کیستی لک ها

1-  در باب ترادف کرد وشبان وبحث های پیرامون آن،باید عرض نمایم این موضوع به دلایلی چند خالی از ایراد نیست:<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

1ـ1ـ باعنایت به بافت ایلی وعشیره ای قاطبه ی ایرانیان وشیوه ی معیشتی دام داری وکشاورزی ایشان تا دوران معاصر ، چرا مورخان از خیل عظیم عشایر همدان ،اصفهان ،مرکزی وقشقایی وترک وبلوچ وطبری چشم پوشیده اند وفقط لرها ولک هارا کرد دانسته اند؟ مگر بلوچ ها دام دار نبوده اند  واشتراکات عمیق زبانی با کردی ندارند به حدی که ارانسکی بلوچی را هم سنخ با کردی جزو زبان های شمال غربی می داند( مقدمه ی فقه اللغه ی  ایرانی همان،ص277:«مگر عشایر دام دارهمدان نزدیک به حوزه ی مناطق کردنشین نیستند،چرا آن ها را کرد محسوب نکرده اند؟).

2ـ1ـ برفرض در یک دوره ی تاریخی ،کُرد را معادل شبان به کار برده اند اما آیا کردها درمورد ملیت خود نیز این چنین تصور کرده اند؟ دودان در قرن چهارم به صراحت از دین خاص کردها سخن می گوید:

سرهنگ دودان...

از که ناممن سرهنگ دودان

چنی ایرمانان مگیلم هردان

تا زنده کریم آیین کردان

«دودان324.هـ »

همچنین شاه ویس قلی (قرن 8)وخانای قبادی به صراحت به هویت قومی خود اشاره می نمایند(میژووی ویژه ی کوردی، بوره که یی صدیق،کردستان ،ناجی،ج1و2)یا ترکه میر آزادبخت از شاعران بنام لک در لرستان در قرن13 می سراید:

ترکه میر نه ترک نه عرو  لفظم

کرد کم سواد،حافظ والحفظم

(گلزار ادب لرستان،غضنفری،.... )حال اگر صراحت بیان ترکه میر مبنی بر کرد بودن خود انکار می شود و اشاره او را صرفاً بیان نوع شغل وصنف (همانا شبانی) فرض می شود پس دیگر بحثی باقی نمی ماند . 

3-1 جالب است بدانیم که بحث ترادف کرد و شبان  به همین جا ختم نمی شود. دیدگاه های دیگری  مبنی بر عرب بودن کردها یا ازنسل اجنه بودن کرد ها یا به قول فردوسی کردها گریختگان  بیداد گاه ضحاک هستند و ... موجود است که همه ی این ها از نفی و انکار هویت اقلیت ها سرچشمه می گیرد، هرچند کالبد شکافی این دیدگاه ها در حوصله ی این مقاله نیست اما آیا عقلانی  و منطقی است که مردمی  با این جمعیت و گستردگی جغرافیایی و زبانی که آن را از حیث جمعیت  ومتون نظم ونثرو قدمت، دومین زبان مطرح ایرانی پس از فارسی به شمار آورده می شود ،  شبان فرض نمود ؟ آیا می توان تلقی های موجود  در مورد سایر ملت ها نظیر عرب ها ( بیابان گرد ) ترک ها ( یغما گر) را معیار مناسبی برای قوم شناختی محسوب کرد ؟ عیوقی می گوید :

با مردم لک تا بتوانی تو میامیز

زیرا که جز از عار نیاید ز لک ولاک

(فرهنگ عمید ، حسن عمید ،جلد 3، ص  2115)

 -4-1- اگر مورخان گذشته به جهت بی اطلاعی از علوم زبان شناسی و قوم شناسی لک ها را به جهت نوع معیشت،کرد فرض کرده اند پس چرا دانشمندان معاصر نظیر دهخدا ( لغت نامه ، ذیل واژه ی لک )، دکتر معین (فرهنگ فارسی، 1375، بخش اعلام ،ص 1816) ، استاد نفیسی (فرهنگ نفیسی ،خیام تهران، مجلد 4، 2535) و... به صراحت تمام لک ها را طایفه ای از کرد ها دانسته اند؟

2- اما دلایل زبان شناختی ودستوری ؛

1ـ 2ـ اصل فهم متقابل ( mutual intelligibility)، این که گفته می شود فلان گویشور از فلان گویشور متوجه نمی شود پس جز یک زبان نیستند از بن و بیخ اشتباه محض است چه زبانشناسان  گویش های متعدد جغرافیایی را بر اساس دستگاه واجی و ساختمان دستوری رده بندی می کنند نه فهم متقابل که عامیانه است. عنایت داشته باشیم واژگان رونما وسطح متغیر زبان ها هستند  ودر طول تاریخ دستخوش تغییر و تحول می شوند. درصد قابل توجهی از واژگان  زبان فارسی، عربی است آیا می توان  زبان فارسی را گویشی از عربی به شمار آورد در حالی که دستگاه واجی و ساختمان دستوری فارسی مستقل است؟

2ـ 2ـ دیگر آن که تقسیم بندی گویش ها بر اساس فهم متقابل از صفر تا صد درصد است و بررسی میزان درصد فهم متقابل گویشوران، برعهده ی فرهنگ نویسان و محققان  است نه گفته های ژورنالیستی وشتاب زده  . عنایت داشته باشید فهم متقابل گویشوران زبان کردی به واسطه ی عدم آموزش همگانی ،تعدد مذهب ،عدم ارتباط و... به سختی صورت می گیرد واین کاملاً طبیعی است اما درصد این فهم متقابل هیچ وقت کمتر از 50 % نیست . یک کرد سنند جی که سایر گویش هارا نداند به سختی می تواند گویش  مهابادی  را درک کند و این در مورد یک مهابادی و کرد کرمانج در ارومیه با فاصله ی جغرافیایی کمتر ،شدید تر می شود. این اصل در مورد کلیه ی زبان ها صدق می کند. مثلاً  فارس زبان ها با توجه به رسمیت هزار ساله ی زبانی ،آموزش همگانی ، سهولت ارتباطات و...  باز گویشوران به سختی از یک دیگر متوجه می شوند ؛ می توانید فارسی بیرجندی را با سمنانی یا شیرازی مقایسه کنید. جالب این که تاجیک های فارس زبان، فارسی محاوره ای تهرانی را اصلاً متوجه نمی شوند (علی اشرف صادقی، بخارا ، سال 11،شماره ،63،سال1386، صص 81 و82). دکتر معین در مقدمه ی برهان  قاطع  تعداد لهجه های فارسی را نزدیک به پنجاه نوع می داند ( برهان قاطع ، جلد 1،صص 37و41). هرچند فهم این گویش ها از یک دیگر به یک انداره نیست ولی همه، آن ها را در زمره ی زبان فارسی به شمار می آورند .

3-2- دستگاه واجی ؛نظام دستگاه واجی لکی با کردی جنوبی  به جز یک مورد  (تقابل واج Ö لکی با Ü کردی جنوبی ( دقیقاً یکی است و این تصادفی نیست و ربطی هم به اشتراکات زبان های ایرانی ندارد ؛ چه اگر ما ادعا کنیم این اشتراکات در کل زبان ها ی ایرانی دیده می شود خود را آشکارا درگیرتناقض نموده ایم وعبارت «زبان های ایرانی » بی معنی است چون ایرانیان یک زبان مشترک دارند وتقسیم بندی آن منطقی نیست.

4-2 - ساختمان دستوری؛ واقعیت این است که لکی از لحاظ ساختمان دستوری به خصوص صرف افعال متعددی شبیه به کردی سورانی (میانی) است ؛ مثال ، لکی: گرتم ،گرتت ،گرتی، گرتمو،گرتتو،گرتمو(دستور زبان لکی ،کامین عالی پور،خرم آباد ، افلاک 1384،ص 54) سورانی: گرتم ،گرتت،گرتی، گرتمان،گرتتان، گرتیان،(دستور زبان کردی ،دکتر علی رخزادی ،ترفند،تهران 1379)

5-2 - ارگاتیو[1][1] (ergative) ؛ این خصیصه که ویژه یِ زبان کردی است و آن را از سایر زبان های ایرانی نظیر طبری ،فارسی و... متمایزمی نمایید در دو گویش  لکی و سورانی متداول است مثال ، لکی :کارم کرد. سورانی : کارم کرد .

- 6-2 - تکواژ استمرار ؛ گویش لکی در ماضی استمراری و مضارع اخباری دقیقاً شبیه به کردی گورانی (هورامی) است؛ مثال: مه زانم و... .

با این تفاصیل لکی را نمی توان جز کردی جنوبی محسوب کرد چه این رده بندی بیشتر بر اساس فهم متقابل، جغرافیایی وحتی مذهبی است. علمی تر آن است که این گویش را جزوشاخه ی میانی کردی در کنار اردلانی،جافی، سلیمانی به خصوص گورانی رده بندی کرد.   به زعم بنده ارایه ی نتایج  تحقیقات زبان شناسی نیز نمی تواند مسئله را حل نماید چه قضیه ی پا فشاری برخی از نویسندگان مبنی بر کرد نبودن لک ها را باید در مسایل فرا تاریخی ، فرا قوم شناختی و فرازبان شناختی جست وجو کرد.

در پایان نگارنده معتقد است این گونه مباحث، انتزاعی و کم فایده است بهتراست به مباحث عینی ، واقعی و امروزی نظیرحفظ زبان مادری ،گسترش و اعتلای آن...پرداخته شود ؛ چه بر کسی پوشیده نیست که به طور فزاینده زاگرس نشینان درکوهدشت، ایلام،سنندج و... عمدتاً با فرزندانشان به فارسی تکلم می کنند... ما باید به فکر حفظ زبان مادری باشیم که در برابر مو ج یک سان سازی در حال رنگ باختن است. امیدوارم عملکرد ما  مصداق حکایت آن منجم  گلستان سعدی  نباشدکه افلاک را رصد می کرد و از خانه ی خود بی خبر بود !

و سخن پایانی آن که بزرگانی چون «مارّ» و دیگران معتقدند گویش ها به واسطه ی همجواری ممکن است تأثیر واژگانی در هم بگذارند اما آن چه شاکله ی اصلی یک زبان را تشکیل می دهد دستگاه آوایی و واجی و پیکره ی دستوری آن است



 


مطالب مشابه :


]موزش عروض و قافیه

زحافات 18 مآخذ 19 آموزش عروض به زبان مهابادی -لادن خواجه پیوند روح کردی پیغام




زبان کردی و گویش های آن (زبان شناسنامه هویت ملتهاست )

فولکولر کردی و آموزش زبان کردی تنها وسیله جنوب ″ مکری و مهابادی ″ و




زبان کردی و گویش های آن (زبان شناسنامه هویت ملتهاست )

زبان کردی و كردی و آموزش زبان كردی تنها مكری و مهابادی ″ و




کردی یک زبان یا یک لهجه؟

زبان کردی ذکر کرده و معادل آنها را در ، بدون هیچ گونه آموزش. مثلاً اگر یک فرد «مهابادی




کیستی لک ها

زبان کردی به واسطه ی عدم آموزش تواند گویش مهابادی یِ زبان کردی است و آن




آموزش عروض به زبان ساده

آموزش عروض به زبان شهلا مهابادی. رفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان




مقاله در مورد قیام قاضی محمد (جمهوری مهاباد) بخش اول

خاطره‌ای از حاج قادر مهابادی گسترش چاپ ونشر، آموزش زبان کردی به عنوان زبان رسمی




برچسب :