جملات ارزنده وشعر درباره سربازی
به رجایی میروم مادر دعا کن مرا از پنجره در شب صدا کن
نگویید رجایی بگویید ویرانه غم نه پیغمبر سفر کرد و نه آدم
به خط کردند تراشیدن سرم را لباس آش خوری کردن تنم را
به تیر اندازی میروم با تفنگی علاوه بر تفنگ بیل و کلنگی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منظور از رجایی= مرکز آموزش عمومی ناجا کرمانشاه (سراب نیلوفر ) است
*******************************************************************
شبهای نگهبان چقدر درازه دروغه کی ميگه که سرباز ميسازه
نه افسر وظيفه نه استوارم ولای سه خطم نيامد به کارم
الهی که پاس بخش بميره خدا اين شبها رو از سرباز بگيره
شبی با خيال تو غافل شدم من تفنگم که گم شد من عاقل شدم من
نبودی نديدی تو غلطای من رو که خارا بريدن تمام تنم رو
*******************************************************************
تو که خدمت رو نديدی
تو که خدمت رو نديدی / زور پاسدار نکشيدی / از سختی روزگار خدمت ميکنی
تو که خوابی توکه بيدار / تو که هستی گاهی بيکار/ لحظه های شب وبا دخترا قسمت ميکنی
منو بشناس که هميشه/ وقت پستام پشت شيشه/ من خشکيده وظيفه/ توی برجکم هميشه
سال گنگ دوهزارو / خدمتو شهر لرا* رو / تو که نيستی که ببينی / شب سخت پست ما رو
پاسدارای بی مروت / پله های پشت برجک / تو نبودی که ببينی / شب تلخ برج ما رو
*****************************************************************
یه شعر توپ دیگه
خوشاروزی که من پنج ساله بودم درون کوچه ها آواره بودم چرا مادرمرابیست ساله کردی میان پادگان آواره کردی گروهبانان مرا بیچاره کردند لباس شخصی ام را چاره کردند ازآن روزی که خوردم سیب زمینی شدم سرباز نیروی زمینی کلاغ پر میروم کاسه به دندان برای خوردن یک لقمه نان بسوزد آن سربازی بنا کرد تمام دختران را چشم به راه کرد از آن روزی که سربازی بنا شد ستم برما نشدبر دختران شد نگو بیرجند بگو ویرانه غم که سربازش ندارد شکل آدم در دروازه بیرجند رسیدم صدای طبل و شیپور را شنیدم به خود گفتم که این طبل نظام است از این پس زندگی بر من حرام است به خط کردند تراشیدند سرم را لباس آشخوری کردند تنم را لباس آشخوری رنگ زمین است مادر غم مخور دنیا همین است *****************************************************نوشتم نامه ای با برگ خرما کی طاقت میاره تا بیست و یک ماه
نوشتم نامه ای با برگ چایی دارم کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ گندم فراموشم نکن با حرف مردم
نوشتم نامه ای با برگ گیلاس که خدمت می کنم با کله تاس
مطالب مشابه :
شعر درباره چت
کلبه تنهایی من - شعر درباره چت - در غم بی دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجرش
پرم از تنهایی
شعر تنهایی - پرم از تنهایی - صدای پای سکوت - شعر درباره وب. حسین
تنهایی
شعر - تنهایی - شعر. تنهایی + نوشته شده درباره وبلاگ: Slm man
جملات ارزنده وشعر درباره سربازی
ღ.::شاعرشعرهای تنهایی و غم ::.ღ - جملات ارزنده وشعر درباره سربازی - وبلاگ خوبیه
ابر غم
شعر تنهایی - ابر غم - صدای پای سکوت - شعر تنهایی. شعر درباره وب. حسین
و النون و القلم
شعر تنهایی - و النون و القلم - صدای پای سکوت - شعر تنهایی. شعر درباره وب. حسین
سیاه بازی
شعر تنهایی - سیاه بازی درباره وب. حسین هر چهارشنبه یک شعر جدید لینک
برچسب :
شعر درباره تنهایی