گزارش حرکت جهادی بهمن 90 گروه جهادی فداییان عدالت
گروه جهادی فداییان عدالت گزارش حرکت جهادی بهمن 90 در شهرستان عنبرآباد در استان کرمان را به شرح زیر منتشر کرد:
وضعیّت اسفناک فرهنگی و آموزشی روستاهای عنبرآباد (بهمن 90)
تیغ سیاه، چهارتخته، بوسه هاک، کلچات و ... ناکجا آبادهایی هستند از
شهرستان عنبرآباد، استان کرمان و کشور ایران در بهمن 1390، که کلاس های
درسشان چادری است آنهم بدون امکانات، بدون بخاری و صندلی و زیلو و تابلوی وایت
برد و امکانات آموزشی و حتی دستشویی!!! چه برسد به کامپیوتر و اینترنت و
... .
معلم، دل پرخونی داشت؛ می نالید از نبود امکانات آموزشی و مشکلات
عدیده تحصیلی بچه ها. بچه ها مثل بید می لرزیدند از سرما؛ کلاس با دیوار و سقف چادری، با
زمین سرد بدون بخاری و بدون فرش. البته اینها برای بچه های ابتدایی بود که کلاس داشتند. اما چه می کردند
بچه های راهنمایی دختر و پسر که باید تا مردهک می رفتند.
آمدنی سر سه راهی کوشکمور سه تا بچه مدرسه ای دیدیم که کنار
جاده روی خاک ها نشسته اند. پرسیدم، چرا اینجا نشسته اید؟. گفتند:
منتظریم ماشین بیاید تا برویم روستا. گفتم: بپرید بالا. حسابی خوشحال شدند.
رفتیم تا سر روستای تیغ سیاه. یکیشان زد به شیشه. نگه داشتیم گفت: می خواهم
بروم روستای آغین. یک ساعت باید پیاده می رفت تا به آغین برسد. دو نفر
دیگرشان بچه روستای چهارتخته بودند. بعد از گذشتن از کلی جاده خاکی و پشت سر
گذاشن تیغ سیاه پایین و تیغ سیاه بالا، تازه به چهارتخته میرسیدی. می گفت: هر هفته باید پیاده بیاییم تا سرجاده و بعد برویم تا سر کوشکمور و
دوباره منتظر ماشین بمانیم برای بخش مردهک.
رفتیم و رفتیم تا به کلاس کپری روستای چهارتخته رسیدیم. بچه ها را صدا زدیم بیایند کلاس. دیدم از دور یه بچه عصا زنان می آید. دقت که کردم دیدم
نابینا است. خیلی تعجب کردم. علت را پرسیدم. گفتند این یکی فقط نیست بلکه
برادر و خواهر و پسر عمویش نابینا هستند. تعجبم دو چندان شد؟ گفتند به دلیل
نبود خانه بهداشت در روستا و عدم رعایت مسائل بهداشتی توسط والدین، بچه ها
نابینا به دنیا آمده اند (لمات علی هذا اسفا). حالا مدرسه ای هم که مخصوص
نابینایان بود فقط در کرمان بود، لذا اینها باید تا کرمان برای
تحصیل می رفتند. حالا تصور کنید چهارتخته جاده خاکی و صعب العبور بخش مردهک شهرستان
عنبرآباد کجا و کرمان کجا؟ پدر کارگرشان در کرایه ایاب و ذهاب سه بچه
نابینایش عزا گرفته بود.
البته این را هم بگویم این اولین و آخرین روستایی نبود که مجهز به کلاس
کپری بود بلکه روستاهای تیغ سیاه بالا و بوسه هاک و کلچات و غیره... به این
کلاس های مدرن و پیشرفته مجهز بودند. یک کلاس چادری کهنه با زیلوئی کثیف و
نصفه (به حدّی که زیلو نصف کلاس را بیشتر نمی پوشاند لذا ناچاراً تعدادی
از بچه ها روی خاک می نشستند). تازه باران هم آمده بود و همان زیلوی نصفه و
کثیف را هم خیس کرده بود و بچه ها ناچار بودند روی همان زیلوی نمناک
بنشینند و درس عدالت را بخوانند. یک کلاس چادری تنها با یک معلّم برای 17
دانش آموز دختر و پسر اوّل تا پنجم ابتدائی که قرار بود با خرده گچ های ریز و
کوچک مشق ایثار و گذشت و عدالت و کرامت را یاد بگیرند. وقتی گچ های ریز و
کوچک را در کنار تخته سیاه رنگ و رو رفته کلاس کلچات دیدم یاد آن حدیث شریف
حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) افتادم که در نامه اى به كارگزاران خويش
می فرمایند:
أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا
عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ
الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار
قلم هاى خود را نازك بتراشيد، و فاصله هاى ميان سطرها را كمتر كنيد، و چيز
زيادى ننويسيد، و فقط مقصود را رسانده و لب مطلب را بگویید و از پرنويسى
خوددارى كنيد، زيرا اموال مسلمانان (به همین میزان) تحمّل ضرر و زیان را
ندارد الخصال، ج1، ص: 310
بازم دست مریزاد به همّت مسئولین آموزش و پرورش. چرا که روستاهایی بودند
که حتی این کلاس کپری را هم نداشتند مثل روستای سنته و ...جالبتر این بود
که یک معلم بود و دو کلاس در دو روستا. آقا معلّم باید هر روزه این جاده
صعب العبور را طی می کرد. نبود وسیله نقلیه مناسب را به این مشکل اضافه
بفرمایید. روستای بوسه هاک کجا و روستای کلچات کجا! جالبتر اینکه معلم این
دو روستا بعلت تحصیل در دانشگاه چهارشنبه ها و پنجشنبه ها هم حضور نداشت (البته بر پنجشنبه ها حرجی نبود که وزیر محترم آموزش و پرورش برای رشد علمی
مضاعف دانش آموزان پنجشنبه ها را تعطیل کرده بود.) دلم بیشتر از آنکه برای
دانش آموزان این روستا بسوزد برای دانش آموزان سنته می سوخت که اینهمه راه
صعب العبور (یک ساعت پیاده روی) را باید در دل زمستان طی می کردند تا به
کلاس کپری بوسه هاک برسند. جاده صعب العبور و پای پیاده و هوای سرد و بچه
کوچک و دست و پای یخ زده و نبود حتّی یک بخاری نفتی و نشستن بر روی خاک و
شکم گرسنه و یک معلّم برای 17 نفر آنهم در 5 سال تحصیلی متفاوت و برگشت با
پای پیاده و کیف سنگین ؟؟؟!!!
چگونه می شود رقابت علمی این دانش آموزان با افرادی که در
اوج امکانات تحصیلی و آموزشی هستند عادلانه باشد؟ آیا می دانید منصبی را
که شما غصب کردید به چه قیمتی نصیبتان شده است؟ آری به قیمت لگد مال کردن و
له کردن حق مسلّم برادران و خواهران من! آری شما همه فرعونید، مصرهایتان
کوچک است. البته از حضراتی که تفسیر راهنما می نویسند و با سیاست های تعدیل
اقتصادی خود دل آقایمان را خون می کنند خواهانیم که در خطبه های نماز جمعه
خود ، مارا در تفسیر این حدیث شریف حضرت اميرالمومنين(عليه السلام) یاری
فرمایند:
فَاِنَّ لِلاَقصي مِنهُم مِثلَ الَّذي لِلاَدني
برای دورترین نقطۀ حکومت اسلامی، همانند نزدیک ترین آنان سهم و حقوقی مساوی وجود دارد. نهج البلاغه نامۀ 53
البته از چنین کلاسی و چنین امکاناتی و چنان معلمی بیش از اینهم انتظار نمی
رفت و جای ایراد نبود که چرا دانش آموزان مقطع چهارم ابتدایی نماز صبح را
سه رکعت، نماز ظهر را چهار رکعت، نماز عصر را پنج رکعت، نماز مغرب را شش
رکعت و نماز عشاء را هفت رکعت می دانستند. شاید از اینها که بچه بودند
خیلی انتظار نمی رفت ولی قصه آنگاه دردناک تر می شد که حتی بزرگسالان هم
تیمم کردن را بلد نبودند تا چه رسد به وضو و غسل و نماز و روزه. صحبت دیگر
چیزهایی مثل نماز آیات و نماز میت را که اصلاً نکنید. میتشان
را غسل می دادند البته بدون سدر و کافور (اگه بخواهم دقیق تر بگم اینکه برگ
سدر را از درخت سدر کنده در آب می ریختند و همان را روی میّت می ریختند. )
و میّتشان را خاک می کردند امّا بدون حنوط !!!
گفتم تیمم کن گفت ما تیمم محلی می کنیم، دستش را زد به خاک و شروع کرد به وضو گرفتن اما نه با آب بلکه با خاک. گفتم وضو بگیر بلد نبود. به دیگری گفتم، گفت ما وضوی محلی می گیریم اول دستش را شست بعد صورتش را. گفتم غسل انجام بده. باز هم جواب همان بود. ظاهراً جوابها از قبل لو رفته
بود. همه جوابها یکی بود، «بلد نیستیم». گفتم: نماز بخوان باز هم همان
جواب های قبلی. اما یکی مرادنگی کرد و گفت آقا ما جای نماز زیارت می کنیم با
تعجب گفتم زیارت؟ بله؛ اوج معرکه اینجا بود زیارتگاه حضرت مشکل گشا،
زیارتگاه سه پیامبران، قدمگاه امیرالمومنین(علیه السّلام ) و ...
می گفتند به جای نماز گاهی می آییم زیارتگاه و زیارت می کنیم زیارتگاه که
چه عرض کنم بتکده بود آنهم در قرن 21. سنگ چیده بودند به صورت مربع، وسطش هم
سنگ ریخته بودند. باید کفشت را بیرون می آوردی با احترام سنگ ورودی را می
بوسیدی بعد باید سه دور، دور سنگ هایی که در وسط چیده شده بود می گشتی بعد
سنگ های وسط را بوسه می زدی بعد مقداری از خاک زیرسنگ برمی داشتی و می خوردی
بعد جارو برمی داشتی و قدمگاه را جارو می زدی و با تمام احترام عقب عقب
بیرون می رفتی (البته نحوۀ زیارت در قدمگاه مختلف، کمی با هم متفاوت بود.)
وقتی با جواناشون صحبت می کردیم که چرا؟ این حرام است، بدعت است. می گفتند:
ما که به امام رضا (علیه السلام) و سایر ائمه (علیهم السلام) دسترسی
نداریم به همین طریق زیارت می کنیم و سلام می دهیم.
البته این کرامات خیلی هم جای تعجب نداشت چرا که بعد از گذشت 33 سال از انقلاب تا به حال حتی یک روحانی پایش را به آن روستا نگذاشته بود. نمی
دانم ما طلبه ها و روحانیون روز قیامت جواب خدا را چه می خواهیم بدهیم؟
اگر از ما بپرسند چرا در قم ماندی و بعد از تحصیلاتت به میان تشنگان علم و
معرفت نرفتی چه می خواهیم بگوییم؟ اگر از ما بپرسند تو که نان امام زمان
(علیه السّلام) را خوردی چه کردی برای حجه بن الحسن (عجّل الله تعالی فرجه
الشریف) چه می خواهیم بگوییم؟ قرآن می فرماید وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ (122 توبه) نه وَ لِيُنْذِرُوا قُمَهُمْ.
صبح ساعت شش و نیم از عنبرآباد حرکت کردیم. ساعت 10 بود که تازه رسیدیم
سنته. شب در سنته ماندیم البته ناگفته نماند که خوابیدن در بین کپرنشنان و
کشیدن درد و رنج آن را با تمام وجود بر خوابیدن در سوئیت های فرمانداری با
امکانات تمام ترجیح می دادم. من نمی توانستم عملاً مشکلشان را حل کنم
اما می توانستم با خوابیدن ولو یک شبه در بین آنان همدردی کنم و کمی از گله
مندی و ناله آنان بکاهم آن شب آنقدر کپرنشینان خوشحال شده بودند که چه بسا
اگر ما ده ها هزار تومان هم به آنان می دادیم آنقدر خوشحال نمی شدند.
من آن شب فهمیدیم که محرومین و بیغوله نشینان از ما و مسئولین تکلیف
مالایطاق نمی خواهند. بیش از توان مسئولین انتظار ندارند. آنها فقط می خواهند
مسئولین درد آنها را بچشند و مردمی باشند. اگر نمی توانند کمک کنند، در
ماشینهای آنچنانی ننشینند و کاخ های آنچنانی نخرند و دائماً دکوراسیون عوض
نکنند. کپرنشینان انتظار دارند که بخشدار و فرماندار و نماینده اش حداقل در
طی کل دوره مسئولیتشان برای یک شب هم که شده بیایند و در بین کپرنشینان
بخوابند. فقط یک شب بیایند بخوابند تا برق رفتن یک شب در میان را تجربه
کنند تا سوز سرما تا به صبح را بچشند؛ تا دستشویی رفتن در بیابان در تاریکی
شب در بین هزاران مار و عقرب و جانوران گزنده را تجربه کنند؛ تا حمام رفتن
در شب تاریک و سرد زمستانی را در بیابان تجربه کنند؛ تا در کنار دلستر و
نوشابه و شربت، کمی هم آب آلوده بیاشامند؛ تا برای یکبار هم که شده جاده صعب
العبور را تجربه کنند. آری ما آن شب را در کنار کپرنشینان به صبح رساندیم
شب خیلی خوب بود بعد نماز مردم آمدند در کپر و کلاس احکام عملی را شروع
کردیم هر کسی از یک چیز می پرسید از تیمم و وضو وغسل گرفته تا نماز و روزه و
شکار و...
می گفتند یک شب برق داریم. سه چهار شب نداریم. نفت که نداشتند. برق هم که
نبود. کپر سرد شده بود. موقع خواب یک تشک زیر و سه پتو رویمان انداختیم. ولی
هوا خیلی سرد بود. خواستیم برویم دستشویی یک راهنما همراهمان آمد هر چه
رفتیم نرسیدیم گفتم پس دستشویی کجاست؟ گفت همین جا. گفتم همین جا؟!! گفت بله
همه چیز را انتظار داشتم غیر از این که بخواهم در بیابان برویم دستشویی.
حتی خبری از دستشویی کپری هم نبود. گفتم: آخه چطوری؟ در آن روستا فقط یک
دستشویی کپری نصف دیواره و سر باز بود که با ما بیش از 1000 متر فاصله داشت
ناچار سوار ماشین شدیم و رفتیم دستشویی. شب به خیر گذشت.
وقت نماز صبح شده بود. دیگر خبری از ماشین نبود. بی بروبرگرد باید می رفتیم
بیابان. رفتیم، اما نصف شب در تاریکی محض، در سرمای شدید بیابان، دور از کپرها، و
نبود آب لوله کشی. حالا اینها همه به کنار، ترس از مار و عقرب و موجودات
خزنده آدم را نصف جان می کرد. بالاخره برای اوّلین بار (بهمن 90) با هر
مصیبتی که بود رفتیم دستشویی بیابانی. آمدم کنار کپر و شروع کردم به اذان گفتن. ظاهراً اوّلین باری بود که در طول تاریخ کسی آنجا آنهم برای نماز صبح
اذان می گفت. من آن شب با تمام وجود درک کردم که که چرا تا به حال یک
مبلّغ به آن روستا نیامده است. واقعاً فقط نیروی آموزش دیده نظامی می توانست در آنجا دوام
بیاورد. فقط کماندو. البته این را هم بگویم که با همّت بچه های گروه سفیر
برای اولین بار 20 مبلّغ بلکه 20 کماندو در محرم امسال (1390) جهت امر
مقدس تبلیغ به بعضی از روستاهای بخش جبل بارز جنوبی اعزام شدند.
در نهایت گزارش خود را با جمله ای از مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی)
متبرک نموده و به پایان می بریم و از همه مبلّغین و خیرین بزرگوار خواهانیم
ما را در اردوی جهادی نوروز 91 یاری فرمایند.
حضرت آقا می فرمایند:
«عدالت خواهی باید به یک مطالبه عمومی تبدیل شود مردم باید رفتار مسوولان،
دولتمردان، برگزیدگان و کسانی را که در جامعه اثر گذار هستند زیر نظر
داشته باشند. خطاست اگر خیال کنیم که ما مسئولیّت را به دست کسانی سپرده
ایم و آنها مسئولند، ما برویم مشغول کار و زندگی خودمان باشیم. نخیر؛
اگر اینطور شد، اگرغفلت واقع شد حوادث غلبه خواهد کرد.» کتاب قاموس عدالت ص
502
محمّد رضا فراهانی
گروه جهادی تبلغی فدائیان عدالت
جبهۀ فرهنگی - جهادی محمّد رسول الله(صل الله علیه و آله و سلّم)
محمد رضا فراهانی 09108051182
[email protected]
گروه جهادی تبلغی فدائیان عدالت
مطالب مشابه :
لیست آثار تاریخی خوزستان
دانشگاه پیام نور مرکز اهواز,پیام نور اهواز,شماره صندلی,برنامه کلاسی,نمونه قدمگاه خضر نبی
برنامه کلاسی رشته علوم تربیتی(برنامه ریزی وپیش دبستانی)
برنامه کلاسی رشته این وبلاگ متعلق به دانشگاه پیام نور واحدبندردیلم بوده و جهت
نوزدهمین دوره مسابقات قرآن و عترت دانشجویان پیام نور خراسان رضوی با معرفی نفرات برتر در کاشمر پایان
از کاشمر، عصر امروز رقابت 125 دانشجوی دختر و پسر از 31 مرکز و واحد دانشگاه پیام نور از
خبر كوتاه
نهایی مسابقات قرآن و عترت دانشجویان استان خراسان رضوی به میزبانی دانشگاه پیام نور مرکز
گزارش حرکت جهادی بهمن 90 گروه جهادی فداییان عدالت
البته از چنین کلاسی و چنین امکاناتی سه پیامبران، قدمگاه دانشگاه پیام نور
برچسب :
برنامه کلاسی دانشگاه پیام نور قدمگاه