو نداره .....کلیپش در پست بعدی گذاشته شده.
در صحنه ی بعد سران ساچول دو جمع شدند که ماگا میگه ملکه گفتند برای اینکه این جنگ متوقف بشه ساچول دو نباید هیچ نیروی کمکی بفرسته.همه هم این موضوع رو تایید می کنند.در همین موقع قاصد بویو به اونجا میاد و پیغام پادشاه رو میرسونه.اونها هم سر اون قاصد رو به همراه فردی می فرستند و اون فرد به پادشاه گوم وا میگه ساچول دو هیچ سربازی نمیفرسته.
پایان قسمت 28
مطالب مشابه :
خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ
اميدوارم از اينکه همه ي خلاصه قسمت هاي جومونگ رو با ما بودين لذت برده خلاصه قسمت های شاه
خلاصه قسمت 67 افسانه جومونگ
خلاصه قسمت 67 افسانه جومونگ خلاصه قسمت های افسانه جومونگ حذفیات قسمت های افسانه
خلاصه ی قسمت 28 سریال افسانه جومونگ
خوب مثل دفعه ی قبل عکس های این قسمت در فایلی خلاصه قسمت هفتاد و نه جومونگ خلاصه قسمت
خلاصه قسمت ششم (6) سریال افسانه جومونگ
سایت رسمی سریال جومونگ - خلاصه قسمت ششم (6) سریال افسانه جومونگ - سریال های برتر کره ای ,آسیا و
خلاصه قسمت سی و دوم سریال افسانه جومونگ
خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ
خلاصه قسمت سی و سوم سریال افسانه جومونگ
خلاصه قسمت اخر افسانه جومونگ , قسمتهای شاه دایه جویونگ و ایلجیما و افسانه جومونگ
خلاصه قسمت شصت و سوم جومونگ
اینم از خلاصه قسمت شصت و بو که به یاد مهربونی های جومونگ میفته تصمیم میگیره از این به
خلاصه قسمت هفتم سریال افسانه جومونگ (جومونگ)
سایت رسمی سریال جومونگ - خلاصه قسمت هفتم سریال افسانه جومونگ (جومونگ) - سریال های برتر کره ای
برچسب :
خلاصه قسمت های جومونگ